۱)
یه مثال ساده بزنم که همه مون در موردش شنیدیم:
اکثر متجاوزین، خودشون در کودکی بهشون تجاوز شده یا خاطرات خیلی بدی در کودکی از کتک کاری و استبداد دارند …
این باعث میشه که فردی که در کودکی و نوجوانی (کلا در زمان گذشته) قربانی شده، در سکانس های دیگری بشه جلاد برای دیگران…
۲)
یا فرض کنین دختری که سالها با پدر معتاد یا بدخلق زندگی کرده:
ناخودآگاه می بینه رفته تو روابطی که همگی شبیه پدرش بودن!
چون سالها با این مشکل پدرش جنگیده…
منظور از جنگ این هستش که تلاش کرده که پدرش اعتیادش را ترک کنه یا خوش خلق بشه …
این تلاش میتونه فقط تلاش تو ذهن باشه نه عملی…مثلا مدام فکر کرده و آرزو کرده که پدرش درمان بشه …
این دختر در روابطی میره که طرف مقابلش را درمان کنه…
بنابراین تله قربانی، یه وجه دیگه هم داره…رابینهود یا طبیب…
به این سه ضلع در روانشناسی “مثلث کارپمن” گفته میشه
یعنی قربانی ها یا میتونن جلاد بشن یا می تونن رابینهود (نجات دهنده) بشن که هر دو اشتباه هست …
برای همین نیاز هست که ما متوجه بشیم کجا قربانی بودیم و دست از بازی قربانی برداریم…
برخی از قربانی ها، وقتی آگاه بشن که تو تله هستند، مسیر آگاهی و خروج از قربانی را شروع میکنند…اما تعداد زیادی در تله میمونن چون تله قربانی یه نوع آسودگی هم داره…تمامی شکست ها و ناکامی های زندگی را میندازن روی دوش دیگران(والدین و محیط و دهه تولد و همسر و…) و خودش را مقصر نمیدونه و مسئولیت هیچ کاری را بر عهده خودش نمی بینه…
مثلا وقتی انتخاب اشتباهی برای ازدواج کردی، این مسئولیت بر دوش توست نه هیچ کسی…اما میگی: من اگه در محیط بهتری بودم، مغزم هنگ نبود و تصمیم بهتری میگرفتم! پس من مقصر نیستم!
۳)
تله قربانی فقط برای تجاوز و اعتیاد نیست…
یه مثال ساده بزنم:
مثلا دهه شصت یه سری امکانات نبوده و یا یه سری محدودیت ها داشتند…اگر بخواهند روی همون محدودیت ها مدام فکر کنند و حسرت بخورند، میشه همون تله قربانی…
دهه شصتی که مثلا در محل کار شروع میکنه به دهه هشتاد و هفتاد زورگویی کنه و دائم میگه:
ما محدود بودیم و پر کار بودیم و فلان و بهمان…چرا این وروجک دهه هشتادی باید بیاد اول کار، حقوق زیاد بگیره …
در جای جای زندگی مون باید به هوش باشیم که کجا قربانی شدیم که باعث شده خوی جلادی و یا خوی نجات دهندگی افراطی، در ما زنده بشه…
خیلی مهمه که در موردش فکر کنیم…
۴)
ترول های فحاش و مزاحم و تکدی گر و تله قربانی:
ترول ها قطعا در زندگی درد و رنج کشیده هستند…
یا به دلیل والدین ناآگاه و یا محیط زندگی شون، اون زندگی که در افکارشون بوده را بهش نرسیدند…
مثلا باهوش بودند ولی دانشگاه نرفتند
حتی ممکن هست از خیلی ها مطالعات بیشتری داشته باشند، ولی استفاده ای در زندگی شون نکردند…
علت اینکه ترول هایی که دانش زیاد دارند، نتونستند به جایگاه واقعی برسند، دقیقا همین تله قربانی بوده…
افتاده تو تله و اونقدر در نقش قربانی فرو رفته که حتی کارایی که تو زندگی اش می تونسته بکنه نکرده…
شاید بگین با این حساب ترول ها زیاد باهوش نیستند…
بله متاسفانه…ترول ها متوجه جنگ های بیهوده زندگی شون نشدند و این هوش بیشتر بر میگرده به هوش EQ شون…یعنی IQ بالایی امکان داره داشته باشند ولی EQ بسیار کم…
مثلا من به عنوان یه دهه شصتی، باید بپذیرم که محدودیت های زمان ما چی بوده و دنبال اون زندگی “زیست نشده” نرم!
مثلا دهه هشتاد، امکانات رسانه ای بیشتر داشتند …من قرار نیست ۲۰ سالگی خودم را با ۲۰ سالگی دهه هشتاد مقایسه کنم! باید بپذیرم…
مثلا کسی که پا نداره، چرا رویاش باید دوندگی در المپیک باشه؟
دیدگاه ها (56)
موانامی گوید:
۱۹ آذر ۱۴۰۳ در ۱۶:۵۹سلام مهشید جانم
چه قشنگ بود این قسمت،
اینجا برای من اینطوریه که مثلا امروز دارم به چیزی فکر میکنم، میام سایت شما و همون گره ذهنی منه انگار و برطرف میشه.
مهشید جان من تو پریودی این احساس قربانی و بیشتر از مواقع دیگه دارم.باید بتونم کنترل کنم
مهربانومی گوید:
۱۹ آذر ۱۴۰۳ در ۱۸:۰۳دوست عزیز ما همگی تو این دوران همینیم
بعدش خوب میشیم و میخندیم به تفکرات مون
😐
مهشیدمی گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۱۹:۳۷موانا جان سلام به روی ماه تون
شما ذهن تون اماده تغذیه شدن هست که میرسید به مطالب من و سایت هایی که بهتون گره میده😍👌
مهریمی گوید:
۱۹ آذر ۱۴۰۳ در ۱۷:۰۴ادمین یه سوال
من زمانی که خودم را با بقیه مقایسه میکنم خیلی افسرده میشم
منم دهه شصتم و شرایط خونه مون خوب بوده.یعنی اینجوری نبود که تو حسرت چیزی باشم
مامانمم خیلی هوای ما و بابامو داشت.بابامم زحمت میکشید.ولی من پیشرفت نکردم و به قولی درجا زدم و همیشه قر زدم به اینکه چرا خونه دوستام قشنگ تره و من نیست و چرا و چرا و چرا …
فکر میکنم منم باید به خودم بیام ولی خیلی دیر نیست به نظرت؟نزدیک ۴۰ سالمه!
مهشیدمی گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۱۹:۳۶ماهی را هر وقت از آب بگیرین تازه است
یه کلیپی دیدم میگفت زندگی از ۴۰ سالگی تازه بهتر شروع میشه 😍👌
بهارمی گوید:
۱۹ آذر ۱۴۰۳ در ۱۷:۱۶سلام وقتت بخیر عزیزم.
درمورد این حس قربانی و طفلکی بودن خب باید چیکار کنیم که جلاد نشیم یا حس قربانی نداشته باشیم یا دوباره به همون تیپ افراد که مثلا مبارزه کردیم برنخوریم.
یجایی دیگه هم خوندم که گفته بود مثلا اگر تو بافرد خیانتکاری روبرو هستی ممکنه نفر بعدی هم خیانتکار باشه و طبیعت به این کار خودش ادامه میدهههههه تااا تو درست روبگیری .
خب اینجا باید چ کرد ک نبود یا قزبانی نشد یا دقیقا درس خیانت چی میتونه باشه؟
مهشیدمی گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۱۹:۳۵بهار جان در ادامه توضیحش میدم در پست های بعدی ❤
اینکه ما مدام بهش برخورد میکنیم ( الگوی تکرار شونده) که آلارم میده چیزی اشتباهه
بهارمی گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۲۰:۱۸ممنونم❤💋
حنا روحیمی گوید:
۱۹ آذر ۱۴۰۳ در ۱۸:۱۲سلام خسته نباشین
ممنون از مطالب خوب تون
یه تشکر بکنم در مورد اینکه دکتر شیری را معرفی کردین
راستش یه مدتی باب شده بود که ایشون و چند نفر دیگه روانشناس زردن و …
من زندگیم زیر و رو شد از روزی که باهاشون آشنا شدم
به نظرم بعضی ها دوست دارند آدمای موثر را پایین بکشن و تخریب کنند وگرنه که آدم به این مفیدی برای این اجتماع دیگه بیشتر از این مفید؟
حنا روحیمی گوید:
۱۹ آذر ۱۴۰۳ در ۱۸:۱۶مهشید جان
در مورد طرحواره قربانی هم من خیلی مطالعه کردم؛
شما چطور حس قربانی را از بین بردین؟
دچار این طرحواره بودین؟
من تا حدودی حلش کردم ولی متاسفانه دو موردی هست تو زندگیم که حل نشده🙁
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۹ آذر ۱۴۰۳ در ۱۸:۱۹عزیزم یه پیشنهاد میدم من
به این فکر کن هر چیزی دو طرفه است
یه طرف دیگران و یه طرف تو
فکر میکنی برای طرف خودت چکار میتونی بکنی؟
حنا روحیمی گوید:
۱۹ آذر ۱۴۰۳ در ۱۸:۲۲این خیلی پیشنهاد خوبی بود
شاید مشکل من تمرکزم روی عوامل ایجاد کننده اون دردها باشند😔
مهشیدمی گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۱۹:۳۳جان تون سلامت ❤
در موردش در پست های بعدی میگم انشاله
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۹ آذر ۱۴۰۳ در ۱۸:۱۷متاسفانه یسری ها از این کلمه زردتر بودن مطالب روانشناسی بجای استفاده سواستفاده میکنن
یسری ها هستن که به دلایلی راهکارهای روانشناسی رو انجام نمیدن
یا نمیتونن انجام بدن
بعد نیکن این روانشناسی روانشناسی زرده
درسته روانشناسی باید درد انسان رو درک کنه
اما جاهایی هم باید انسان رو به اقتدار داشتن و حرکت کردن سوق بده
که خب متاسفانه اکثرا میخوان برن توی جلد قربانی بودن
چون انرژی کمتری صرف میکنه
حنا روحیمی گوید:
۱۹ آذر ۱۴۰۳ در ۱۸:۲۴دقیقا همینطوره
فکر میکنم درکی از اموزش های کاربردی یا اموزشهای واقع گرایانه ندارند.
دکتر شیری هیچ وقت امید واهی نمیده.همیشه خودت رو میذاره روبروی خودت تا با حقیقت روبرو بشی.
به قول شما خیلی ها میترسن از این رویارویی!!!
قربانی بودن جای امنی براشون هست!
مهشیدمی گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۱۹:۳۳👏👏👏👏
مهشیدمی گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۱۹:۳۴سلام عزیزم
سلامت باشین❤
بله همینطوره
اینکه ما قبل از شناخت آدمها، خط بکشیم روشون چون بقیه میگن خط بکشید، کار فولی است
siminمی گوید:
۱۹ آذر ۱۴۰۳ در ۱۹:۴۶مهشید جان در مورد رهایی از تله هم میگین؟
چند تا مثال از زندگی خودتون بزنین اگر این تله را داشتین❤❤❤❤
خوش خنده😊می گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۱۳:۴۳سلام مهشید جان
لطفا یه کتاب خیلی خوب برای عزت نفس معرفی میکنین💜🌸
مهشیدمی گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۱۹:۱۸سلام به روی ماهتون
خیلی کتاب ها هست ولی به نظر کتاب موهبت کامل نبودن باعث رشد عزت نفس میشه
من خیلی کتاب خوندم مثل شش رکن عزت نفس که تحربیات واقعی بود که باعث میشه عزت نفس را بشناسیم…مهارت کسب کردن را بیشتر کتاب موهبت کامل نبودن میده
خوش خنده😊می گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۲۲:۵۸ممنونم از راهنماییت 🌸💜
مهشید جان من حس میکنم هم عزت نفس ندارم هم اعتماد بنفس
مثلا توی دانشگاه خیلی از بچه ها میگن ما دوسداریم باهات دوست بشیم شخصیتتودوست دارم
اما من خجالت میکشم حس میکنم به اندازه کافی خوب نیستم برای دوستی یا حوصله سربرم
یا اینکه بقیه بهم میگم زیبایی اما من خجالت میکشم با شوهرم جایی برم حس میکنم به اندازه کافی خوب نیستم
یا با خودم فکر میکنم مثلا من چه خوبی دارم که شوهرم دوسم داشته باشه
یا اینکه خیلی به این فکر میکنم که شوهرم کسیو قبلا دوسداشته یا اینکه خواستگاری رفته یا نه
خیلی اذیت میشم لطفا راهنماییم میکنین
مهشیدمی گوید:
۲۳ آذر ۱۴۰۳ در ۱۳:۲۳خوش خنده جان، این عزت نفس نداشته از مجا ناشی شده…فکر کردی که اون سکانس را کشف کنی از گذشته ها؟
مهشیدمی گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۱۹:۳۲جان تون سلامت
به روی دیدگانم ❤
سرونازمی گوید:
۱۹ آذر ۱۴۰۳ در ۲۰:۰۱جالب بود👌👌
مهشیدمی گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۱۹:۳۲👌👌
آبمی گوید:
۱۹ آذر ۱۴۰۳ در ۲۰:۳۱پدران جلاد هم قربانی والدین خودشونن😐
مثل بابای من
ولی نمیتونم حق بدم به بابام و به کاراش فکر نکنم
مهشیدمی گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۱۹:۳۲آب جان ❤
بله همینطوره👌
به هر حال قربانی کسی هست که مسئولیت رفتارش را قبول نمیکنه و میندازه رو گردن بقیه …نمیتونیم بگیم چون فلانی تو تله قربانی است پس بهش حق بدیم…باید تکون بده به خودش
مرضیه ممی گوید:
۱۹ آذر ۱۴۰۳ در ۲۱:۳۴مهشید جان اون ترول فحاش دانشگاه تهرانی رو میشناسم و اون به نظرم قربانی شده و حالش رو به وخامته
ولی اون یکی ترول که پول گرفته و اتفاقا خودمم بهش کمک کردم! اون قربانی چی شده؟ اون فقط یه ریش ما خندید و از احساسات مون سو استفاده کرد.
باور کن هنوزم داره از بقیه گدایی میکنه
مهشیدمی گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۱۹:۳۰مرضیه جان متاسفم که شما هم با طیبه روبرو بودین🙁
قربانی ها حس شون خوب نمیشه…با هر بار رجوع به محل درد، بدتر میشن و بهبود پیدا نمیکنن …طیبه انتقام کاستی اش را از همه ادمهای شاد میخواست بگیره متاسفانه
فاطمه جانممی گوید:
۱۹ آذر ۱۴۰۳ در ۲۲:۰۳مهشید راه نجات از این تله چیه؟
مهشیدمی گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۱۹:۲۹فاطمه جان مطالب تله قربانی را ادامه میدم
امیدوارم بتونم حق مطلب را ادا کنم و راه هاش را بگم❤🙏
آذینمی گوید:
۱۹ آذر ۱۴۰۳ در ۲۲:۰۷سلام
طیبه و اون یکی نقطه اشتراک شون دقیقل قربانی بودن شون بود
ولی طیبه حداقل یه چیزی عایدش شد اون یکی چی عایدش میشه؟
مهشیدمی گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۱۹:۲۸آذین جان طیبه پول میگرفت و مقطعی حسش خوب میشد و دوباره اون حس قربانی بودن میومد بالا و بازم روز از نو روزی از نو …
نسیممی گوید:
۱۹ آذر ۱۴۰۳ در ۲۲:۳۸مهشید جان سلام خوبین
خیلی سایت خوبی ایجاد کردین
از مطالب تون خیلی استفاده کردم
نسیمم همین کوچه بغلی 😁
❤😘
مهشیدمی گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۱۹:۲۶نسیم جان سلام عزیزم
بله بله ❤🙏🤗
خدا رو شکر مورد توجهت بوده عزیزم
سلام برسونین 😄
نرگسمی گوید:
۱۹ آذر ۱۴۰۳ در ۲۳:۴۳سلام مهشید جان
ممنون بابت مطالب خوبت🙏❤️😍
مهشیدمی گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۱۹:۲۳نرگس جان سلام به روی ماه تون
🙏🙏🙏❤
سپنتامی گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۰۰:۱۱سلام مهشید جان🧡
از عصر که تله قربانی را خوندم شروع کردم جستجو تو گوگل.
رسیدم به سایت توانگری دکتر شیری.
کامل متوجه مشکلاتم شدم
خدا حفظتون کنه
نمیدونی چقدر به من کمک کردی
من تمام عمرم دچار این تله بودم ولی نفهمیدم
از فردا زندگی جدید شروع میکنم
خدا خودش کمک کنه تا مرهمی بذارم روی تمام دردهام💔
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۰۰:۵۵سلام سپنتا
منم دقیقا حال شما رو میفهمم
چند سال تو جلد قربانی بودم و ناراحت بودم چرا اطرافیان بهتر نمیشن
و از اون ور چون فکر میکردم قربانیم پس خودم رو ناتوان میدیدم برای اینکه بتونم مشکلاتم رو حل کنم
اما از وقتی از این جلد قربانی بودن اومدم بیرون
دیکه به اطرافیانم کاری ندارم و خشمی ندارم حتی
فقط دارم تلاش میکنم ببینم چرا خودم دارم به خودم انقدر ظلم میکنم
که خودم رو سال ها لایق قربانی بودن میدونستم
و حس توانگری بیشتری دارم
دختر پرتقال 🍊می گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۱۲:۱۹فلفلی جونم این حس قربانی رو منم تا چند وقت پیش قبل از اینکه با مهشید و وبلاگش آشنا بشم داشتم تا اینکه بعد از رشد خودم و بهتر شدن حال روحیم دیگه تو جلد قربانی نموندم و دیگه قربانی نیستم.چون بزرگ شدم و رشد کردم.
مهشیدمی گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۱۹:۲۰پرتقال خوشبوی عزیزم😍
انشاله بهترین ها در سفر قهرمانی زندگی تون رقم بخوره عزیزم ❤
دختر پرتقال 🍊می گوید:
۲۱ آذر ۱۴۰۳ در ۱۲:۴۹ممنونم بانو جان 🙏🏻😍
مهشیدمی گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۱۹:۲۳سلام به روی ماه تون❤🙏
خدا رو شکر بانی خیر بودم🤗🙏
دختر پرتقال 🍊می گوید:
۲۱ آذر ۱۴۰۳ در ۱۲:۴۹بله مهشید جون ❤️😍.شما به من توی زندگیم خیلی کمک کردید ازتون ممنونم 🙏🏻🌸🪷.
angelمی گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۰۵:۴۷سلام گرانبها جان
چقدر خوشحالم اینجا فعالی و محتواهایی میذاری که خیلی کمک کننده است
*** پاک شده و خیلی ناراحت شدم😔
نمیدونستم سایت زدی و دوباره میتونم استفاده کنم.
من بعد از سه سال کنکور قبول شدم دانشگاه امیرکبیر
برام مهم بود دولتی بیارم
یه رویا بود
یه کاربری تو *** سایت بود هر دفعه مسخرم میکرد اسمش فراتاگون بود . این اواخر دیدم یکی مثل اون کاربر اومده به اسم homo- و به شما هم بی ادبی کرد.خیلی شبیه هم بودن.
این ترول که در موردش گفتی همون نیست ؟ اونم خیلی عقده درس و دانشگاه داشت . فقط کارش پریدن به کاربرها بود.
در مورد شیشه عطر و گرونی عطرم گفت که همه فهمیدن چقدر دروغ میگه .
فکر نمیکردم اینقدر حقیر باشه که اینجا هم مزاحم بشه.
باور کن این همونه
ارزوی دانشگاه تهران داشته و نرسیده
هر کی میخواد بره دانشگاه باعث میشه که خاطرات بدش یادآوری بشه
من براش ارزوی شفا پیدا کردن نمیکنم🙂
مهشیدمی گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۱۹:۲۲آنجل جان سلام به روی ماه تون
بله ایشون مدتهاست درگیر هست با اسامی کاربری مختلفی …
خودم حدس میزنم دانشگاه تهران تحصیل کرده باشه ولی هویتش فقط تحصیلاتش باشه و مشکل جای دیگه است …شاید حسی که قبلا در خانواده ایجاد شده مثلا و …
نرگسمی گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۱۲:۳۳مهشید جان میشه درمورد حسادت هم برامون صحبت کنی🙏🙏
اینکه ریشه اش چیه
و چجوری میتونیم این حس حسادت درونمون رو کم کنیم؟
مهشیدمی گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۱۹:۲۰جان تون سلامت
ریشه حسادت همون حس خود کم بینی و بی ارزشی هست که لا به لای تله های شخصیتی ایجاد میشه
چشم پست جداگانه ای براش دارم و انشاله در ادامه منتشر میشه❤
نرگسمی گوید:
۲۱ آذر ۱۴۰۳ در ۱۱:۵۸خیلی ممنون 🙏❤️
Saharمی گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۱۶:۲۲یه جایی خونده بودم یکی نوشته بود ک :
تراپی اونجاش خوبه که توی جلسات درمان، متوجه میشیم اونقدری که همیشه فکر میکردیم مقصریم، مقصر نیستیم،
اونقدری هم که دوست داشتیم معصوم باشیم، معصوم نیستیم 🙂
منم توی جلد قربانی بودم ، و فکر میکنم کاری ک واسه بیرون اومدن ازش میشه انجام داد اینه که بپذیریم ، پذیرش اینکه ما توی یه بخش هایی ازش مقصر بودیم ، یه بخشی ازش که انتسابی هستن رو نمیشه کاریش کرد مثل همون خانواده و …
و کار بعدی اینه ک بازم باید پذیرش داشته باشیم روی اینکه من توی اون موقعیت بهترین کاری ک میتونستم انجام بدم همین بوده ، ازش درس بگیریم و سعی کنیم اگه سری بعدی داشت، اون اتفاق ،بهتر عمل کنیم ❤️ نظر من اینه
و امروز دقیقا یه پادکستی گوش میکردم گوینده از یه دانشمندی نقل قول کردن که:
میدونین فرق انسان با موش ها چیه؟
موش از اشتباهاتش درس میگیره و وقتی توی تله ای میوفته سعی میکنه توی چالش بعدیش ازش استفاده کنه ولی انسان نه :))))) 🦋💕
مهشیدمی گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۱۹:۱۳سحر جان ممنون کامنت با ارزشی بود❤❤.مخصوصا آخرش
ما و موش باید خیلی فرق داشته باشیم و متاسفانه گاهی از موش کمتریم!!!😶😶
Saharمی گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۱۹:۴۵لطف دارید 🦋❤️
سرونازمی گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۱۸:۳۴جالب بود
ولی گرانبها جان حسادت هم هست
مثلا یکی چرا باید اینقدر وقت بذاره مزاحمت ایجاد کنه با فحش دادن
یا بخواد پول مردم رو مال خودش کنه
حسادت خیلی بده
خدا رو شکر من حسادت رو کنترل کردم
مثلا هیچ وقت چشمم به مال کسی نبوده.وضع مالیمم در حد متوسطه
خیلی چیزا را هم فامیلام و دوستام دارند من ندارم ولی هیچ وقت تنگ چشم نبودم
یا به مدرک و موقعیت کسی حسودی نمیکنم
این دو ترول مخصوصا منیره، خیلی درجه حسادت بالایی دارند
تا به حال گرانبها به این فکر کردین که چی باعث میشه اون ترول فحاشی کنه یا دست و پا بزنه؟
فکر میکنم چیزی داری که اون نتونسته داشته باشه.
شاید همین معمولی بودن و ساده زندگی کردن تون یا شادی هاتون هر چند کوچیک اذیتش میکنه
یه جا میگفت اونایی که از ساده ترین چیزها لذت دیگه نمیبرند دلشون مرده و به ته خط رسیدن و افسردگی حاد دارند.
مهشیدمی گوید:
۲۰ آذر ۱۴۰۳ در ۱۹:۱۲حسادت لا به لای تله ها به وجود میاد حایی که حس بی ارزشی کردیم …
شما عزت نفس خوبی دارید 😍که تونستین کنترلش کنین…وگرنه همه با حسادت ملاقات کردند👌👌
سمانهمی گوید:
۲۱ آذر ۱۴۰۳ در ۲۳:۱۷وای اون هنگامه چرا اینجوری میکنه
😐😐😐
مهشیدمی گوید:
۲۳ آذر ۱۴۰۳ در ۱۳:۱۹انشاله راهش را پیدا کنه