یه سوال بی ربط و با ربط به موضوع کل سایت هم اینجا بپرسم،😇 یه چند روزی من صحبت های پرویز شهبازی رو گوش میدم در مورد عرفان و تفسیر شعرهای مولانا. سوال شده برام و در موردش دارم فکر میکنم اگه تو هم تجربه ای داری بگو مهشید جان. چیزی که من متوجه شدم عرفان کاملا نقطه مقابل نکات این سایت و کلا روانشناسی هست. و تا حدودی با اون چیزهایی که از بچگی بنام دین یاد گرفته بودم هماهنگ بود!! مثلاً تو اشعار مولانا داره میگه هر مشکلی هست هر دردی هست ریشه ش تو ذهن ما و همون من ذهنی هست شما کلا باید من ذهنی رو نادیده بگیرید و خدا رو مرکز قرار بدید. خب این میشه نادیده گرفتن تمام احساساتمون و سایه ها و سرکوبشون دیگه!!!و اتفاقا با چیزی که تو دین هم هست هماهنگه یادمه یه حدیثی خونده بودم می گفت دشمن ترین دشمن شما همان نفسی است که در درون شماست!!! نمیدونم شاید فهم من سطحی بوده و اشتباه فهمیده بودم ولی بر این اساس من سال ها اون خود درونی رو دوست نداشتم و احساس می کردم دشمن منه!! ولی خب باز تو روانشناسی داره برعکس میگه!!!راستش من گیج شدم ،🤦 البته یادمه که تو هم تاکید داشتی که باید تسلیم باشیم در مقابل خدا و اینا ولی بر اساس عرفان نباید با اون احساسات درونی مدارا کرد و همیشه باید در جنگ بود!!! و این عکس آموزه های روانشناسی هست!
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ ۖ لَا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ ۚ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
آیه فوق مشهور شده به آیه خودسازی
«عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ»: خویشتن را بپائید.
************
امام علی(ع) میفرماید: دانا کسی است که قدر خود را بشناسد
***********
پیامبر اکرم(ص) میفرماید: هر کس خود را شناخت، خدای خود را شناخته است.
**********
اما مبحث روانشناسی و سایه ها: این مبحث میگه شما مثلا نفرت را به رسمیت بشناس و مدام مثل توپ هلش نده تو استخر چون دوباره با جهش میاد روی آب و دوباره مجبوری پنهانش کنی…
آیا رسمیت شناختن نفرت، یعنی نفرت امتیاز داره همیشه؟
قطعا نه …
مثلا نفرت از ظلم…نفرت از کار زشت و …این مدل نفرت خوبه ولی نفرت در جای اشتباه باید حل بشه و در جای درستش قرار بگیره…
پس مبحث سایه و شناخت درون و رسمیت به چیزی مثل نفرت، به معنای این هستش که نذاری مسائل سرکوب بشن …بلکه باهاش مواجه بشی و حلش کنی…هضمش کنی و یا حذفش کنی…
نوشتین ” هر دردی هست ریشه ش تو ذهن ما و همون من ذهنی هست شما کلا باید من ذهنی رو نادیده بگیرید و خدا رو مرکز قرار بدید.”
خب این جمله معناش این نیست که درونت را ولش کنی …میگه هر دردی ریشه اش تو ذهن ماست و باید من ذهنی را حلش کنی…یعنی اون موارد سرکوب شده را حل کنی تا واضح و شفاف بشی و ئاون ته وجودت که خدا هست بیاد بالا…
سایه ها حتی باعث میشن ما خدا را هم خیلی اوقات کتمان کنیم
مثلا: من مثل طیبه بگم چون خدا این درد را داده پس من میتونم به بقیه ظلم کنم! درحالیکه این بچه معلول و این درد، چنان سایه ای انداخته روی طیبه که مدام میگه خدا عادل نیست و خودم میرم عدالت را برقرار میکنم و پول از پولدارا میگیرم حداقل دلم خنک میشه که اونا را گول زدم!
نه خب مهشید جان میدونی حالا کار با حل کردن تعارضات درون واینا هم نداشته باشیم فهم من از دین نادیده گرفتن خواسته های خودت بوده بعد با مباحث روانشناسی آشنا شدم دیدم کلا برعکسه اول باید. خودت رو تغذیه کنی تا بتونی به بقیه هم کمک بدی اما حتی همین عرفان هم داره میگه همه چی رو ول کن فقط خدا رو بچسب نمیدونم من بد می فهمم یا اینا مراتب داره و من هنوز نتونستم گذر کنم ازش!!!راستش رو بخوام بگم بیشتر این مدل زندگی کردن برای من افسردگی آوره ولی مثلاً همین آقای شهبازی داره میگه مرکز توجهت فقط خدا باشه این باعث شادی بی دلیل میشه در انسان!!نمی دونم نمیتونم بفهممش و ارتباط برقرار کنم باهاش. مطالبی که گفتی رو خوندم ولی باز نتونستم ارتباط برقرار کنم بینشون.
و اینکه من تو بالا گفتم هر مشکلی هست دلیلش من ذهنی هست منظور اصلا این نیست تعارضات حل نشده تو ذهن و اینا!! تفسیری که میگه اینه که شما من ذهنی و مرکز قرار دادید و درد ایجاد کرده!!!خب طبق این حرف تو به خودت برسی من ذهنی رو مرکز قرار دادی توجه به انرژی دلبران کنی من ذهنی رو مرکز قرار دادی قربونش صدقه بچه ت بری مرکز بچه ت شده یعنی عملا از هیچی این دنیا نباید لذت ببری همین هست که میگم گیج شدم!!! خب این برا من افسردگی میاره خب. باز میگه خدا که بیاد مرکزت برات شادی بی دلیل میاره توجهت باید فقط به خدا باشه بنظرم عرفان و مولانا و شعرهاش خیلی سخت اومد،😰
مباحث دینی و اعتقادی و معنوی نیاز به اطلاعات زیاد توی مباحث احتماعی فلسفی منطقی روانشناسی و کلا مباحث انسان شناسی داره.
مباحث تربیتی دین رو بخون کاملا در تطابق با روانشناسی نوینه
پس چرا فکر میکنیم دین با روانشناسی در تضاده؟چون اطلاعات و شفافیت کامل توی مسائل نداریم
مولانا زمانی توی شهرش آبرو و اعتبار خیلی خیلی زیادی داشته
شمس دختر عاقل و دانا میاد به اون شهر
مولانا عاشقش میشه و شمس از اون میخواد با مشروب بره تو خیابون ها بگرده
این کارو میکنه و کل آبروش دود میشه میره هوا
و وجود مولانا پوج پوچ میشه
اونجا به این نتیجه میرسه که چیزایی مهم تر هستن که به انسان اعتبار بدن
میدونی اینجا دیگه چه اتفاقی افتاد؟
غرور مولانا از بین رفت
در معنویات و اخلاقیات همیشه ذکر میشه غرور و تکبرتون رو بذارید زمین
چرا؟
چون غرور و تکبر میگه من از همه برترم
من از همه والاتری
بقیه انسان ها پوچن
بقیه عقاید پوچن
اون چیزی درسته که من قبولش دارم
ولی عزت نفس چی میگه؟
میگه من باارزشم
بقیه انسان ها هم همون اندازه باارزشن
اعتقاد من باارزشه
بقیه اعتقادهای هم باارزشه
در دین هم همین رو میگه
بارها میگه انسان اشرف مخلوقاته
بارها میگه حق النفس و حق الناس رو رعایت کنید
متاسفانه دین به ما بد فهمانده شده
چون فرهنگ و سواد قدیمی و عرف در اون دخیل شده
و عرف جوامع جمع گرا میگن خود رو سرکوب کنید تا همه بتونن در کنارتون زندگی کنند
این بد نیستا ولی خب از اونور بوم افتادن یسری هاشون
انسان دو بعد در درونش داره
بعد خوب و بعد بد
و همچنین انسان دارای دو ویژگیه
شهوت که ویژگی حیواناته
و عقل که ویژگی فرشتگان
و میگه که شهوت نباید بر عقلتون غلبه کنه چون از چهارپایان بدتر میشید
خب فرض کن کسانی که روابط گروهی دارن
یا فتیش های عجیب غریب دارن
یا بیمارهای جنسی
یا کسی که دوست داره دائم صحبت کنه و بد دیگران رو بگه و آبروشون رو ببره
یا کسی که میخواد همش مال داشته باشه و گاها به دزدی هم میکشه
ببین شهوت همش میل جنسی نیست
شهوت یعنی میل هات از حد تعادل خارج بشه
و خب مسئله روانشناسی امروز میگه مشکلات ما بخاطر خارج از تعادله
در نسل قدیم با تمرین میشد این مسائل رو حل کزد
ولی در دنیای امروز با کلی پیچیدگی طبیعتا به همراه نیاز داریم مثل مشاور
و مولانا حرفش اینه از اون منی که داره تو رو دور میکنه دوری کنی.حالا بقول مهشید یا با شناخت
یا با عشق به خدا
چون انسان با دلیل و ارزش زندگی میکنه
و وقتی دلیلی قوی داشته باشی برای دزدی نکردن دیگه نمیکنی
حالا این برای زمان قدیم و سادگی راحت تر بود الان بهتره با علم جلو بریم
خلاصه مطالب اخلاقی و معنوی باید با ذهن آگاه بررسی بشه
پیشنهاد میدم سخنرانی استاد پناهیان رو بشنوی
آخوندی هستن که مدرک روانشناسی دارن و هوش و روشن فکری خوبی دارن خیلی میتونه کمکتون کنه
ممنون از توضیحاتت یه نکته هم بگم من شمس تبریزی مرد بوده نه زن.البته دیدم تو نت زده بود بعضی ها میگن زن بوده ولی احتمال قوی مبنی بر مرد بودنش هست اسم اصلیشم محمدعلی بوده
سلام مهشید جون 😍❤️.
یه سوال داشتم 😍❤️.
چه کسی از شما این سوال رو پرسیده بود ؟میشه اسم اون کاربر رو بگید.
چون من هم شرایط مشابه ایشون رو دارم با این تفاوت که من مهربون و احساساتی هستم ولی ساده لوحی ندارم و در رابطه نیستم ☺️🩷.
چون حس می کنم این سوال برام آشناست🥺.
ممنونم بابت پست قشنگ و مفیدتون چه صدای زیبایی دارید بانو 😍❤️🌹.
سلام به روی ماه تون پرتقال جان😍❤️ …حقیقتا به صورت عمومی در تاپیک آخرم پرسیده شده و من اسمشون را اینجا نمیارم…تاپیک آخرم را رویت کنین…
اون کامنت ها را هم اگر کاربر مورد نظر بخوان بعدا پاک میکنم براشون
سلام نگار جان
حقیقتا من در پیام رسان ها فعالیت نمیتونم داشته باشم چون بسیار شلوغم و چک نمیکنم
اگر موردی هست همین جا بفرمایید من منتشر نمیکنم و جواب میدم
در مورد ویس ها:
روی سر تیتر ۱ و ۲ بزنین ویس باز میشه و میتونین دانلود هم بفرمایید
بله پس همینجا سوالم رو مطرح میکنم.من ترم اوله که خوابگاهم و از هم کلاسیا و هم اتاقیام حدود ۷الی ۸سال بزرگترم و چون دانشگاه آزاد هستیم و غذای سلف گرونه خودمون غذا درست میکنیم
خب طبیعتا چون اونا تاحالا اشپزی نکردن نود درصد وقتایی که نوبت اوناس غذارو خراب میکنن و بااینکه بهشون گفتم هرجا بلد نبودیم ازم سوال کنین .
و کلا چون من بزرگترم یه گاردی دارن جلو من نمیدونم شاید منم دارم .
ویکی دیگه اینکه چون باهمیم غذاها رو هممون موادشو پول میدیم و میخریم ولی اونا غذاهایی مثل سوسیس سس ایناهم میخرن چون سریع درست میشه .
نمیدونم باید چیکارکنم از طرفی میترسم اگر غذامو جداکنم هروعده سختم باشه غذا بپزم و یا یه جو سنگینی ایجاد بشه برااینکار و پشت سرم حرف بزنن و درواقع ازواکنششون میترسم .
و باخودم میگم زشته اینکارو کنم .
البته اوایل نوشابه دوغم میخریدیم ک باهاشون حرف زدم و قبول کردن دیگه نخریم اما بقیه رو نه میخرن.
بازم نتونستم ویس خارو پیدا کنم و گوش کنم
در جواب کامنت منتشر نشده از “شایدنگار”
عزیزم من اواسط هفته با بقیه کامنت ها در یک پست جداگانه جواب میدم.
نام پستم هست سوالات کاربران و جواب
و رز سه شنبه شب منتشر میشه…برای اینکه معطل نشی و مدام اینجا را چک نکنین، سه شنبه سر بزنین🙏🌹
مهشید یه عالمه نکته درمورد ویس اولت به ذهنم رسید ک میخواستم بگم ولی همش یادم رفت 😂🤦🏻♀️
ولی یه موردی ک یادم مونده اینه ک وقتی ک کلا هر رفتاری زیادی داشته باشی دل زده میشه من عکسش فکر میکردم 🙂
من همیشه با خودم فکر میکردم ک به یه دوستی نیاز دارم ک همیشه مهربون باشه اتفاقا اطرافم آدمی رو پیدا کردم ک خیلی مهربونه اولش ک شناخت کمی ازش داشتم جذبش شدم ولی بعدش واقعا نه در حدی ک واقعا رو اعصابمه الان ☹️😂🤦🏻♀️
و باعث شده یه سفر قهرمانی رو شروع کنم به خاطرش ….
منظورم سفر قهرمانی درمورد کسی بود ک رفته روی اعصابم بود 😅
ولی یه دوره ای من زیادی هم بودم و همین حس رو گرفتم و واسه همونم یه سفر قهرمانی داشتم قبلا:
من قبلا دوست های سطحی خیلی داشتم حتی بزرگتر از خودم ، همیشه وقتی میدیدمشون حتمااااا میرفتم پیششون و باهاشون سلام و احوال پرسی میکردم ، وقتی ک مثلا سر یه موضوعی با یه غریبه حرف میزدم سری بعد هم که میدیدمش بهش واکنش نشون میدادم این در صورتی بود ک اون شاید اصلا منو یادش نمیاومد، خیلی میشنیدم ک توی فضای مجازی میگن ک با تنهایی خودت حال کن و…ولی نمیدونستم چجوری ؟! و من خیلی اجتماعی بودم و سخت بود واسم
ولی الان نه، آدمی رو ببینم و باهاش حرف بزنم حتی و بگیم و بخندیم سری بعد اگه دیدم خودش تمایلی بهم نداره نمیرم سمتش ، وقتی ک با خودم هستم معمولا اهنگ یا پادکست گوش میدم و همین باعث شده ک دلم بخواد بیشتر بشنوم ک گوینده توی هندزفریم چی میگه ! تا آدمای دورم
و حتی منی ک خیلییی دوست داشتم ارتباط با ادم هارو شدم کسی ک بعضی وقت ها بگه اه چرا فلانی اینجاست نمیتونم هندزفری بذارم (میدونم کار خوبی نیست😬)
البته این رفتارم با آدمای مختلف متفاوته کسی ک همش غر میزنه یا آدمی ک چیزی بهم اضافه نمیکنه معمولا اینجوریم…
من نمیدونم این روشم کار درستیه یا ن ولی حداقل کمتر بی توجهی میبینم نسبت به کسایی ک بهشون مشتاقم ❤️
سحر جان بله کسی که تمایل به ارتباط با ما نداره را نباید مشتاقانه ترغیبش کرد…چون این بی ارزشه.باید تود افراد بخواند.
و اگر هم نخواند چیزی از ارزشمندی ما کم نمیشه.
به نظرم کارتون واقعا درسته👌❤
دیدگاه ها (23)
رویامی گوید:
۱۲ آذر ۱۴۰۳ در ۱۰:۱۹یه سوال بی ربط و با ربط به موضوع کل سایت هم اینجا بپرسم،😇 یه چند روزی من صحبت های پرویز شهبازی رو گوش میدم در مورد عرفان و تفسیر شعرهای مولانا. سوال شده برام و در موردش دارم فکر میکنم اگه تو هم تجربه ای داری بگو مهشید جان. چیزی که من متوجه شدم عرفان کاملا نقطه مقابل نکات این سایت و کلا روانشناسی هست. و تا حدودی با اون چیزهایی که از بچگی بنام دین یاد گرفته بودم هماهنگ بود!! مثلاً تو اشعار مولانا داره میگه هر مشکلی هست هر دردی هست ریشه ش تو ذهن ما و همون من ذهنی هست شما کلا باید من ذهنی رو نادیده بگیرید و خدا رو مرکز قرار بدید. خب این میشه نادیده گرفتن تمام احساساتمون و سایه ها و سرکوبشون دیگه!!!و اتفاقا با چیزی که تو دین هم هست هماهنگه یادمه یه حدیثی خونده بودم می گفت دشمن ترین دشمن شما همان نفسی است که در درون شماست!!! نمیدونم شاید فهم من سطحی بوده و اشتباه فهمیده بودم ولی بر این اساس من سال ها اون خود درونی رو دوست نداشتم و احساس می کردم دشمن منه!! ولی خب باز تو روانشناسی داره برعکس میگه!!!راستش من گیج شدم ،🤦 البته یادمه که تو هم تاکید داشتی که باید تسلیم باشیم در مقابل خدا و اینا ولی بر اساس عرفان نباید با اون احساسات درونی مدارا کرد و همیشه باید در جنگ بود!!! و این عکس آموزه های روانشناسی هست!
مهشیدمی گوید:
۱۲ آذر ۱۴۰۳ در ۱۵:۳۶يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ ۖ لَا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ ۚ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
آیه فوق مشهور شده به آیه خودسازی
«عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ»: خویشتن را بپائید.
************
امام علی(ع) میفرماید: دانا کسی است که قدر خود را بشناسد
***********
پیامبر اکرم(ص) میفرماید: هر کس خود را شناخت، خدای خود را شناخته است.
**********
اما مبحث روانشناسی و سایه ها: این مبحث میگه شما مثلا نفرت را به رسمیت بشناس و مدام مثل توپ هلش نده تو استخر چون دوباره با جهش میاد روی آب و دوباره مجبوری پنهانش کنی…
آیا رسمیت شناختن نفرت، یعنی نفرت امتیاز داره همیشه؟
قطعا نه …
مثلا نفرت از ظلم…نفرت از کار زشت و …این مدل نفرت خوبه ولی نفرت در جای اشتباه باید حل بشه و در جای درستش قرار بگیره…
پس مبحث سایه و شناخت درون و رسمیت به چیزی مثل نفرت، به معنای این هستش که نذاری مسائل سرکوب بشن …بلکه باهاش مواجه بشی و حلش کنی…هضمش کنی و یا حذفش کنی…
نوشتین ” هر دردی هست ریشه ش تو ذهن ما و همون من ذهنی هست شما کلا باید من ذهنی رو نادیده بگیرید و خدا رو مرکز قرار بدید.”
خب این جمله معناش این نیست که درونت را ولش کنی …میگه هر دردی ریشه اش تو ذهن ماست و باید من ذهنی را حلش کنی…یعنی اون موارد سرکوب شده را حل کنی تا واضح و شفاف بشی و ئاون ته وجودت که خدا هست بیاد بالا…
سایه ها حتی باعث میشن ما خدا را هم خیلی اوقات کتمان کنیم
مثلا: من مثل طیبه بگم چون خدا این درد را داده پس من میتونم به بقیه ظلم کنم! درحالیکه این بچه معلول و این درد، چنان سایه ای انداخته روی طیبه که مدام میگه خدا عادل نیست و خودم میرم عدالت را برقرار میکنم و پول از پولدارا میگیرم حداقل دلم خنک میشه که اونا را گول زدم!
رویامی گوید:
۱۲ آذر ۱۴۰۳ در ۱۷:۲۲نه خب مهشید جان میدونی حالا کار با حل کردن تعارضات درون واینا هم نداشته باشیم فهم من از دین نادیده گرفتن خواسته های خودت بوده بعد با مباحث روانشناسی آشنا شدم دیدم کلا برعکسه اول باید. خودت رو تغذیه کنی تا بتونی به بقیه هم کمک بدی اما حتی همین عرفان هم داره میگه همه چی رو ول کن فقط خدا رو بچسب نمیدونم من بد می فهمم یا اینا مراتب داره و من هنوز نتونستم گذر کنم ازش!!!راستش رو بخوام بگم بیشتر این مدل زندگی کردن برای من افسردگی آوره ولی مثلاً همین آقای شهبازی داره میگه مرکز توجهت فقط خدا باشه این باعث شادی بی دلیل میشه در انسان!!نمی دونم نمیتونم بفهممش و ارتباط برقرار کنم باهاش. مطالبی که گفتی رو خوندم ولی باز نتونستم ارتباط برقرار کنم بینشون.
رویامی گوید:
۱۲ آذر ۱۴۰۳ در ۱۷:۲۹و اینکه من تو بالا گفتم هر مشکلی هست دلیلش من ذهنی هست منظور اصلا این نیست تعارضات حل نشده تو ذهن و اینا!! تفسیری که میگه اینه که شما من ذهنی و مرکز قرار دادید و درد ایجاد کرده!!!خب طبق این حرف تو به خودت برسی من ذهنی رو مرکز قرار دادی توجه به انرژی دلبران کنی من ذهنی رو مرکز قرار دادی قربونش صدقه بچه ت بری مرکز بچه ت شده یعنی عملا از هیچی این دنیا نباید لذت ببری همین هست که میگم گیج شدم!!! خب این برا من افسردگی میاره خب. باز میگه خدا که بیاد مرکزت برات شادی بی دلیل میاره توجهت باید فقط به خدا باشه بنظرم عرفان و مولانا و شعرهاش خیلی سخت اومد،😰
مهشیدمی گوید:
۱۵ آذر ۱۴۰۳ در ۱۶:۰۸رویا جان سلام عزیزم
من جواب این کامنت را کمی مطالعه میکنم و بعدا با بقیه سوالات، سه شنبه شب میدم در پست جواب های کاربران❤
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۳ آذر ۱۴۰۳ در ۲۲:۳۹مباحث دینی و اعتقادی و معنوی نیاز به اطلاعات زیاد توی مباحث احتماعی فلسفی منطقی روانشناسی و کلا مباحث انسان شناسی داره.
مباحث تربیتی دین رو بخون کاملا در تطابق با روانشناسی نوینه
پس چرا فکر میکنیم دین با روانشناسی در تضاده؟چون اطلاعات و شفافیت کامل توی مسائل نداریم
مولانا زمانی توی شهرش آبرو و اعتبار خیلی خیلی زیادی داشته
شمس دختر عاقل و دانا میاد به اون شهر
مولانا عاشقش میشه و شمس از اون میخواد با مشروب بره تو خیابون ها بگرده
این کارو میکنه و کل آبروش دود میشه میره هوا
و وجود مولانا پوج پوچ میشه
اونجا به این نتیجه میرسه که چیزایی مهم تر هستن که به انسان اعتبار بدن
میدونی اینجا دیگه چه اتفاقی افتاد؟
غرور مولانا از بین رفت
در معنویات و اخلاقیات همیشه ذکر میشه غرور و تکبرتون رو بذارید زمین
چرا؟
چون غرور و تکبر میگه من از همه برترم
من از همه والاتری
بقیه انسان ها پوچن
بقیه عقاید پوچن
اون چیزی درسته که من قبولش دارم
ولی عزت نفس چی میگه؟
میگه من باارزشم
بقیه انسان ها هم همون اندازه باارزشن
اعتقاد من باارزشه
بقیه اعتقادهای هم باارزشه
در دین هم همین رو میگه
بارها میگه انسان اشرف مخلوقاته
بارها میگه حق النفس و حق الناس رو رعایت کنید
متاسفانه دین به ما بد فهمانده شده
چون فرهنگ و سواد قدیمی و عرف در اون دخیل شده
و عرف جوامع جمع گرا میگن خود رو سرکوب کنید تا همه بتونن در کنارتون زندگی کنند
این بد نیستا ولی خب از اونور بوم افتادن یسری هاشون
انسان دو بعد در درونش داره
بعد خوب و بعد بد
و همچنین انسان دارای دو ویژگیه
شهوت که ویژگی حیواناته
و عقل که ویژگی فرشتگان
و میگه که شهوت نباید بر عقلتون غلبه کنه چون از چهارپایان بدتر میشید
خب فرض کن کسانی که روابط گروهی دارن
یا فتیش های عجیب غریب دارن
یا بیمارهای جنسی
یا کسی که دوست داره دائم صحبت کنه و بد دیگران رو بگه و آبروشون رو ببره
یا کسی که میخواد همش مال داشته باشه و گاها به دزدی هم میکشه
ببین شهوت همش میل جنسی نیست
شهوت یعنی میل هات از حد تعادل خارج بشه
و خب مسئله روانشناسی امروز میگه مشکلات ما بخاطر خارج از تعادله
در نسل قدیم با تمرین میشد این مسائل رو حل کزد
ولی در دنیای امروز با کلی پیچیدگی طبیعتا به همراه نیاز داریم مثل مشاور
و مولانا حرفش اینه از اون منی که داره تو رو دور میکنه دوری کنی.حالا بقول مهشید یا با شناخت
یا با عشق به خدا
چون انسان با دلیل و ارزش زندگی میکنه
و وقتی دلیلی قوی داشته باشی برای دزدی نکردن دیگه نمیکنی
حالا این برای زمان قدیم و سادگی راحت تر بود الان بهتره با علم جلو بریم
خلاصه مطالب اخلاقی و معنوی باید با ذهن آگاه بررسی بشه
پیشنهاد میدم سخنرانی استاد پناهیان رو بشنوی
آخوندی هستن که مدرک روانشناسی دارن و هوش و روشن فکری خوبی دارن خیلی میتونه کمکتون کنه
رویامی گوید:
۱۴ آذر ۱۴۰۳ در ۰۸:۰۱ممنون از توضیحاتت یه نکته هم بگم من شمس تبریزی مرد بوده نه زن.البته دیدم تو نت زده بود بعضی ها میگن زن بوده ولی احتمال قوی مبنی بر مرد بودنش هست اسم اصلیشم محمدعلی بوده
hanaمی گوید:
۱۳ آذر ۱۴۰۳ در ۱۰:۵۳سلام عزیزم ویدیوهای ایشون رو از کجا میبینید؟
آرشیو منظمی ازشون هست؟
دختر پرتقال 🍊می گوید:
۱۲ آذر ۱۴۰۳ در ۱۴:۳۵سلام مهشید جون 😍❤️.
یه سوال داشتم 😍❤️.
چه کسی از شما این سوال رو پرسیده بود ؟میشه اسم اون کاربر رو بگید.
چون من هم شرایط مشابه ایشون رو دارم با این تفاوت که من مهربون و احساساتی هستم ولی ساده لوحی ندارم و در رابطه نیستم ☺️🩷.
چون حس می کنم این سوال برام آشناست🥺.
ممنونم بابت پست قشنگ و مفیدتون چه صدای زیبایی دارید بانو 😍❤️🌹.
مهشیدمی گوید:
۱۲ آذر ۱۴۰۳ در ۱۵:۳۹سلام به روی ماه تون پرتقال جان😍❤️ …حقیقتا به صورت عمومی در تاپیک آخرم پرسیده شده و من اسمشون را اینجا نمیارم…تاپیک آخرم را رویت کنین…
اون کامنت ها را هم اگر کاربر مورد نظر بخوان بعدا پاک میکنم براشون
مرسی از تعریف تون عزیزم❤️❤️❤️❤️❤️
Saharمی گوید:
۱۲ آذر ۱۴۰۳ در ۱۶:۱۰وااااای بعد از مدت ها صدای مهشیدددد🤗🥰😍 دلم تنگ شده بود .❤️
مهشیدمی گوید:
۱۲ آذر ۱۴۰۳ در ۱۶:۳۲مرسی سحر جانم🤗🥰😍
آناهیتامی گوید:
۱۳ آذر ۱۴۰۳ در ۱۱:۱۶سلام مهشید جانم . وقتت بخیر باشه عزیزم.
من بشدت مهرطلبم و تروماهای خیلی زیادی دارم آیا واقعا میتونم باهاش مقابله کنم؟ میتونم به عزت نفس زیادی برسم؟
مهشیدمی گوید:
۱۴ آذر ۱۴۰۳ در ۱۳:۵۸در جواب کامنت منتشر نشده از “شایدنگار”
سلام نگار جان
حقیقتا من در پیام رسان ها فعالیت نمیتونم داشته باشم چون بسیار شلوغم و چک نمیکنم
اگر موردی هست همین جا بفرمایید من منتشر نمیکنم و جواب میدم
در مورد ویس ها:
روی سر تیتر ۱ و ۲ بزنین ویس باز میشه و میتونین دانلود هم بفرمایید
شاید نگار😊می گوید:
۱۴ آذر ۱۴۰۳ در ۱۸:۵۰بله پس همینجا سوالم رو مطرح میکنم.من ترم اوله که خوابگاهم و از هم کلاسیا و هم اتاقیام حدود ۷الی ۸سال بزرگترم و چون دانشگاه آزاد هستیم و غذای سلف گرونه خودمون غذا درست میکنیم
خب طبیعتا چون اونا تاحالا اشپزی نکردن نود درصد وقتایی که نوبت اوناس غذارو خراب میکنن و بااینکه بهشون گفتم هرجا بلد نبودیم ازم سوال کنین .
و کلا چون من بزرگترم یه گاردی دارن جلو من نمیدونم شاید منم دارم .
ویکی دیگه اینکه چون باهمیم غذاها رو هممون موادشو پول میدیم و میخریم ولی اونا غذاهایی مثل سوسیس سس ایناهم میخرن چون سریع درست میشه .
نمیدونم باید چیکارکنم از طرفی میترسم اگر غذامو جداکنم هروعده سختم باشه غذا بپزم و یا یه جو سنگینی ایجاد بشه برااینکار و پشت سرم حرف بزنن و درواقع ازواکنششون میترسم .
و باخودم میگم زشته اینکارو کنم .
البته اوایل نوشابه دوغم میخریدیم ک باهاشون حرف زدم و قبول کردن دیگه نخریم اما بقیه رو نه میخرن.
بازم نتونستم ویس خارو پیدا کنم و گوش کنم
مهشیدمی گوید:
۱۵ آذر ۱۴۰۳ در ۱۶:۰۷در جواب کامنت منتشر نشده از “شایدنگار”
عزیزم من اواسط هفته با بقیه کامنت ها در یک پست جداگانه جواب میدم.
نام پستم هست سوالات کاربران و جواب
و رز سه شنبه شب منتشر میشه…برای اینکه معطل نشی و مدام اینجا را چک نکنین، سه شنبه سر بزنین🙏🌹
Saharمی گوید:
۱۴ آذر ۱۴۰۳ در ۲۱:۱۴مهشید یه عالمه نکته درمورد ویس اولت به ذهنم رسید ک میخواستم بگم ولی همش یادم رفت 😂🤦🏻♀️
ولی یه موردی ک یادم مونده اینه ک وقتی ک کلا هر رفتاری زیادی داشته باشی دل زده میشه من عکسش فکر میکردم 🙂
من همیشه با خودم فکر میکردم ک به یه دوستی نیاز دارم ک همیشه مهربون باشه اتفاقا اطرافم آدمی رو پیدا کردم ک خیلی مهربونه اولش ک شناخت کمی ازش داشتم جذبش شدم ولی بعدش واقعا نه در حدی ک واقعا رو اعصابمه الان ☹️😂🤦🏻♀️
و باعث شده یه سفر قهرمانی رو شروع کنم به خاطرش ….
مهشیدمی گوید:
۱۵ آذر ۱۴۰۳ در ۱۷:۲۷سفر قهرمانی در این مورد؟
خواستین تعریفش کنین ما هم استفاده کنیم👌🙏
Saharمی گوید:
۱۵ آذر ۱۴۰۳ در ۱۹:۱۰منظورم سفر قهرمانی درمورد کسی بود ک رفته روی اعصابم بود 😅
ولی یه دوره ای من زیادی هم بودم و همین حس رو گرفتم و واسه همونم یه سفر قهرمانی داشتم قبلا:
من قبلا دوست های سطحی خیلی داشتم حتی بزرگتر از خودم ، همیشه وقتی میدیدمشون حتمااااا میرفتم پیششون و باهاشون سلام و احوال پرسی میکردم ، وقتی ک مثلا سر یه موضوعی با یه غریبه حرف میزدم سری بعد هم که میدیدمش بهش واکنش نشون میدادم این در صورتی بود ک اون شاید اصلا منو یادش نمیاومد، خیلی میشنیدم ک توی فضای مجازی میگن ک با تنهایی خودت حال کن و…ولی نمیدونستم چجوری ؟! و من خیلی اجتماعی بودم و سخت بود واسم
ولی الان نه، آدمی رو ببینم و باهاش حرف بزنم حتی و بگیم و بخندیم سری بعد اگه دیدم خودش تمایلی بهم نداره نمیرم سمتش ، وقتی ک با خودم هستم معمولا اهنگ یا پادکست گوش میدم و همین باعث شده ک دلم بخواد بیشتر بشنوم ک گوینده توی هندزفریم چی میگه ! تا آدمای دورم
و حتی منی ک خیلییی دوست داشتم ارتباط با ادم هارو شدم کسی ک بعضی وقت ها بگه اه چرا فلانی اینجاست نمیتونم هندزفری بذارم (میدونم کار خوبی نیست😬)
البته این رفتارم با آدمای مختلف متفاوته کسی ک همش غر میزنه یا آدمی ک چیزی بهم اضافه نمیکنه معمولا اینجوریم…
من نمیدونم این روشم کار درستیه یا ن ولی حداقل کمتر بی توجهی میبینم نسبت به کسایی ک بهشون مشتاقم ❤️
مهشیدمی گوید:
۱۶ آذر ۱۴۰۳ در ۱۰:۵۷سحر جان بله کسی که تمایل به ارتباط با ما نداره را نباید مشتاقانه ترغیبش کرد…چون این بی ارزشه.باید تود افراد بخواند.
و اگر هم نخواند چیزی از ارزشمندی ما کم نمیشه.
به نظرم کارتون واقعا درسته👌❤
Saharمی گوید:
۱۶ آذر ۱۴۰۳ در ۱۵:۰۲سپاسگزارم، تو خودت همیشه الهامبخش هستی!💐❤️
نرگسمی گوید:
۱۴ آذر ۱۴۰۳ در ۲۱:۲۳سلام مهشید جان🤗
خیلییی صداتون دلنشین هست… 😍
واقعاا لذت بردم 🌿😍
ممنون ازت🙏❤️😘
مهشیدمی گوید:
۱۵ آذر ۱۴۰۳ در ۱۷:۲۷سلام به روی ماه تون نرگس جان🙏😍😍❤