چند وقت پیش یه درد و دل از یه تازه عروس شنیدم که مشکل واژینیسموس داشت و همسرش به جای همراهی، تازه بهش گفته بود:
میرم یکی را میارم اگه نتونی😔
این دختر میخواست بره دکتر، ولی همسرش گفته بود: دکتر نباید بری و مشکل را باید خودت حل کنی!!!😔
خلاصه این خانم در موقعیتی بود که دکتر نمیتونست بره این یه طرف،
تازه خود ترس از رابطه هم براش استرس زا بود و علاوه بر این استرس، باید رفتارهای همسرش و استرسی که ایشون میداد هم تحمل میکرد…
ترسی که داشت را به شیوه سخت تری من تجربه کرده ام و منجر به جراحی ام شد…
زمانی که برای حل مشکل به دکتر مراجعه کردیم و مشخص شد که عمل جراحی نیازه، دم مطب همسرم گفت:
این جراحی و نقاهتش درد داره..نمیخوام درد بکشی…
با همسرم حرف زدم که چاره ای نداریم…
گفت:من همینطوری کنارت راضی ام…
همینطوری از چی رضایت داشت؟ 😁 از کنارم بودن؟ پس رابطه جنسی چی میشد؟
تفاوت زیادی بین رفتار همسرم و رفتار همسر این خانم بود…
جملات که همیشه میشنوم این هستش که: مهشید همراه خوبی داری و کار خاصی نمیخواد بکنی و …
قبول دارم پیدا کردن همراه و همسری که پا به پات بیاد و شریک تمام دردها و شادی هات باشه، اصل موضوع به نظر میرسه…
اما اما اما
چیزی که خیلی مهم هستش در این جریان، عزت نفس زن هست…
من چون اوضاع تاریک را چند سالی قبل ترش تجربه کرده بودم (ترس از رهاشدگی داشتم، عزت نفس نداشتم، مهر طلب بودم و…)، میتونم در مورد تفاوتش با زندگی در نور خیلی زیاد صحبت کنم…خدایی صاحب نظرم:)
ما زنان وقتی عزت نفس پیدا میکنیم، جنس انتخاب هامون هم فرق می کنه…هر فردی را برای زندگی تایید و انتخاب نمیکنیم…ما تحقیر نمیشیم و در موقعیت تحقیر، نمی مونیم…
اما حتی اگر انتخاب مون هم ایراداتی داشته باشه و همسری باشه که فکرش روی چیزایی بسته است، بازم برخوردی که باهامون میشه متفاوت با زمانی هست که عزت نفس نداریم…
انگار عزت نفس یه سِپَر ایجاد می کنه برای آدم، که دیگران اگر چیزی بگن به ما اصابت نکنه و یا اصلا نتونن چیزی بگن…
مثلا دیدین زمانی که یه پسر میخواد بره شرکتی یا سازمانی استخدام بشه، سعی میکنه تو جلسه مصاحبه اش لباس قشنگه را بپوشه و ادبیات مناسب داشته باشه…
ولی همین پسر تو محیط دوستاش ممکن هست حرفای رکیک هم بزنه و شوخی های زشتم بکنه و …
این تفاوت ناشی از جایگاه افراده…یعنی جایگاه مدیر عامل اون شرکت، و جایگاه دوستان این پسر، فرق دارند…پس این پسر برای اینکه پذیرفته بشه، باید خیلی مواظب رفتارش باشه…
تفاوت جایگاه افراد فقط با پول و قدرت (مدیر عامل) به دست نمیاد…
شما تصور کنین همین پسر استخدام بشه و در محیط کارش، با یه خانم با عزت نفس که حد و حدود زیادی داره مواجه بشه…این پسر جلوی بقیه همکاران ممکن هست راحت برخورد کنه ولی جلوی همین خانم راحت برخورد نمیکنه…ولو اینکه این خانم پولدار نباشه و یا سمت خاصی نداشته باشه …
عزت نفس چی هست؟
خیلی ساده بگم: من به عنوان یک زن، حس کافی بودن دارم…
تمام هویت یک زن، با جذابیت های جنسی تعریف نمیشه…موثره ولی تمام هویتش نیست…اگر یه زن، در بدن خودش، مشکل اساسی برای ارتباط می بینه، خب باید حلش کنه مثل مشکل واژینیسموس…
واژینیسموس هم خیلی در ایران شایع هست و اصلا چیزی نیست که باعث بشه یه زن حس کنه ناکافیه و یا چون افرادی این مشکل را ندارند، پس با ارزش ترن…
زنان زیادی “ترس از رها شدگی” دارند و میترسند زندگی شون را از دست بدهند…پس تلاش زیادی میکنند که کافی باشند …مثل عمل جراحی های زیبایی غیر ضروری …
هیچ تضمینی تا به حال وجود نداشته که یک زن، با هر تغییر و جراحی، زندگی سفت تری داشته باشه…
یه خانم با هر رنگ پوستی خیانت شده…
یه خانم با هر سایزی هم خیانت شده…
اما زنان با عزت نفس، کمترین خیانت را تجربه کردند و یا اگر هم تجربه کنند، چون به موجودیت خودشون ارزش میدن، تصمیمات قاطع و بهتری تو خیانت می گیرند …
یه زن با عزت نفس، دلبستگی داره نه وابستگی چسبناک و سمی و ناسالم…
مثلا من در رابطه ای که مدام بخوام فالورهای همسرم را چک کنم و ببینم دختر جدید اضافه شده یا نه، اصلا قرار نمیگیرم…
چرا یه زن باید نقش خانم مارپل داشته باشه تو زندگیش؟ نقش خانم مارپل، خیلی فرسوده کننده است…
این خوبه که من مراقب زندگی ام باشم…ولی مراقبت از زندگی اول با سلاح عزت نفس رقم میخوره و بعدش قوی کردن انرژی دلبرمون…
وابستگی چسبناک که دلیلش “ترس از رهاشدگی” هست ایناست:
*** اگر تماس بگیرم با همسرم و تلفنش مشغول باشه، من به هم میریزم…
*** مدام چکش میکنم که خیانت نکنه…
*** مدام منتظر تماسشم …
ولی دلبستگی سالم اینطوری هست که همسرم خودش مواظبه که از دستم نده…این تفاوت را زمانی متوجه میشیم که واقعا خودمون و هویت مون و زن بودن مون را در اولویت بدونیم و ته دلمون بگیم: من ارزشمندم و اگر همسرم کاری خدای نکرده بکنه، اون من رو از دست میده…
حقیقتا زندگی کردن با این حس و حال و رها شدن از اون بندها، کار یه زن با عزت نفس هست که خودش را دوست داره و زندگی بالنده ای می سازه…
این مورد را ممکن هست خیلی ها اصلا متوجه نشن …اما من تجربه اش را داشتم…و چیزی هست که همه میتونن بهش برسن …
چرا همیشه فکر کنیم، ما داریم موقعیت و همسرمون را از دست میدیم؟ چرا به این فکر نکنیم که چقدر با ارزشیم و اونها ممکن است با ندانم کاری موقعیت امن و خوب را از دست بدن؟
وقتی چنین حسی در درونت ثبت شده، رفتارتم تغییر میکنه …
این حرفهای زیر از زنان، نشون میده هنوز قدرت خودشون را متوجه نیستند:
۱) میترسم محبت کنم و جوگیر بشه …من چقدر محبت کنم تا دلش زده نشه؟
جواب: به عنوان یه زن مگه باید ترازوی محبت بذاری تو رابطه ات و کم و زیادش کنی؟ به اندازه ای محبت کن که دوستش داری و خودت را هم دوست داری…خاک کف پای طرف نشو ولی وقتی دوستش داری براش غذا بپز، هدیه بخر، بهترین خودت باش…اون قرار نیست با محبت تو زده بشه…زنی که عزت نفس داره قطعا بارها نشون داده که در سکانس های مختلف زندگی خودش را دوست داره، محبتش برای همسرش ترجمه خوبی داره:
ترجمه اش اینه: محبت میکنه چون من و زندگی و خودش رو دوست داره
۲) هر بار همسرم درخواست رابطه داره، اگر بگم نه، نکنه بره با یکی؟
جواب: ما زنان وقتی جسم مون را دوست داشته باشیم، میدونیم که پریودی داریم، خستگی داریم و …
پس اول به جسم مون بها میدیم…به خواب مون بها میدیم…خودمون را تقویت میکنیم…
دوم اینکه ما زنان قرار نیست در لحظه ای که پیشنهاد دریافت میکنیم، فکر کنیم که وای چقدر باید انرژی بذارم!
بخش بزرگ این انرژی را قرار هست همسرمون بذاره و موتور بدنی مون را روشن کنه…
اونقدر قدرت زنانگی زیاده که شما میتونی هر شکلی که میخوای رابطه را به انتها برسونی و یا متوقف کنی… قرار نیست همسرت را پس بزنی…قراره بهش حس خوب بدی و درک همسرت را روشن کنی…
این هم مثل همون مدیرعامل و کارمند هست …وقتی شما خودت بهات را مشخص کرده باشی، دیگران بهات را میپردازن…یعنی به جسم و روحت بها میدن و وقت میذارن و درک میکنند…
اینها یه روزه ایجاد نمیشه…
گاهی زنان در بین راه زندگی، زمانی که چند مدتی ازدواج کردن، متوجه میشن که این تکریم به جسم و روح را نداشتن…میخوان ترمیم کنند و کار سخته… ولی کار شدنی است…
باید بهای روزای از دست رفته را هم بپردازی… سریع نخوای همسرت را عوض کنی و یا زندگی را بترکونی…در واقع حرکات انقلابی ممنوع
آروم آروم باید تغییرات را ایجاد کنی…
ذهن مردم، کم کم به ورژن جدیدت عادت می کنه و کم کم ورژن قدیمی ات ر ا از یاد میبره…
مثال دیگه:
دیدین وقتی یه دختر میگه:
من تو رابطه آشنایی چند ماهه با آقایی هستم که حتی دستمم نگرفته ولی گوشی موبایل برام خریده یا طلا خریده و …
همه میگن: خب معلومه که رابطه جنسی داشتی و برات خریده و دروغ نگو …
اینکه برخی دروغ میگن را قبول دارم…
ولی اگر زنی با عزت نفس باشه، قطعا راست میگه…
هدیه گرفتن از مردی که دوستت داره، منوط به رابطه برقرار کردن نیست…همین که کنارت هست و از هم نشینی و گفتگو باهات خوشش بیاد، هدیه میخره…
البته من نمیگم که دخترها به زور از پسر پول بگیرن…”هدیه” منظورم هست…
مردان همه چی را یا بلدن یا بلد میشن:دوست داشتن زن…هدیه خریدن…احترام و…
ولی یه مرد برای زنی این کارها را میکنه که خودش بخواد …
دیدگاه ها (197)
دختر مش ممدمی گوید:
۶ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۴۹میدونی چرا شوهرت عین خیالش نبود؟
مهشیدمی گوید:
۶ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۵۸سلام خوش آمدین.
بله تو متن هم گفتم دلیلش رو
دختر مش ممدمی گوید:
۶ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۱۰نه عزیزم اینایی که گفتی نیست.شوهرت مشکل داشته.سرد بوده.حالا به روی خودت نمیاری بماند.
مهشیدمی گوید:
۶ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۱۱شما لابد بهتر میدونین😁
دختر مش ممدمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۳۸اگه این مشکلو داشتم همسرم نمیگفت نرو عمل کن چون به نفع خودم و خودش بود.تعارف الکی و بی منطق نمیگفت چون برای بودن با من دل تو دلش نبود.
مهشیدمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۴۳خب پس صبوری میکرد تا عمل کنین…چه خوب👌😊
اینکه یه مرد به قول شما تعارف بزنه که عمل هم نکردی بازم کنارتم …و اینطوری استرس خانمش را برطرف کنه، چه مشکلی داره؟ باعث نمیشه خانمش راحت تر بره عمل کنه؟
دختر مش ممدمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۴۶خب از این نظر بله استرس کم میشه.اما اگه شما عمل نمیکردی تا چند وقت این به اصطلاح تعارفش دوام داشت؟مردای این مدلی نقش بازی میکنن بیشتر و چرب زبانی میکنن.مردایی که نیاز خودشون و زن شون را میدونن،نیازی به بازی کردن نقش ندارند.
مهشیدمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۵۳آهان خوب شد با چند تا سوال که کردیم،حداقل از سردی جنسی رسیدیم به چرب زبانی و بازی کردن نقش 🙂
یعنی اشتباه نتیجه گرفته بودین و سردی نبود:)
چند تا سوال دیگه بکنم از چرب زبانی میرسیم به چیز دیگه ای احتمالا😁
پس سریع نسخه یکی را نپیچید بهتر نیست؟
دختر مش ممدمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۵۹نه مهشید جون نمیخواستم نسخه بپیچم.به نظرم هر کسی تو هر شرایطی یه برخوردی داره و دلیل نمیشه که چون شوهر تو گفته نرو عمل پس دیگه کارش درسته.یه مرد از فرط خواستنت هر کاری میکنه و یه مرد از فرط خواستنت چرب زبونی یا هر چی میکنه.
مهشیدمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۰۱یعنی یکی استرست را با چرب زبانی یا رژیمی زبانی 😂 یا هر چی بیاره پایین کارش اشتباست نه؟
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۰۱خلاصه میخواد بگه هر چی هست غیر از آدم دلبسته و سازشگر و وفادار
مهشیدمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۱۷دقیقا 😂
دختر مش ممدمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۰۴به هر قیمیتی نباید کار اشتباهو کرد.باید زوجین با هم صادق باشند.
من ترجیح میدم که شوهرم حقیقت تلخ را بهم بگه ولی چرب زبونی نکنه.
مهشیدمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۰۷خب اینکه شما این رفتار را از همسرتون میپسندین یعنی انتخاب درستی کردین…ولی من به عنوان زن دوست ندارم در وقت استرس، همسرم بگه: مهشید حتما برو عمل کن چون بدون عمل نمیشه ادامه بدیم.اگه اسمش چرب زبونی هست، خیلی خوبه😊
دختر مش ممدمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۰۹شوهر منم این مشکلو داشتم نمیگفت که اگه عمل نکنی دیگه باهات نمیمونم.ولی دروغم نمیگفت که باهام میمونه به هر قیمتی.چون رابطه جنسی اساس زندگی زناشوییه.
مهشیدمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۱۷خب پس از سردی و چرب زبونی رسیدیم به دروغ 😁
دریامی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۵۳😂😂😂
یکم با خودت آشتی کن دختر مش ممد جون
دختر مش ممدمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۲۱دریا خانم من با خودم مشکلی ندارم.زندگی خوبی دارم.ما وقتی از خودمون چیزی نمیگبیم به این معنی نیست که زندگی مون مشکلی داره.شوهر من عالیه.اگه تعریف کنم چه کارایی برام کرده اصلا باور نمیکنی.چهره و اندامشم خیلی خوبه.شوهرم برای با من بودن خودشو به اب و آتیش زد.مردی که گرم باشه اصلا یه لحظه نمیتونه ازت دور باشه.رابطه جنسی میخواد.مگه اینکه سرد باشه.شوهر مهشید که تونسته تحمل کنه سرده.من از شوهرمم پرسیدم گفت حتما پسره مشکل جنسی داره وگرنه مگه میشه که اینقدر راحت برخورد کنه.
من و شوهرم بعد از ۳ روز که عقد کردیم شوهرم داشت خودشو میکشت برام.سریع رابطه میخواست.بعد مهشید میگه شوهرش راضی بوده همینجوری.خب مشکل سردی جنسی فقط میتوته داشته باشه.مهشید عادتشه که چیزای منفی را مثبت جلوه میده.
مهشیدمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۲۹شما پست را درست نخوندین ظاهرا…
مبحث استرس اول ازدواج در این پست مطرح بود و مشکل واژینیسموس…
شما که این مشکل را نداشتین چرا همسرتون باید صبوری کنه اصلا؟
اگر شما این مشکل را داشتین رفتار همسرتون چطور بود به نظرتون؟
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۴۵من کسیو میشناسم که با دخترای زیادی رابطه داشته بخاطر گرمی زیاد
ولی وقتی با کسی آشنا شد که خیلی زیاد دوسش داشت ۲ سال صبر کرد بدون هیچ رابطه داشتن با کسی
با اینکه سختش بود ولی حاضر بود بخاطر شخصش تحمل کنه
میتونم تا دلت بخواد از این مثال ها بیارم
اراده افراد و وفاداریشون در شرایط سخت مشخص میشه
چون اراده افراد و وفاداریشون کم شده به این معنی نیست وحود نداشته باشه
ما دیدیم طرف بخاطر رسیدن به کسی که دوسش داره آدم کشته
اینکه دیگه یه رابطه است
و مشخصه آدمی مثل مهشید که عزت نفس بالایی داره
آدمی. رو برای همسری انتخاب میکنه که اراده اش زیاد باشه
و مشخصه این آقا هم عزتنفس داشته
که بخاطر یه رابطه کل اون آرامشی که داشته رو رها نکرده
واقعا فرق میکنه کسی که نصف دلیل ازدواجش رابطه است
با کسی که یک دهم دلیل ازدواجش این باشه
و فرق میکنه کسی که بخاطر کمبودهای زیادش کل لذت رو در این میبینه
تا کسی که از درون کامله و به این بینش رسیده این ارزش به نسبت کمتری داره در مقابل خیلی مسائل
زهرامی گوید:
۹ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۲۹سلام میشه یه خواهشی کنم ما که خانوادهای مشابه ای داریم من درحال کارکردن روی خودمم ولی کم اوردمممممم فرزند بزرگ خانواده به اصطلاح عاقل خانواده همسایه طبقه بالا ما نوهاشون مدام درحال دویدن واعتراض که میکنی انگاربا شخص بدون منطق طرفی میگه منم باهاشون میدوم زنگ بزن ۱۱۰ و من هم داد وبیداد ساختمون باهم گذلشتیم سرمون ازیه طرف میدونم حق بامنه وازطرفی ازنوع این برخورد بدم اومد اصلا هیچی نمیدونم راهنمایی درست میخوام
مینامی گوید:
۵ آذر ۱۴۰۳ در ۰۰:۳۴سلام و خدا قوت بانوی گرانبها
خیلی تشکر میکنم که این مباحث رو میگین.در سایت نی نی سایت خیلی از مباحث رو نمیشه باز کرد و منم شخص نزدیکی ندارم و در این راه بسیار کم تجربه ام.
خیلی خوشال میشم بیشتر در مورد نکات زناشویی صحبت کنین.
چون هر چی توی سایت ها سرچ میکنم ماجرای لباس زیر قرمز و …رو میاره
مهشیدمی گوید:
۵ آذر ۱۴۰۳ در ۱۴:۲۹سلام مینا جان ❤️
خواهش میکنم عزیزم …ممنون از همراهی تان❤️
چشم یه موردی آماده کردم منتشر کنم ولی کمی این موضوع سخت هست برای سایت زیر نظر قوانین کشورمون…نمیشه زیاد باز کرد…منم سایتم زیر نظر قوانین کشور هستش و باید با احتیاط فعالیت داشته باشم.
لیلا جانمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۲۳خوب بود 😂😂😂😂😂 از کجا این حرفا به ذهنت میرسه بانو؟😂
حکیمهمی گوید:
۱۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۴۸سلام عزیز احساس میکنم از روی اون چیزی که خودتون برداشت کردید دارید تفسیر میکنید زندگی مشترک رو خیلی خوشحالم که زندگیت خوبه و حالت با همسرت خوبه
اما من یه چیزی رو متوجه شدم درمورد مردا
اینکه میگید همسرتون عاشقتون بوده و همون اول رابطه با شما. رو میخواسته
مردا اگر طرفشون رو بخوان و دوست داشته باشن تشنه رابطه باهاش هستن
اگر هم که دوسش نداشته باشن یا بی حس یا اختلاف شدید باز هم بشدت دوست دارن رابطه جنسی رو و براشون عین اب و غذا میمونه ، و محوریت رابطه برای خیلی از مردها مسائل جنسی هست بدون نیاز به احساس و…
ولی محوریت رابطه برای زن ها مسائل عاطفی
تیپ شخصیت مردها متفاوت هست و از نظر شخصیتی یه مرد ممکنه بشدت عاطفی باشه اهل ابراز علاقه و اون درک رو داشته باشه کسی که دوسش داره رو همراهی کنه با وجود نیاز شدیدش از خیلی چیزا بگذره چون بیشتر از اینکه نیاز خودش براش مهمه مشکل و ترس همسرش براش مهمه ، علاقه ای که داره براش مهمه شاید فشار شدید بیاد بهش ولی اون دیدگاه و جهانبینی که داره و تیپ شخصیتیش ویکسری ویژگی هاییش مثل خودخواه نبودنش از خود گذشتگی علاقه واقعیش به طرفش عاطفی بودنش ، اراده زیادش ، صبور بودنش و…. باعث میشه که بگذره از خیلی چیزا و راه بیاد با زنش تا بالاخره مشکلش حل بشه
یکی دیگه هم هست مدل جهان بینی و تفکرش این هست که اگر من بشدت مزاجم گرم هست پس حق دارم همون شب اول از بخوام و اونم باید قبول کنه یا در خیلی از موارد جلوی خودش نمیگیره و دوست داره نیازش حل بشه یا حالش خوب باشه یا تیپ شخصیتیش یه مدل دیگس که رک خیلی چیزا رو میگه و در عمل خیلی چیزا رو نشون میده ، بعضی های دیگه هم اهل ابراز علاقه و بیان هستن
و کنارش صبوری
گذشته از اینها ،
من خیلی پسر هایی دیدم یا شنیدم که یشدت مزاج گرمی داشتن اما تا قبل ازدواج تمام تلاششون رو کردن که خودشون رو پاک نگه دارن و نجابت داشته باشن حتی در نگاه چه برسه به بقیش چون پایبندن به اخلاقیات خب اینا هم نیاز های خودشون رو داشتن پس چرا نرفتن دنبالش و میخوان در چهار چوب ازدواج حلش کنن؟ چون اولویت براشون اخلاقات هست خدا هست شاید هم ارزشمندی خودشون که دارن یه فشار شدیدی رو تحمل میکنن اما تن نمیدن به هر رابطه و روش زندگی ای، بیشتر از اینکه جسم خودشون نیاز خودشون یا خاسته هاشون براشون مهم باشه ، اصول فکری اخلاقی براشون مهمه ، باور های درونی شون این هست که برای اعتقادات دیدگاه ها ارزش هایی که دارن اولویت قائلن نسبت به نیاز های جسمی و…
این ادم هایی که قبل ازدواج اراده داشتن و دنبال خواسته هاشون نرفتن فقط، بعد ازدواج هم خیلی جاها با همون اراده میگذرن ازش تا بالاخره حل بشه
حیلی مردهایی هستن که مشکل جنسی دارن ولی زنش داره باهاش میسازه و حق حیانت تهدید رو به خودش نمیده
خیل وقت ها زن ها نمیتونن همسرشون رو راضی کنن ، پس باید مرده شروع کنه به تهدید و بد اخلاقی یا خیانت ، مثل زمان پریودی باردار بودن خیلی از مریضی های جسمی حتی روحی روانی که زنه ممکنه داشته باشه و به واسطه اونها یه سری مشکلاتی برای رابطه شون پیش بیاد
چه بعد زایمان چه دوره های مختلف
زن باید بهترینش رو بذاره در زندگی مشترکش اما یه جاهایی ربات که نیست همیشه عالی باشه همیشه بتونه خیلی کارهارو بکنه، اونجا مرد باید حمایتش کنه
و مردهایی میتونن حمایت کنن و کنار بیان که بتونن یه جاهایی از
خودشون بگذرن و به مشکل و ضعف طرفشون احترام بذارن و کمک کنن حل بشه ، این کار ادمای خودخواه نیست کار ادمای بی اراده و بی صبر نیس
برای خوشبخت شدن یه زن نیازه که مرد حمایتش کنه اگر نباشه اون زن خیلی احساس کمبود میکنه
یه متنی رو دیدم که میگف ، زنان بلند پرواز یا باید با یه مرد حمایتگر ازدواج کنن یا مجرد و تنها بمونن
ستارهمی گوید:
۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۰:۱۴سلام گرانبها جون😍❤️
خوبید ؟😍🌹
من یه خورده حالم بهتر شده 🙂🤩.
دوباره سرو کله ام پیدا شد 😂🤭.
راستی فلفلی ❤️ کجاست؟
نیستش بهش فلفلی جون ❤️ فلفلی جون بگم 😂🤣.
من که تا حالا با پسر مسری دوست نشدم با اینکه از نظر جنسی گرمم (فکر کنم به همون دلبر بودنم ربط داشته باشه)😬🤦.
واژنیموس یعنی چی مهشید جون😍؟
مرسی بانو 🙏❤️.
مهشیدمی گوید:
۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۰:۲۸سلام ستاره جونم 😍
خدا رو شکر عزیزم که خوبی 🥰
فلفلی جووون معلوم نیست کدوم سفر قهرمانی را امروز رفته 😁🥰
واژینیسموس در متنم لینک داره …لینکش را بزنی، یه سایت باز میکنه و توضیح میده…
ادر یک جمله:
ترس از رابطه جنسی باعث قفل شدن عضلات میشه
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۰۰روز دوم یا سوم سفر قهرمانیم😁❤️
ولی در رابطه با اون مشکلی که با بابام داشتم
متوجه شدم من این همه نفرتم بخاطر اینه بهش نیاز دارم و حمایتم نمیکنه
بعد دیدم واسه چی نیاز دارم
دیدم بخاطر اینه تحقیرم میکنه و میگه گیجم یا بداخلاقم یا …
اومدم نوشتم کی تمرکز نداشتم و اشتباهم از روی حواس پرتی بوده
کی تمرکز داشتم و اشتباه نداشتم؟
خب دیدم خیلی کم بوده
و خب یا از نبود اطلاعات بوده
یا توقع بیجای بابام در مسئولیت پذیری بوده
یا یه جایی حواس پرتی طبیعی بوده چون جزو اولویت هام نبوده
و از وقتی درسم رو شروع کردم و اون ترسم از بین رفته
حس نیاز و خطر کمتری دارم
امروز نشسته بودم آرکتایپ ها رو دیدم
متوجه شدم بابام آرسه
و مامانم یه دیمیتر افسرده
که بخاطر اینکه توی کودکی دیمیتر بوده و خسته شده
الان ازش فاصله گرفته و هم اون دوران منجر به افسردگیش کرده هم الان که طبق ارزشش عمل نمیکنه
البته اخیرا که من وا دادم خیلی بهتر شده
ولی جالبه الان من رفتم تو جلد پرسفون
بعد جالبه دیمتر مادر پرسفونه
و آرس همسر دیمیتر
یعنی وقتی من ول کردم شدم پرسفون و مامانم شد دیمیتر
ولی خب بابام همون آرس بود😐😂
بامزس
اما پرسفون مشکلش با جدایی حل میشه که من از خدامه
ولی مشکل آتنای کمالگرای بایدگرا چطور حل میشه😁😐😂
حالا کمالگرایی به کنار من خیلی بایدگرا هستم
باید اینطور باشی
باید اونطور باشی
بخاطر پرسفون عزت نفس در علایق و آرامشم دارم
ولی جاهایی که آرامش برام ایجاد میشه آتنا میاد و کمالگراییش رو بروز میده
یعنی من بین بیخیالی و بایدگرایی مدام در گردشم
برم بیابون جیغ بزنم😮💨😂
مهشیدمی گوید:
۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۱۸اوضاعت خوبه ولی با این تقاسیر 🤗😍😍
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۲۷آره الحمدالله
راضیم
خیلی راضیم
انشالله همین رضایت و همون مشکلاتی که میشناسم و قابل کنترله باقی بمونه
و چیز جدیدی بالا نیاد😁
حس میکنم کنار تو بودن خودش یه سفر دیگه ای بود
مهشیدمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۲:۳۳عزیزم …سفر خوبی پس با هم داشتیم …همسر خوبی بودی…دنگت را هم خودت دادی 😍😂
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۰۳متوجه شدم مقابل کمالگرایی و بایدگرایی دو چیز وجود داره
یکی معنا و ارزش
و دیگری پذیرش و قبول کردن
ارزش ها در تنظیم اعمال و افکار خودمون
پذیرش یعنی قبول کردن طبیعت و خلقت
این خلقت میتونه شرایط و اتفاقات باشه
میتونه اخلاق خاص اطرافیان باشه
میتونه اخلاق خاص خودمون باشه
میدونی قضاوت از چی میاد؟
از بایدها و نبایدها
ولی مقابل قضاوت کنجکاوی هست
و این پلیه به سمت فهمیدن و این ما رو میرسونه به پذیرش
میرسونه به ارزش ها
خوبه یه تمرین بذاریم
بجای قضاوت افراد ازشون سوال کنیم
بجای اینکه در برابر اتفاقاتی که باب میلمون نیستن گارد بگیریم
کنجکاو شیم
اگر کسی بهمون فحش میده
اگر توی ترافیک موندیم
اگر قانونی در مجموعه ای وضع شده
اگر قبول نشدیم
یا توسط جمعی مورد مقبولیت قرار نگرفتیم
فقط کنجکاو باشیم چرا؟
چه خوبی ای داشته؟
چه علتی داشته؟
اینطوری پذیرش اتفاق میوفته
این کوچولوی خونه ما وقتی چیزی به نفع ما نیست و ناراحتمون میکنه میگه شاید خوب باشه
یبار غذامون سوخت و گفت بخور شاید خوب باشه😂😍
یبار لباس رو اشتباه دوختم و برش داشت و طور دیگه ای پوشیدش گفت شاید اینطوری بیشتر به درد بخوره
واقعا باید از کودکان آموخت
چون اون ها با باید و نباید دنیا آمیخته نشدن
و هنوز همون کوچولوهای منعطف هستن😍
البته یکم قطعا وقت گیر میشه و وقتی احساساتمون دخیلن نمیشه دقت کرد
ولی یکم که آروم تر شدیم این کارو کنیم
کم کم عادت میکنیم
البته درسته هر جیز خوبی هایی داره
ولی گاها نظم بزرگی رو توی زندگی بهم میزنه
بنظرم پذیرش رو داشته باشیم
ولی تلاشمون رو برای حداقل تغییر انجام بدیم
اما حساب کتاب کنیم اون چیز به کجاها میرسه؟
در هر صورت کنجکاوی به ما خرد میده
بصیرت میده
فهم میده
همدلی میده
راه حل میده
ایده میده
خلاقیت میده
کنجکاوی درهای زیادی رو باز میکنه
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۰۷تا باشه از این سفرها😍🥺🥰
مهشید یزمان وقت کردی میتونیم راجب مدیریت ها صحبت کنیم؟
توی تلگرام؟چون هیچی نمیدونم لازم دارم از کسی اطلاعاتی رو داره بپرسم و ببینم چند چند میشم
راستی توی تلگرام اکثرا عکس فرستادم نیاز نیست وحشت کنی😁😂دیدم مدتیه سین نخورده خواستم بگم فکر نکنی چیز تحلیلی خاصیه😁
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۱۶از صبح کمالگراییه هی میگه بدو یه اشکال توی خودت پیدا کن
زود باش تو کامل نیستی خیلی مشکل ها داری
حتی اون هایی که درست کردی کامل درست نشدن
اگر بخاطر این مسئله اشتباهی کردی چی
اگر اذیت شدی چی
اگر کسی رو اذیت کردی چی
اگر یهو بی فکر و با هیجاناتت رفتاری کردی چی
باید درستشون گنی
باید خیلی روی خودت کنترل پیدا کنی و همیشه آروم باشی
خلاصه داره دیوونم میکنه😐😁😂
از اونور هی به خودم میگم نه کافیم
مشکلی ندارم
اشتباهی هم کردم فدای سرم
ستارهمی گوید:
۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۴۰خب فلفلی جون 😍❤️
خوبه که یه چیزایی فهمیدی.اگه بابات آرس باید با پرسفون یا آفرودیت ازدواج می کرده نه دیمیتر 😐😑کلا آرس ها مردای خشمگینی هستن اینکه با بابات ارتباط برقرار نکنی طبیعیه.منم چندروزه دارم سفر قهرمانی میرم ☺️🌸🩷.
مهشید جون 😍
من تازگیا مطالعه کردم وفهمیدم که آفرودیت تایپم😍 و ترکیب آفرودیت و آتنا و کهن الگوی سوم متغیر بین پرسفون و هرا.
انرژی اولم دلبره😍 ولی من خیلی جاه طلبم و جاه طلبی های آتنا هم دارم .پس انرژی دانشمندم دارم😎.من تعهد و شوهر دوستی هرا 😍و سادگی و خریت های پرسفون رو دارم🤦.(از پرسفون فقط ویژگی های منفیاش رو دارم و نه ویژگی مثبتش رو🙁)و این یعنی انرژی ساده دلم دارم🙂.
مامانم هرا تایپه وآفرودیت سرکوب شده و سمی داره .من سایه ی مامانم هستم.
بابام دیونوسوس تایپه😐 .
بابام رابطه اش باهام خوبه ولی مامانم نه و چشم دیدنم رو ندارم.از بچگی ام تا الان منو مث هووی خودش دیده😐🙁😭.
کلا زنای درو برم یا پرسفونن یا هران یا آتنان(که ادای آفرودیت درمیارن ولی بازم نمیتونن آفرودیت باشن) یا تک و توکی ام دیمیتر که خیلی از من خوش شون نمیاد😖😣.(این حس متقابله و منم ازشون خوشم نمیاد🤢🤮)
منم باهاشون قطع رابطه کردم🙂☺️.
عجیبه که کلا من سالها آفرودیت بودم و خودم خبر نداشتم .من قبلنا فکر می کردم پرسفونم چون همیشه ازم توقع برسفونی می رفت ولی نبودم🤦😐🥺.
فکر میکنم رابطه ام با بابام به خاطر این بهتره که دیونوسوس تایپ ها عاشق زنای آفرودیت هستن😍. آفرودیت و دیونوسوس مکمل های شخصیتی همن 🤩.
به نظرم بابام دلش یه زن آفرودیت میخواسته ولی یه هرای منفی نصیبش شده و به خاطر همینه که از صبح تا شب بهم میپرند و دعوا میکنن😐😑🙁😬.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۲۰دقیقا😂😂
گفتم بذار ارکی تایپ این دوتا رو ببینم
دیدم ای بابا چقدر دقیق😂
الان که تونستم خوبی هاش رو ببینم
کمتر ازش ترس دارم
چون کنار خشمگین بودن معرفت هم داره
و خب اتفاقا این رشد معرفت رو در طی سال ازش دارم میبینم
گاها لازمه کمی آدم ها رو از دور ببینیم
ولی البته متوجه شدم وقتی به احساساتمون توجه میکنیم و بروزشون میدیم
منطقمون میتونه بیاد بالا
و بهتر تماشا کنه
من سر کنکور خیلی روزای اول اشک ریختم
اصلا بیدار میشدم گریه میکردم تا شب
همش هم توی خودم بودم
میدونی این احساساتی بود که توی خودم ریختم و هیچ وقت به رسمیت نشناختم
بابام هم باید خشمم رو خالی کنم و استرسم رو رفع کنم
با گریه
با نامه
با هر چیزی
که توی کودکی نتونستم اعتراضم رو بروز بدم
یا اجازه ندادم
من دارم یاد میگیرم
هیجانات رو باارزش بدونم
نیازها رو به رسمیت بشناسم
متوجه شدم دنیا و چرخه طبیعت با نیازها میچرخه
وقتی نیازی داریم
باعث میشه توانایی های هم دیگرو نمایان کنیم
و اینطور انرژی ای پیدا میکنیم برای روشن شدن توانایی خودمون
طبیعت رو نگاه کن
موجود ها به اکسیژن نیاز دارن
درخت این رو میده
به آب نیاز داره
از برکه آب میگیره
و برکه آبش رو از ابر میگیره
ما هم نیاز داریم دریافت کنیم تا بدیم
و هم نیاز داریم تا بدیم
تا در این دنیا به رسمیت شناخته شدم
و متوجه شدم وقتی جایی این چرخه قطع میشه
چرخه ی جدیدی ایجاد میشه
وقتی جایی این تعادل ار بین میره
و دیدن این چرخه ی جدید خیلی جالبه
چون تعادل های جدیدی ایجاد میکنه
مثل کوری که بویایی و شنوایی قوی ای داره
مثل پاندای که خرس بود و بخاطر نبود گوشت شد پاندا
و چرخه اش عوض شد
ستاره خیلی زیباست کنجکاوی و پذیرش
خیلی قدرت بزرگیه
وقتی این رو یاد بگیری
به خدا هم اعتمادت بیشتر میشه
و من دوباره اشاره میکنم به موهبت های تاریکی
شاید این ها تاریکی نیستن و ما تاریکی میبینیم
چون خودمون تاریکی رو ساختیم
حتی در شب مهتاب وجود داره
من فکر میکنم بجای اینکه وقتمون رو بذاریم صرف باید و نبایدها
بذاریم برای دادن هایی که میتونیم بدیم
و گرفتن هایی که میتونیم بگیریم
بجای اینکه بگیم من باید زیبا باشم
تا بتونم ازدواج کنم
ببینیم چقدر میتونیم عشق بدیم
اما ببینیم چقدر عشق میگیریم
گاها کسی از خانواده نمیتونه بگیره
گاها از همسر نمیتونه بگیره
ولی از خدا میتونه بگیره
این عشق رو دریافت کنه از نعمت هایی که داره
و بده
نه برای گرفتن
بلکه برای دادن
ما خیلی اوقات باج میدیم
و دیگه عشق معنی نمیگیره
و تهش میشه لجبازی شخص و دلشکستگی ما
میخوام تمرکزم رو بذاری روی این
نیازهای ما بهمون میگن ما چی باید بگیریم
و استعداد ما بهمون میگن چی باید بدیم
یه انسان با عزت نفس خواسته هاش رو میگیره
و یه فرد با اعتماد به نفس استعدادش رو به نمایش میذاره
این بود یافته های من😍
ستارهمی گوید:
۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۳۳وای فلفلی جون 😍من حس می کنم که این همه سوال تا ۱۶سالگی سرکوب آفرودیت داشتم و مثل یک پرسفون منفی زندگی کردم ولی یک اتفاق باعث شد موتور دلبر توی من روشن شده اونم بحث خودشناسی بود.
ولی الان دارم مث یک آفرودیت مثبت و رشدیافته زندگی می کنم دختر.
تو هم مثل سه سال پیش من شدی این همه سال پرسفون بودی اما مثل یک دیمیتر منفی زندگی کردی ولی حالا یه اتفاقی مث خودشناسی پرسفون وجودت رو فعال کرده فلفلی جون😍
مث من که آفرودیت وجودم فعال شد و اون مورد خودشناسی بود.
فلفلی جون 😍 تو از این بعد سعی کن یک پرسفون مثبت و رشدیافته باشی تا به ملکه بودن برسی و منم مثل یک آفرودیت مثبت و رشدیافته زندگی میکنم تا به مرحله هتیرایی برسم☺️.
شاید باورت نشه فلفلی جون 😍 من قبل از اینکه تست آرکی تایپ بدم همش فکر می کردم پرسفون درمیام .ازبس بهم تلقین شده بود که برسفونی باشم ولی نتیجه آزمون نشون داد من یک آفرودیتم باورت میشه.
تو هم بهترین ورژن خودت باش دختر من مطمئنم تو موفق میشی 😎💪❤️😍.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۴۹مرسی از اینکه تجربه ات رو واسم مینویسی
حس خوبی میگیرم
انگار اومدم تو باغ گل🥰
آره اگر یکم خودم رو وا بدم
و خودم رو بیشتر در مقابل بابام به رسمیت بشناسم
و بتونم یجوری از این محیط برم بهتر میشم
چون پرسفون منفی دارم
آتنا باهاش سرجنگ داره
میخوام آتنا رو آروم کنم
که پرسفون بتونه منفی هاش رو به مثبت بدل کنه
مهشیدمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۲:۳۲ستاره جان من همین تحلیل ها را از مخاطبام انتظار دارم …این یعنی درک کردن والدینت …کاری نمیتونی براشون بکنی…ولی میتونی دلیل کارهاشون را بفهمی و کمتر اذیت بشی و به دل نگیری…مثلا نوشتی : بابام رابطه اش باهام خوبه ولی مامانم نه و چشم دیدنم رو ندارم.از بچگی ام تا الان منو مث هووی خودش دیده😐🙁😭.
این رفتار مادرتون واقعا ناراحت کننده و اذیت کننده است تا وقتی دلیلش را ندونی…ولی وقتی می فهمیش، زیاد بهش خرده نمیگیری دیگه
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۰:۵۳چقدر خوشحالم وقتی یادم میکنی😁🤭🥰
سر درس هام بودم عزیزم
کتاب های خودم قدیمی شده مجبور شدم پی دی اف دانلود کنم
خلاصه وقتم رو دو برابر میبره🙄
از اونور درس این دوتا کوچولو هست که امروز خیلی براشون سخت بود
وقت خالی هم نشستم مطالعه آرکتایپ های زنانه و یکم تخلیه فکری در دفترم😁
برای همین تایم طولانی وقت نکردم بیام سایت
تو فقط فلفلی صدا کن😍
فاطمهمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۰۰:۱۰ممنون عزیزم بابت مطالب ارزشمندتون
مارالمی گوید:
۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۲۲سلام مهشید خانم عزیز.خیلی جالب بود برام.منم فکر میکنم دارم به این عزت نفس میرسم.از رابطه اشتباه اومدم بیرون و الان واقعا حالم خوبه.میخواستم برم عمل لابیا ولی کنسل کردم.نیازی بهش ندیدم.دلیلش کات کردنم نبودا، چون وقتی تصمیم به این عمل کرفتم پارتنری نداشتم و کلا رابطه هم نداشتم باهاش.من الان حالم نسبت به بدنم خیلی خوب شده.اینکه میگید آدم وقتی عزت نفس داره خیلی راحت زندگی میکنه واقعا همینه.
ممنون از اینکه دانسته هات و حس و حال هات را مینویسی.به من خیلی کمک کردی❤❤❤
مهشیدمی گوید:
۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۳۰سلام مارال جان خوش آمدین😍
خدا را شکر با بدنت آشتی کردین و خدا رو شکر حالتون خوبه💃💃💃
ستارهمی گوید:
۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۵۹مهشید جون 😍
من قبلنا از بس مامانم و بقیه از اندامم و بدنم بد میگفتن🙁 آخه من یه خورده زیادی لاغرم و قدبلندم و جوش دار بودن صورتم به خاطر همین با بدنم قهر بودم😭.حتی یه تاپ و شلوارک ساده یا یک دامن کوتاه نمی پوشیدم و توی آینه به خودم نگاه نمی کردم🙁.همش خودمو میپوشوندم 🙁.
تا اینکه توی ۱۶سالگیم تصمیم گرفتم با خودم و بدنم آشتی کنم و بدنم رو همین جوری بپذیرم😍 .هرچقدرم که همه بگن قیافه ام ساده و معمولیه و خوشکل نیستم ولی باز من سعی کردم خودم رو دوست داشته باشم 😍و به این ترتیب با بدنم آشتی کردم☺️🩷🌸.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۲۱قدت چنده؟
ستارهمی گوید:
۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۳۵۱۶۵سانت همش مسخره ام میکردن بهم میگفتن لاغر و دراز.یا به لهجه شیرازی بهم میگفتن ستاره لمیته(لمیته یعنی لاغر مردنی)😭🙁😐😑🥺
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۳۸یسوال بهم نمیگفتند
چوب خشک یا چوب شور
یا برج
یا نردبون😪😂😂😂
ستارهمی گوید:
۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۴۱من اصالتم شیرازیه و شیرازم زندگی میکنم فلفلی جون 😍.
ستارهمی گوید:
۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۴۳نه اینا نه فقط بهم چوب خشک و لمیته رو میگفتن مامانمم بعضی وقتا واسه خورد کردم میگفت دراز احمق.
ستارهمی گوید:
۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۳:۳۷فلفلی جون😍❤️
چندساله عزیزم؟
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۳:۵۳قد خوبی داری به منم میگفتن جالبه روم تاثیر نذاشت😁
۲۱ عزیزم
ستارهمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۲۸منم ۱۹سالمه عزیزم😍❤️.
پس خیلی باهم اختلاف سنی نداریم خوبه☺️❤️🌹.
الههمی گوید:
۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۵۶لایک
الههمی گوید:
۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۳:۰۳سلام گرانبها جان.ممنون امرور هما پستات را خوندم.ممنون ازت.خدا هر چی میخوای بهت بده.یه صلواتم برای حاجت من بفرستین ❤❤🙏🙏
مهشیدمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۵۲سلام به روی ماه تون
خوش آمدین.ممنونم از همراهی تون…خدا رو شکر موثر بوده❤❤🙏🙏
چشم فرستادم…
منیرهمی گوید:
۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۳:۱۲عالی بود مهشیدجان خیلی لذت بردم و آموختم🫶😘😍
مهشیدمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۵۴😘😍
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۳:۵۸وای امروز سوال درسی داشتم رفتم از یکی پرسیدم
حس کردم سوال اشتباهه
بعد بهم گفت نه درسته فقط باید ساده بهش نگاه کنی😐
حالا هی میپرسیدم یعنی چی
چطوری میشه ساده نگاه کرد
منظورت چیه
چطوری
با چه دلیلی
بعد طرف اتفاقا درسش هم عالیه 😂
هیچی دیگه انقدر سوال پرسیدم
و آنقدر ساده جواب داد که دقیقا متوجه شدم منظورش از ساده دیدن رو
و یادم اومد در کنجکاوی ساده دیدن مهمه
بدون داشتن هیج گونه پیش زمینه ایه
خلاصه مخم سوخت تا به این ساده دیدن فکر کنم😂😂
فعلا دارم هنوز سوال پیچش میکنم تا ببینم به چه نتایجی میرسم😂😐
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۰۲:۰۱به خودم گفتم چرا انقدر سعی دارم بایدهایی واسه خودم داشته باشم؟
دیدم حس ارزش و امنیت میکنم
کمی تصور کردم زندگی بدون باید و تفکر و پیچیدگی
ساده بود و لذت بخش
بروز هیجانات
خجالت نکشیدن موقعی که غر میشنوی
خراب کردن
بی فکر کاری کردن
بی فایده و بی معنیه
ولی لذت بخشی خودش رو داره
روح خودش رو داره
یکم میخوام تمرین کنم از این زاویه نگاه کنم
کمی ارزش هام رو بیرون از دنیای افکارم پیدا کنم
کمی از اون چرخه بیرون بیام و یه چرخه دیگه درست کنم
ببینیم چی میشه
حقیقتا هویت خودم رو افکارم میدونم
نمیدونم بدون افکارم قراره چه هویتی داشته باشم
قبلا هویت نداشتم
بخاطر افکارم هویت ایجاد کردم
دنیام رو نجات دادم
بعد این قراره چی جایگزینش بشه؟
قبلا بنده ی خوب بودن بهم حس عالی میداد
بعد دختر خوب بودن
بعد همسر خوب بودن
بعد مادر خوب بودن
کدبانوی خوب بودن
دانش آموز خوب بودن
دوست خوب بودن
اما خب حقیقتا دنیای افکارم بهم لذت دیگه ای داد
جایی که کسی ازش خبر نداشت
و توش ایرادی نبود
و من رو رشد داد توی جاهای دیگه…
نمیدونم از کمال و صفر و صدی سعی کردم فاصله بگیرم ولی بایدها چی؟
فکر کنم باید بکوبم از نو بسازم
اراممی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۰۵:۱۴عالی بود مهشید خانم منم قبلنا از توی تاپیکات این عزتنفسو یادگرفتم کم کم داشتم خودمو ترمیم میکردم قبلنا شوهرم مثلا یه ایرادی به شوخی میگرفت سریع میریختم بهم و جواب شتابزده ایی بهش میدادم اما الان خیلی بهترشدم یا چیزای دیگه مثلا بارداری اولم چون عزت نفسم پایین بود نیازامو نمیگفتم درخواستی نداشتم اما این بارداریم چون خودمو بهتر دوست دارم راحت نیازامو میگم استراحتمو میکنم به خودم احترام میذارم بقیه هم با ورژن جدیدم عادت کردن
خلاصه که عزیزم خیلی هاش به خاطر اموخته هایی از شما و بانو ارتمیس بود
شاید به صد نرسیدم اما از اون شخصیت متلاطم و ضعیف خیلی پیشرفت کردم وبرام رضایت بخشه
مهشیدمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۵۶چقدر عالی 😍❤️
مهشیدمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۵۶عزیزم حواست هم باشه سنی نداری و تا دو سه سال آینده پلن بچینی برای بهترین ورژن خودت…فکر نکنی الان سنگ بزرگ باید برداری❤️
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۴:۱۴حقیقتا از این راکد موندن خسته شدم
دوست دارم توی دنیا قدم بردارم
برای همین عجله دارم
مهشیدمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۵۴😂😂
دریامی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۵۱وقتی خودت بهات را مشخص کرده باشی
دیگران بهات را میپردازن 👌
فوق عالی بود
من به معنای واقعی عاشق این بحث عزت نفسم ، چون همین چن سال قبل طعمشو چشیدم
فریمامی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۴:۵۶سلام مهشید جان خیلی عالی بود مثله همیشه
میخواستم یه پیشنهاد بدم بهت
مشکل نداشتن عزت نفس تو دخترا خیلیاش برمیگرده به والدین سمی و یکیم استاندارد ها راجع به زیبایی اگر دوست اشتین در آینده راجع به اینها هم مطلب بزارید خیلی خوب میشه خودم این مشکلات رو دارم و می بینم خیلیام این مشکلات رو دارن یکی از دخترعمه هام با اینکه چهره قشنگی داره اما چقدر از خودش بدش میاد اینا همش نشون میده چقدر تربیت و فرهنگ ما اشتباهه در صورتی که پسرا همچین چیزی ندارن یا کمه بینشون حتی اونایی که بهره کمی از زیبایی دارن اعتماد به نفسشون خیلی بالاتر از ما دختراس !!!!!
Saharمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۰۵سلام حرفتون درسته
یه سری ملاک هایی درست شده واسه دخترا که از همین اینستا میاد که مثلا دماغ فلان جور یه جور دیگه خوشگله یا….
یه جا نوشته بود که من ندیدم که دخترا به خاطر اینکه بدن پسری موی زیاد داره باهاش کات کنه یا به خاطر تیره بودن اندام خصوصیشون یا تیرگی های بدنشون
پسرا به بدن خودشون اهمیت نمیدن ک اینجوریه ولی خیلیهاشون تا یه ایرادی توی بدن پارتنرشون میبینن به روش میارن یا با بقیه مقایسه اش میکنن 😔
که البته اینم برمیگرده به عزت نفس دختر که روش تاثیر بزاره یا ن
ستارهمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۳۶سحر جان😍❤️
اون دخترایی که تو اینستا هستن پرسفونه توهم آفرودیتن 😐🤦
منم با حرفت موافقم👍
کی گفته بایدما باید شکل اونا باشیم😐😑 ؟مثلا سینه مون فلان سایز باشه و دماغ مون فلان مدل باشه و لب مون فلان مدل و حتی اندام مون فلان جور باشه تا قشنگ باشیم 😐😑؟
اینا یه مشتی مضخرفه که اینستا و بلاگرش مد کردن سحرجان❤️😍
وگرنه تعریف زیبایی به این چیزا نیست .
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۶:۱۱در پاسخ به ستاره
دبیرستان استعدادهای درخشان بودم
همکلاسی هایی داشتم که از نظر زیبایی جالب نبودن اصلا
ولی آخرش رتبه های زیر ۱۰۰۰ آوردن یسری هاشون
یادمه یه نفر به یکیشون گفت قشنگی
و اون گفت لازم نیست چرت و پرت بگی خودم میدونم چی هستم و برام مهم نیست😂😐
و دوستی داشتم که اصلا زیبا نبود اما دوسش داشتم واقعا
استعداد خاصی هم نداشت
پولدار هم نبود
اما بودنش کنار حس خوبی میداد
تنها هدفش ازدواج بود
و آدم های خوبی هم میومدن خواستکاریش
البته اخلاق خوبی داشت اما هیچ وقت ضعیف و آویزون نبود
اونجا فهمیدم همه جیز زیبایی نیست
و زیبایی گاها جایگزین مهارت های ارزشمندی میشه
چون در دنیای امروز زیبایی تعریف ارزشمندی پیدا کرده
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۴۶مهشید چه فنی خلاقی داری
اسم کسایی که ریپلای کردیم رو مینویسه😁
خب حداقل میفهمیم روی کی ریپلای کردیم
ولی هنوز نمیفهمیم پیامی که ریپلای شده در پاسخ به کدوم متن بوده؟
مهشیدمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۴۸نه فلفلی جان خودم داشتم یکی یکی مینوشتم 🤣🤣
دیدم واویلا کلی باید روی میام ها ادیت کنم و این که نشد کار…خلاقیت خودم بود😂😂🤦♀️
مشکل باید اساسی حل بشه ظاهرا ..قراره کارای شرکت سبک شد، پنل کاربری بذاره برامون.گوش شیطون کر!😊
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۵۳به به از مهشید انتظارش رو داشتم🤭🤗
انشالله😍
مهشیدمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۱۶:۰۴😍😍😍
فریمامی گوید:
۱۱ آبان ۱۴۰۳ در ۰۱:۰۷سلام فلفلی جون
اخ اخ گفتی ارزشمند
نمیدونی خانواده من چطوری با روح و روان من بازی کردن منم حساس شدم ادمایی میان سمتم که همش راجع به زیبایی حرف میزنن ! یعنی واقعا نمیفهمم چه درسی باید بگیرم که نمیگیرم همش اینطور ادما میان سراغم ! من بیشترین افکارم راجع به زیباییه! انتظارم از دنیا این بود خواستگارایی بیان که چهره براشون مهم نباشه زیاد اما برعکس میشه !
Saharمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۲۹درسته ستاره جان
منم یه مدت درگیر این منجلاب مجازی شده بودم خیلیی ولی الان خداروشکر بهترم
و البته متوجه شدم که وقتی عمل میکنی نباید انتظار صددرصدی از جراحت و عملت داشته باشی ممکنه که مثلا یه ایراد هایی هم داشته باشه
و رفتم تجربیات دیگرانو درمورد عمل کردن خوندم مثلا تو همین نی نی سایت یه خانومی درمورد پشیمونی از عملش حرف زده بود که به نظر خودش خیلی بد شده بود ولی به نظر بعضی کاربرا خوب هم شده بود
و نتیجه ای که گرفتم اینه که یا عمل نکن یا اگر میکنی و واجب بود دیگه همونو بپذیر و دیگه هی باهاش ور نرو
یکی رو دیده بودم عمل بینیش رو راضی بود ولی چون سر بالا شده بود فاصله ی بین بینی و لب زیاد شده بود و سانترال لب انجام داده بود و هررر تاپیکی ازش رو نگاه میکردی درمورد سانترال لب بود و میخواست بخیه های ریز رو از بین ببره و میگفت ک فاصله اش تغییر نکرد فقط بخیه دار شده در صورتی که به چشم من زیبا اومد و دوباره یه عمل ترمیمی واسه سانترال لب رفت و بازم پشیمون تر شد در حالی که این سری واقعا ایشون حق داشت که ناراحت باشه و حتی سر عمل بینیش به خاطر فاصله ی لبش افسردگی گرفته بود 😔
ستارهمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۲۶سحرجون😍❤️
اتفاقا من یه میخوام یه مثال زنده شو برات بزنم ☺️.
من یه دخترخاله دارم که ۱۱سال ازم بزرگتره.
۶یا۷بار بینیشو عمل کرده و ۲یا۳بارم لباشو فیلر زده و انواع و اقسام عمل های زیبایی رو انجام داده ولی بازم راضی نیست.
اگه قیافه اش رو ببینی سحر میگی این آفرودیت تایپه ولی پرسفونه.
تا حالا هم شوهر نکرده و خیلیم حسوده و اخلاق های خوبی نداره و منم زیاد خونه شون نمیرم سحر🙁🥺😖.
اتفاقا همیشه و همه جا به همه گفته ستاره مثلاً عمل نکرده و ساده است قیافه اش ولی نمیدونم چه جوری از همه مون خوشکل و خوشتیپ تر میشه یا چرا آنقدر خوشکل و خوشتیپه ستاره.
که بقیه هم میان به گوشم میرسونن.
با اینکه خودش پولداره،صددفعه عمل کرده ولی همه جا به خوشکلی من غبطه خورده و به همه هم گفته. نمیدونم چرا؟
اصلا راضی نیستا سحر جون 😍❤️.
یا مثلاً قبلنا که منو می دید می گفت فلان کیف و فلان لباستو از کجا خریدی خیلی خوشگله من هرچی میگردم مث شون رو پیدا نمی کنم.
درصورتیکه کیف و لباس من،یه کیف یا لباس خیلی عادی و معمولی بود و من بابتش خرجی نکرده بودم ولی اون با اینکه خیلی خرج کیف و لباسش میکردو خیلی قرتیه ولی بازم راضی نبود😐🤦.
میدونی چرا سحر جون 😍❤️؟
چون اون از درون حس نارضایتی می کرد از خودش ولی من نه.
این که تو چی میخری و چی میپوشی و چه آرایشی میکنی مهم نیست سحرجون 😍❤️.
اینکه چقدر خودت رو دوست داری و چقدر در درونت از خودت رضایت داری مهمه😍😎🎀. اینه که باعث زیبایی یک نفر میشه😍☺️🌹.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۳۸این آدم ها مکالمه خودشون به خودشون همیشه اینه
تو به اندازه کافی خوب نیستی…
وقتی هر روز توی زندگیت این رو بشنوی
مطمئن باشی توهم راه همون آدم رو میری
ستارهمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۴۲خیالت تخت فلفلی ❤️
من اصلا اینطور نیستم 😎💪.
اعتماد به نفسم بالاست و خودمو خیلی دوست دارم بیشتر ازهمه چیز و همه کس توی دنیا.حتی اگه کسی دوستم نداشته باشه ولی من بازم خودمو دوست دارم همین برام بسه فلفلی😍🌹🎀💋❤️.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۵۰خوبه که ما قدر این مسیری که توش افتادیم رو بدونیم
شاید بنظر بیاد همه اش کار خودمون بوده
ولی نه
همه اش کار خودمون نبوده
درسته که بخشیش از اراده ما بوده
ولی زندگی مثل یک دومینو در جلو میره
خیلی اتفاقات و فرایندها به ما برخورد میکنند و نتیجه میشه چیزی که هست
از یک میلیون دومینو ممکنه ۱۰ تا از اون ما باشیم
و توی قسمت خوبش بیوفتیم
نمیدونم کلیپ هایی که توی مجازی پخش شده رو دیدید یا نه
آدم هایی که تا یک قدمی مرگ بودن و تونستن نجات پیدا کنن
بارها دیدم توی خیابون رد میشدن و خیلی اتفاقی ماشین ها بهم برخورد میکنن و یک نفر اون وسط نجات پیدا میکنه
و برعکس کسی که اصلا بنظر نمیومد ممکن باشه بمیره ولی دومینو چرخید و قسمت تاریکش افتاد روی اون
نمیدونم بگم خوش شانس بودیم
خوش تقدیر بودیم
یا لطف خدا بود
یا دعای کسی
به هر حال الان وظیفه داریم با فهمیدن این چیزا
قضاوت نکنیم
همدلی کنیم
و اگر میتونیم کمک کنیم
در حد یه تعریف کوچیک
چند روز پیش خانمی رو دیدم که به نظرم کمی زیبا اومد بدون آرایش بود
رفتم جلو و بهش گفتم چه پوست خوبی داری فکر کردم آرایشه
چشماش اول به شکل تعجب بود ولی بعد خیلی،بامزه شده بود
خیلی لذت بردم وقتی این حالت صورت رو ازش دیدم
یا کسی که با بچه اش داشت میرفت
لباس جالبی هم تنش نبود
بهش گفتم لباست رو دوست دارم
یا کس دیگه ای کیفش به چشمم اومد
باز گفتم کیفت رو دوست دارم
و لبخندی که میاد خیلی خوبه
من نمیدونم اون آدم اعتماد به نفس داره یا نه
ولی همین یه تعریف کوچیک میتونه اون حس خوب رو بهش بده
یه سر رفتم تا خرما پخش کنم به عنوان خیرات
یه گروه خانواده بودن
وقتی نزدیک شدم همه اشون مشتاقانه اومدن جلو و گفتن به مام بده داریم چایی میخوریم میچسبه😍🤗
خلاصه اون وسط چندتا جوک هم گفتن
وقتی اون توجه ها شد حس خوبی پیدا کردم
بنظرم وقتی به این جا رسیدی
توجهت رو تقدیم کن
تعریفت رو تقدیم کن
محبتت رو تقدیم کن
دیدگاه مثبتت رو تقدیم کن
بذار بگن چاپلوسی ولی همین تعریف ها از حسادت و خودکم بینی افراد جلوگیری میکنه
بذار پرو شه
بذار از خودراضی شه
تا زمانی که اذیتت نمیکنه بذار رضایت رو کسب کنه
این دومینو رو ایجاد کن
تا بلکه اون رضایت رو به کس دیگه ای به شکل دیگه ای تقدیم کنه
خب دیگه از منبر میام پایین😁
مهشیدمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۱۶:۰۸در سن ۲۱ سالگی به اینجا رسیدی:
توجهت رو تقدیم کن
تعریفت رو تقدیم کن
محبتت رو تقدیم کن
دیدگاه مثبتت رو تقدیم کن
این خیلی هست فلفلی جون …
دستاورد بزرگی هستا…
خدا رو شکر امروز این مدل کامنت ها را دارم میخونم 😍❤️
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۱۰ممنونم عزیزم😍
تازه میخوایم راه شما رو بریم😍
بقول لات ها این راهی که ما میریم گرگ هاش رو تو کشتی😂😂
Saharمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۴۰درسته عزیزم 🥰
آدم اگر عزت نفس بیشتری داشته باشه و خودشو دوست داشته باشه خودشم ناخودآگاه قشنگ تر میشه 😍
من اینو واقعا به وضوح دیدم 🥰😍
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۶:۱۳در پاسخ به sahar
ولی من زیاد دیدم😂
دخترایی هم هستن که تنها ملاک رابطشون زیبایی ظاهر شخص یا پولدار بودنشه
و اتفاقا تعدادشون بخ تازگی خیلی زیاد شده
Saharمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۳۴😂😂درسته دارن کم کم زیاد میشن چون میبینن دختر ها فقط به خاطر پز دادن به دوستاشون و کی دوس پسرش سر تره رقابت دارن ،
حتی کسی رو دیدم که روتین پوستیش از دختر هام بیشتر بوده 😂
و دیگه حس میکنم همون باشگاه رفتن که یه مدت ترند شده بود همه عکس باشگاه و … میذاشتن، الان هم فقط به خاطر ظاهر بدن و مخ زنی هست و نه صرفا حال خوب روحی 🥰
فریمامی گوید:
۱۱ آبان ۱۴۰۳ در ۰۱:۱۹فلفلی جون
منم یه مدت اینطور بودم توجهم تعریفم و چیزای دیگه که گفتی رو تقدیم میکردم اما احساس میکنم یه جاهایی اشتباهه ! مثلا خواستم به خواستگارم که ازش خوشم اومده بود حس خوب بودم از همه کارایی که انجام داده بود تعریف میکردم در صورتی که اون اصلا همچین کاری نمیکنه تازه تمام کارای خوب منو زیر سوال میبره و مسخره میکنه متوجه شدم به پسرا نباید تقدیم کنی چون قبلا بهشون با فرهنگ اشتباه تقدیم شده اعتماد به نفسشون شده اعتماد به سقف کاذب ! این از این یه بارم از همکارم تعریف کردم آقا این رفت رو عرش مگه می اومد پایین ! باورت میشه خوده من که ازش تعریف کرده بودمو دیکه قبول نداشت ! حالا نظر من اینه تا کسیرو نشناختم تعریف نکنم و توجه زیادم بهش نشون ندم نظرت چیه راجه به این مثالا ؟؟؟ ایا من بعد این دونفر درست فک میکنم یا باید برگردم به ورژن قبلی که توجه و … تقدیم دیگران میکرد؟
ستارهمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۳۵بله مهشید بانو😍❤️ منم با شما موافقم 😍❤️
دقیقا 👍چون منم آفرودیتم ولی برهنه و خودنما نیستم☺️
راستش تو اینستا جو بدی راه افتاده اکثر دخترای ایرانی پرسفونن ولی نه از نوع ملکه و قوی اش.
وقتی یک دختر خیلی خوشکل و برهنه که بلاگر هست رو تو اینستا میبینن فکر میکنن طرف آفرودیته و میخوان ازش تقلید کنند ولی اینطوری نیست😐🤦.
این میشه که همه به اشتباه میافتند و البته راه اشتباهم میرن.
حتما مهشید جون😍❤️
اگه یه مدل آفرودیت متعادل پیدا کردید حتما بذارید توی سایت منم خیلی مشتاقم که یه آفرودیت متعادل رو بشناسم🙂🩷🌸.
سپاس بانو🙏❤️.
Saharمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۳۸منم مشتاقم با اون بلاگره آشنا بشم 👌🏻🥰😍😍
مهشید جان نظرت درمورد شیما کاتوزیان چیه؟ یه بارم خودت یه پستشو گذاشته بودی
جواب هاش به هیترا کوبنده اس ولی حرفاش دلنشینه 🥰
من پیجشو دنبال میکنم تجربیاتشو میگه منم که عاشق استفاده از تجربه دیگران🥰😍
مهشیدمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۵۴در پاسخ به سحر جان Sahar
در مورد شیما کاتوزیان:
من در سبک زندگی برخی جاها با ایشون موافق نیستم…
اما ایشون نمونه یه زن با اعتماد به نفس + عزت نفس هست و زندگی راحت تری سپری میکته چون حرف مردم براش مهم نیست…اینها خیلی با ارزشه 👌🏻👌🏻
فریمامی گوید:
۱۱ آبان ۱۴۰۳ در ۰۰:۳۹سلام خوبید
واقعیتش برا من این مورد خیلی مسئله وحشتناکی شده کله زندگیمو تحت تاثیر قرار داده ، چون از بچگی درگیر این مسائل بودیم ناخواسته ،متاسفانه مادرم و خواهراش خیلی تاثیر بدی گذاشتن رو من اخرین بارم یکی که باهش ارتباط داشتم قشنگ مورد عنایت قرار داد بنده رو واقعا نمیفهمم چرا حالا خداروشکر مشکل خاصی ندارم والا بدبخت میشدم ، دلیل پیشنهادم اینه که این آدمای سمی باعث میشن از بچگی تا اخر عمرت درگیر ظاهر بشی دیگه به بقیه چیزا فرصت نمیکنی فک کنی من سالها از عمرمو گذاشتم سر رویا پردازی که قراره یه روز انقدر قشنگ بشم که مامانم قبولم کنه یا یکی عاشقم بشه !
فریمامی گوید:
۱۱ آبان ۱۴۰۳ در ۰۱:۲۲خواهش میکنم مهشید جون 🥰❤
Saharمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۱۴سلام مهشید جونم 😍
امیداورم حالت بهتر شده باشه❤️
واقعیتش دیشب که این پستو خوندم نمیدونستم چی باید بنویسم حالم یه جوری بود کلا
اول اینکه خوشحال شدم به خاطر اینکه همچین شوهر هایی هنوز هم وجود دارن ، من واقعا ناامید شده بودم از بس اوضاع پسرامون بده🤦🏻♀️
الان امیدوار شدم😂🤦🏻♀️
و دوم اینکه شما خودت خوبیی یه شوهر خوب هم داری 🥹❤️
حس میکنم کنار کسی بودن که فقط تورو به خاطر خودت بخواد خیلییی حس ارامشبخشی باشه 😃
و … اینکه باورم نمیشه الان ماهر چی که داریم و نداریم همش برمیگرده به عزت نفس و اعتماد به نفس باید خیلییی روش کار کنم
چند وقت پیش باید به کنفرانس میدادیم با دوستم و من انتخاب کردم ک پاور درست کنم و اون ارائه باشه
درسته که تقسیم کاری عادلانه ای به نظر میرسه ولی من میدونم که در درون خودم به خاطر اینکه مجبور نباشم با صدای بلند جلوی بقیه حرف بزنم و مرکز توجه نباشم پاورو انتخاب کردم ولی الحق که پاور خیلی خوبی شده بود همه خوششون اومد 🥹❤️
ولی ناراحتم ای کاش دوباره خودمو مجبور میکردم ک باترسم مقابله کنم
Saharمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۱۶مهشید جان توی پست قبلی من چند تا کامنت گذاشته بودم ولی فکر کنم توی کامنت ها گم شده و ندیدیشون
میشه چک کنی نظرتو بهم بگی❤️❤️ یا اینکه من دوباره برات بفرستمشون؟ چون خیلی فاصله دارن از هم ❤️🥰
Saharمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۱۹البته درموردشون با ستاره جان حرف زدم و مفید بود خیلی ولی دوست دارم تجربه و نظر شمارو هم بدونم❤️🥰😍
ستاره دارم سعی میکنم اون انرژی دلبرو(فکر کنم) تقویت کنم که تو داشتی 😃 با استیکرایی که میزارم خوب هستم توش ؟؟ 😂😅
ستارهمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۳۲خوبه 🤭استیکرم خوبه 🤭
ولی فقط استیکر نیستا سحر جون😍❤️
به تو هم بگم سحر جون 😍 مث فلفلی حالی به حالی بشی😂🤣؟
اگه میخوای انرژی دلبرت بیاد بالا همون پیشنهاد هوایی که به فلفلی 😍 دادم رو بخون شاید روی توهم جواب داد سحرجان😂🤣🤭.
Saharمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۴۷واای ارهههه 😂😍😍
توی پست قبلی کامنت اخر نوشتم که دیروز یکی بهم گفت دقیقا همین جوری که تو میگی واای روی قلبم یه شکوفه زدد😂😂😍😍🥰
و اگه میشه توی یکی از پست های قبلی یا اینجا هر جا خودت اوکی بودی دوباره اون پست رو بفرست دوباره ببینمش لطفاااا🥰
ستارهمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۵۴باشه حتما عزیزم 😍❤️💋🎀.
ستارهمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۵۲ببخشید مهشید بانو 😍❤️
من توی پست قبلی بریم سفر۲یک پست درباره خودم گذاشتم که یک سوال بود فلفلی جون 😍❤️ کمکم کرد و ازش ممنونم ولی من دوست دارم نظر خودتون رو هم بدونم بانو😍❤️
اگه پست رو پیدا نمی کنید که اونم عجیب نیست😂چون من و فلفلی زدیم اونجا رو ترکوندیم 😂
میتونم یک بار دیگه اینجا ازتون سوالم رو بپرسم🥺؟ چون نظرتون خیلی برام مهمه 🙂🌹.
ممنون مهشید بانو 😍🙏
ستارهمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۰۰در واقع سوالم این بود مهشید جون😍❤️☺️.
مهشید جون😍میتونم یه سوال بپرسم 🥺؟
من فهمیدم انرژی دلبر 😍رو دارم این مورد که کشف شد.
من دختریم 🌸که خیلی تفکرم سنتی نیست و خیلی تفکرم مدرنم نیست (یه چیزی بین سنتیو مدرن).با وجود اینکه چادری ام ولی سیاسی نیستم و از فوتبال وسیاست و کارهای فنی خوشم نمیاد.از نظر تیپ معمولیم. خیلی روشنفکرم وخشک مذهبی نیستم وتیپم برام مهمه وبه تیپم خیلی اهمیت میدم😍☺️.ازکارخونه و خونه داری خیلی خوشم نمیاد😑 ولی انجام میدم.کاربیرون و مطالعه دوست دارم ولی کار بیرون بیشتراز۸ساعت😪 نمیتونم بکنم(از کار کارمندی خوشم نمیاد) و عاشق بچه ام و بچه ها منو دوست دارن ولی رسماً مادرانگی نمیکنم☺️.رمان مینویسم و میخونم و گاهی خیال پردازی میکنم ولی نه خیلی زیاد و افراطی.روحیه ام لطیف و ملایمه و عاشق کارهنری ام😍.
سوالم اینه نمیدونم همه انرژی هام متعادله یا ترکیب انرژی دلبر با یه انرژی دیگه ام🥺🤔؟
مرسی بانو 🙏❤️🎀.
مهشیدمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۹:۳۳عزیزم ستاره جان❤ شما انرژی دلبر و پرسفون خوبی دارید.حس مادرانه تون هم در تعادله چون از بچه خوشتون میاد.کار خونه و اینها هم تا حدی انجام میدی ولی مورد علاقه ات نیست و مسئله ساز نیست چون خیلی از خانمها وقت شون را کم میذارن تو کارای خونه و کمکی میگیرند و مشکلی هم نداره…
به نظرم خوب اومد👌👌👌
ستارهمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۰:۰۱یعنی ترکیب انرژی دلبر و ساده دلم😐؟
پس همه انرژی هام متعادله ؟لازم نیست انرژی و کم یا زیاد کنم 😐؟
مرسی مهشید جون از کامنت خوبتون❤️😍🌹🌸🩷.
مهشیدمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۰:۰۹نه عزیزم خوبه دیگه
هم خونه هم بیرون هم مادری هم دلبری😍😁
ستارهمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۰:۲۷البته مهشید بانو من انرژی دانشمندم دارم چون ترکیب آفرودیت و آتنا و پرسفونم و مادری و کدبانویی هم دارم ولی انرژی درونی ام و اصلی ام زن دلبره❤️😍.
این یعنی متعادلم و تعادل دارم؟
مرسی بانو🙏❤️.
مهشیدمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۰:۳۲بله خوبه .
مثلا من این مدلی هستم :
برای منم دانشمندم در اوجه ولی بقیه اش یه مقداری کمتره …دلبرم یه مدتی خیلی پایین بود و رسوندمش بالا …
ولی اگر دانشمندم کمتر بود هم بازم خوب بود
ستارهمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۵۲مهشید جون ❤️😍
اتفاقا یک مصاحبه از خانم شیلا خداداد در دیدم .خانم شیلا خداداد هم انرژی دلبر رو دارن درست مثل من😍.خانم شیلا خداداد در مجردی ترکیب دلبر و دانشمند و ساده دل بودند اما الان که چندین ساله متاهل شدن ترکیب دلبر و کدبانو و مادر شدند😍❤️.
توی مصاحبه گفتن:خیلی کارخونه داری رو دوست ندارن ولی انجام میدن مخصوصا قسمت آشپزی و بعضی وقتها کمکی میارن بیشتر برای قسمت نظافتی منزل و از بچگی شلخته بودن و از کارهای نظافتی خوش شون نمیومده و حتی الانم خوش شون نمیاد.
درست مثل من 😍.چون من هم همین ویژگی هارو دارم.فکر کنم منم ازدواج کنم بیشتر این ویژگی درونم نمود پیدا کنه🙂☺️🩷.
برام خیلی جالب بود که این ویژگی شخصیتی ام با شخصیت ایشون تطابق داشته باشه 😐☺️❤️.
مهشیدمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۱۶:۰۳چه مثال خوبی هست شیلا خداداد😍😍😍
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۶:۱۶مهشید جان از مسئول فنی سایتت بابت تلاشی که میکنه خیلی ممنونم
ولی اون شیوه ریپلای گذاری سابق بهتر نبود؟
الان که ریپلای میشه نمیفهمیم کدوم پیام داره ریپلای میشه
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۴۹چرا حس میکنم تعداد کامنتی که ثبت شده از خود کامنت های ثبت شده بیشتره🤔
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۴۹انگار از این جا به بعد کامنت ها دو برابر حساب میشن
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۵۱نه پیام های دوبرابر حساب نمیشن
بعضی پیام ها تازه دارن نشون داده میشن
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۰:۴۳مهشید باورت میشه ۳ ماهه توی سفر وبلاگت باهات بودیم؟
مهشیدمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۰:۴۸در پاسخ به فلفلی:
اوه سه ماه گذشت 😍😍
همسفران خوبم🥰🥰
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۵۴آره کی میدونه شاید کنار هم سالگردش رو جشن بگیریم🥰❤️
جای فاطمه و ندا و نورا خالیه
ستارهمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۴۰فلفلی جون ❤️😍
خب در چه حالی ؟
الان به کدوم سفر قهرمانی رفتی ؟
بگو خواهر که من مشتاقانه منتظرم 😂🤭
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۱۰خب متوجه شدم کمالگرایی من بخاطر اینه در روابط اشتباه نکنم
چون گاها شده اظهار نظرهایی کردم که بقیه خوششون نیومده
و یا لنکت و فراموشی کلامی که داشتم من رو خجالت زده کرده
برای همین انقدر کمالگرا شدم توی این مسئله
خب قطعا از وقتی اعتماد به نفسم بالاتر رفته و عزت نفسم بهتر شده و کمتر دنبال جلب توجه هستم
مهارت ارتباطیم به نسبت بهتر شده
البته اون هم جای کار داره ولی حداقل میدونم مشکل چیه و برای حلش باید دنیال چی برم
برای خودم مشخص کردم در روابطم میخوام چی و کی باشم
مثلا برای همسر رفیق و در جاهایی ملکه
برای دوستام
دختری پایه و درک کننده
وقتی مشخص میشه کی میخوام باشم
میتونم بفهمم چی میخوام بگم
و اگر اشتباهی کنم میتونم از اون درس بهتری بگیرم
در این حالتی که هستم وقتی ندونم کی میخوام باشم اولین سرزنشم که دریافت کنم میخوام خودم رو قائم کنم اینطوری نه
و برنامه ریزی هایی که میکردم معمولا انرژی من رو میبرد
متوجه شدم که برنامه ریزی های من معمولا کمالگرایانه بوده و چون به عادت تبدیل نشده خیلی انرژی ازم سوزونده
و برای همین از خیلی کارهای مهمم عقب میوفتادم
تصمیم گرفتم آروم آروم راه عصبی بسازم تا روتین های روزانه ام رو زیاد کنم
وقتی کاری تبدیل به عادت میشه دیگه نیاز به انرژی خرج کردن نداره
بعد از اینکه برنامه ریزی درسم تبدیل به یه عادت شد
میخوام ورزش رو اضافه کنم
ورزش نمیکردم چون زانوم نابوده و ورزش زیر نظر مربی باید انجام بشه
اما خب ورزش بالاتنه مثلا حرکات اصلاحی گودی کمر رو میتونم برم که به زانو مربوط نباشه
و بعدش حالا چیزای دیگه
از اونور دارم تحقیق میکنم ببینم واقعا پتانسیل چه کاریو دارم و براش مشتاقم
دیدم خیلی به مدیریت اشتیاق دارم ولی چه مدیریتی؟
اینو نمیدونم
فعلا براش برنامه ای ندارم و عجله هم نمیکنم
چون الان وقت این مسئله نیست
اما حداقل میخوام بدونم دوست دارم در نهایت به چی برسم
خلاصه زندگیم الان کیفیت ۷۵ درصدی به خودش گرفته
انشالله کمالگرایی به طور کامل حل شه
و بتونم برنامه ریزی روزانه ام رو تنظیم کنم
و مهارت ارتباطی رو درست کنم
و کنکور رو قبول شم و وارد مرحله ای از زندگی کع میخوام بشم
به این زندگی نمره ۱۰۰ میدم🤗
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۱۵یکم به مدیریت منابع انسانی علاقه مند شدم
ولی هنوز دقیق نمیدونم توی تجربه چطوریه
اصلا نمیدونم یه نفر چطور مدیر میشه؟
حتما باید کارمند بشه؟
یا مجموعه خودش رو راه بندازه؟
نمیدونم بنظر سفر عجیبیه
اما هر چی که هست از پسش برمیام😍
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۲۱فکر کنم کم کم بار و بندیلم از این سایت داره بسته میشه🤭🤗
با بست پر از ابزار و قطعه اومدم
ولی با دست پر از سازه دارم میرم😍🥰
انکار آجرهام رو آورده بودم اینجا
و با کمک مهشید این آجرهای رو ریختیم روی هم و چهاردیواری ساختیم
حالا این چهاردیواری نیاز به اتاق داره نیاز به آشپزخونه داره که به زودی ساخته میشه😍
مهشیدمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۱۶:۰۵بار و بندیل ببند ولی از سایت نریا:(((((
ستارهمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۳۸عه فلفلی😍❤️
به همین زودی داری از پیشمون میری دختر🥺؟
اگه تو بری من به کی هی فلفلی جون ❤️😍 فلفلی جون ❤️😍 بگم و باهاش بخش کامنتای سایت رو بترکونم هان🥺؟
هرجا دلت میخواد برو ❤️بیامنم با خودت ببر منو با خودت ببر فلفلی🤣😂🤣😂
اینم یک آهنگ تقدیم به فلفلی 😍❤️
فلفلی جون 😍 بله .فلفلی جون 😍❤️ بله .بیا بریم نمیاد 🥺چرا نمیاد نمیخواد🥺 وای …چرا اطفار میریزی 😂توی سایت مهشید می ریزی😂
خوشکل منی تو فلفل من❤️
عزیز دلمی فلفلی من ❤️😂
یک آهنگ دیگر تقدیم به فلفلی جون😍❤️😂🤣.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۵۳چرا انقدر تو شیطونی آخه؟😶😮💨😂😍🥰
من اینجا نباشم کجا باشم آخه؟😁
چشم پیش تو یکی میمونم😘🥰
مهشیدمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۱۶:۰۵در پاسخ به فلفلی
به نظرم منابع انسانی برای شما خیلی خوبه
چون اهل درک دیگران هستی…
به نظرم شدیدا در مورد منابع انسانی سرچ کن …
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۰۸محض تفریح هم شده میام
دارم سعی میکنم دیگه کمتر فکر کنم
البته فکرم الان مشغول درس هام شده و دیگه جایی واسه افکار دیگه ندارم😃
و خب قبلا برای نوشتن این افکار اینجا میومدم
الان نیازم به رشد کمتر شده
برای همین کمتر میام
اما حتما میام
اینجا حس خونه واسم داره
جایی که دوستانی که شاید نشناسم
ولی هدفمون یکیه🤗
ستارهمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۴۴مهشید جون ❤️😍
دارم به یه نتیجه ای میرسم🤔.
از وقتی که اومدم توی سایت پا قدمم خیر بوده 😂.
چون یه موج جدید دلبر شدن راه انداختم😂عجب جنجالی راه انداختما 😂🤣.
بااومدن منو کشف انرژیم🙂 .همه توی سایتت میخوام دلبر بشن 😂🤦؟
عجیب نیست بانو😍❤️😐.
وای خدا😂😂😂😂😂😂😂😂🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۵۵از بس دل هامون رو بردی🤗🥰
ستارهمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۰۸خدانکشتت فلفلی 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۱۸🥰🥰🥰🥰😁😁😁😁
مهشیدمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۱۶:۰۰ستاره جان 😍😍😍
همینطوره …دلبرها جدابن و هر زنی که سرکوب دلبری را بفهمه، سراغش میره…مثل خودم😍❤️
نازیمی گوید:
۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۳:۰۱سلام مهشيد جون. ممنون بابت تولید محتوا
یه سوال: من به خاطر عزت نفس پایین گاهی اطلاعاتی به طرف مقابل میدم که نباید یا اطلاعاتی که بعدا علیه خودن استفاده میشه. البته این اتفاق به خاطر ارتباط بیشتر با دیگران میفته
چی کار کنم که کمتر حرف بزنم😃
مهشیدمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۱۶:۰۹در پاسخ به نازی
سلام به روی ماه تون 😍
من برای ترک عادات این مدلی، ۴۰ روز به انگشتم بند میبستم …بهتره یه پست بزنم و در موردش حرف بزنم…
نازیمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۱۶:۴۳مرسی عزیزم. لطف می کنید
من واقعا قلمتون و طرز تفکرتون رو دوست دارم🥰
Fafaمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۰۱:۱۳مهشید مراحل عملی رسیدن به عزت نفس رو بهمون یادمیدی
مثلا ویزگی های جسمی واخلاقی بدازنظرخودمون ورولیست کنیم و سعی کنیم بپذیریم
میشه هرکاری کردی بگیییی
مهشیدمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۱۶:۱۳به روی چشم اینم یه پست جداگانه میزنم
Fafaمی گوید:
۱۳ آبان ۱۴۰۳ در ۰۲:۲۷مهربون🌱⚘️
ستارهمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۰۹:۲۰سلام سحر جان😍❤️
پیشنهاد هایی که به فلفلی جون 😍❤️ کردم برای تقویت انرژی دلبر😍💋.
۱:برای بالا بردن انرژی دلبرت پیشنهاد میکنم اول خودت رو دوست داشته باش و خودت رو باور داشته باش حتی اگه هیچکس دوست نداشته باشه.
بعدش توی گوگل سرچ کن سایت آکادمی ونوسی ها برو داخل سایت شون.بعد بزن بخش مقالات و مقالاتش رو بخون توی زمینه تقویت زنانگی و فعال شدن انرژی دلبر بهت کمک زیادی میکنه .
۲:نمیدونم سریال ترکی شربت زغال اخته رو نگاه می کنید یا نه .یک زن توی سریال که نمونه قوی آفرودیت و زن دلبره و من خیلی باهاش همذات پنداری می کنم و دوستش دارم و شخصیتش شبیه خودمه.
دختر داستان که اسمش دعا هست .یک خاله جوان و خوشکل وخوشتیپ و خیلی خوش اخلاق و شاد و خنده رو و روشنفکر و باحال و خفن داره به اسم شعله 😍.شعله زن جذاب و مستقلیه که هنرمند و کسب و کار خودشو داره.گالری هنری داره😍.چون شعله مهربون و احساساتی و یه ذره بی پروا ولی پرانرژی هست همه بهش میگن دیوونه و احمقه ولی شعله خیلی قوی و باهوشه و خیلی خواهرزاده هاشو دوست داره و عاشق دعاست 😍.شعله نمونه کامل یه آفرودیتی و انرژی زن دلبره.یه خاله اوپن مایند و خفن و باحال😍😎💪.
خیلی شخصیتش شبیه خودمه و خیلی دوستش دارم و باهاش همذات پنداری می کنم 😂🤭.
شاید باورت نشه سحر😍ولی فیلم رو که میبینم میگم چرا کارگردان شخصیت منو آورده توی سریال😂🤣.
اگه میخوای انرژی دلبرت رو فعال کنی بهت دیدن این سریال رو پیشنهاد می کنم😍❤️🤭.
دیدن فصل یک و دو شربت ذغال اخته با زیرنویس فارسی و تمرکز روی شخصیت شعله فکر کنم بهت بیشتر از اون سایته کمک کنه😍❤️💋
من که دنیای واقعی کنارت نیستم 🥺ولی هروقت سریال شربت زغال اخته و شخصیت شعله(اسمش به ترکی آلِوْ هست)رو دیدی انگار که منو در واقعیت دیده باشی 😍❤️😂🤭.
امیدوارم که به کارت بیاد و برات مفید باشه سحرجون 😍❤️☺️.
Saharمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۱۴:۳۷مرسی ستاره جانم ❤️
الان فعلا تا کمر مان (😂😂😂)توی درس فرو رفتم واقعا وقت سر خاروندن هم ندارم ولییی حتما نگاه میکنمش ، خیلی دوست دارم که بیشتر با شخصیتت آشنا بشم🥰😍
راستی چقدر خوب که تو شیرازی من خیلی دوست دارم اونجا رو ببینم 😃
شاید بعد کنکور رفتم شیراز 😍😍
ولی شنیدم که اونجا رو بخوای ببینی باید بیشتر از ۱ ماه وقت بزاری از بس جاهای خوب و دیدنی داره😍❤️
میگم تو نی نی سایت داری ستاره؟
ستارهمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۵۰خب سحرجون😍❤️
متاسفانه نی نی سایت ندارم .
بله شیراز دیدنی هاش خیلی زیاده☺️❤️.
آن شاء الله هروقت ،وقت داشتی و اوکی بودی ببین 🎀🌹.
ماه ستیمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۵۱از چند وقت پیش تا الآن درگیر نیمه های تاریک وجودم هستم .
و هر چقد کنکاش میکنم تو این مسئله انگار هر بار به قسمت جدید تری میخورم.
راستش اگاه شدن و کنار اومدن با نقاط تاریکم و این چند سال مطالعه در مورد خودشناسی الآن منو داره به همون عزت نفس واقعیه میرسونه.همون جایی که به عشق به خود میرسی و دنبال بالندگی خودتی و دیگه اصراری به اتفاق خاصی نداری:) فقط چیزایی و نگه میداری تو زندگیت که با ارزش هات سازگار باشه ولا غیر.
جدا از همه ی این بحث ها همیشه انرژی مثبت من(یه حس خیلی قشنگی که از ته دلم گرم میشه)
به سمت شما میاد مهشید جونم💕قلبا دوستت دارم و ممنون بابت مطالبت😘
مهشیدمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۱۶:۱۶ای ماه ستی جانم
مرسیییی از کامنت پر از مهرتون و پر از انگیزه و نور😘😘😘
Saharمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۱۴:۲۱در پاسخ به فلفلی
خوبه که ما قدر این مسیری که توش افتادیم رو بدونیم ….
فلفلی شاید اینی ک میگم خیلی کلیشه ای و اینا باشه ولی اینو از ته دلم میگم
من پارسال که به مشکل خورده بودم به هر دری میزدم نمیشد
تا اینکه شنیده بودم ک توی یه روز به خصوصی از سال هر دعایی بنویسی براورده میشه
منم اون موقع یه چیزایی شنیده بودم که اگه اعتماد به نفسم بهتر باشه یا عزت نفسم این مشکلاتم کمتر میشه
هی سرچ میزدم توی گوگل که چیزای به درد بخوری پیدا نمیکردم ازش یا اون پی دی افی که ترکیبی از نوشته های مهشید و بانو ارتمیس بود اون خوب بود ولی واسم کافی نبود درکش واسم سخت بود
تا اینکه توی اون برگه ی دعا نوشتم ک حال روحیم بهتر بشه ، خودمو دوست داشته باشم ، اعتماد به نفسم بیشتر بشه و …
من وقتی اینو مینوشتم واقعا هیچ ایده ای نداشتم که این اطلاعات قراره از کجا برام بیاد
میدونستم مهشید داره واسه آموزشش یعنی کارایی میکنه ولی نمیدونستم چجوری میخواد بهمون برسونه اطلاعاتو با ویس؟
تا اینکه مهشید بالاخره سایتشو زد ….🥹❤️🐦
مهشیدمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۱۶:۱۷در پاسخ به Sahar
خدا رو شکر که در این مسیر شما همراهم بودین …خیلی خوشحال شدم از این کامنت تون🥹❤️🐦
Saharمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۱۶:۳۱❤️❤️امیدوارم یه روز بتونم برات جبرانش کنم
نه فقط من هممون ❤️❤️😍
و امیدوارم اونقدری این ارتباط ادامه دار باشه ک من بتونم یه روزی همه ی دوستامو توی این سایت دعوت کنم به کافه ی خودم 🥰🐦❤️
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۴۰بحثم اینه
خیلی چیزا رو از خدا داریم
به دلایلی
و ما وارد این چرخه گرفتن و دادن شدیم
پس بهتره هر چی که میگیریم رو بدیم
همانطور که خدا با طبیعتش اینکارو کزده
و بارها در قرآن گفته من شما رو بیهوده نیافریدم
خیلی جاها میگم به چیزی که داری مغرور نشو این یک امانته
و دیگری رو حقیر نبین به هر دلیلی
میتونست این رو از تو بگیره و به اون شخص بده
و تو در جای اون شخص قرار بگیری
و ما وظیفه داریم در قبال داشته هامون
در قبال برتریمون
مثل مهشید که برتری بودنش در تحلیل و نویسندگیش رو تقدیممون کرده
و ما هم باید تقدیم کنیم هر چی که داریم
در هر چیزی که برتری داری
استعداد داری
دانش داری
توانایی داری
شوق داری
دارایی داری
وارد این چرخه بشی
هر چقدر بدی از اونور میگیری
چون زمین گرده و چیزی ازش بیرون نمیره
و توی فیزیک قانون پایستگی انرژی رو خوندیم
که انرژی از بین نمیره و به وجود نمیاد
بلکه از شکلی به شکلی دیگه تبدیل میشه😍
فریمامی گوید:
۱۱ آبان ۱۴۰۳ در ۰۱:۲۸فلفلی جون چشام درد میکنه زیادگوشی نگا کردم برا همین سرسری کامنتای اخرو خوندم
خداروشکر مهشید و از چن سال پیش پیدا کرده بودم اما تورو تازه پیداکردیم تو روخدا نریا 🥺 تازه انروز داشتم خداروشکر میکردم بابت این وبلاک چون خدا دید هیچ دوستی ندارم اینجا رو داد بهم حالا اومدم دیدم حرف از بارو بندیل زدی ناراحت شدم ☹
Saharمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۱۶:۲۷راستی فلفلی توی اون کامنتی ک برات نوشتم یادم رفت ک اینو بگم 😂🤦🏻♀️
من اگه کسیو ببینم ک مثلا چهره ی خوبی داره معمولا بهش نمیگم ولی تو دلم تحسینش میکنم خب
یه باااار من رفتم از یکی تعریف کنم🤦🏻♀️
رفتم پیش دبیرمون که یه سوالی ازش بپرسم
من تاحالا انقد از نزدیک ندیده بودمش
واااای نمیدونی از نزدیک چشماش خیلی قشنگه
یه ترکیب سبز و عسلی هست یه تیکه ازش سبز و کنار این عنبیه ش عسلی بود و دو تا نقطه ی مشکی کوچیک کنار اون سیاهی چشمش داشت
و صورت سفیدی هم داره و این دبیرمون سن داره جوون نیست
من که سوالمو پرسیدم و جوابو گرفتم (خودمون دوتا بودیم) بهش گفتم واای چه چشمای قشنگی دارین 😂😍 من تاحالا انقدر از نزدیک ندیده بودمشون خیلی قشنگن
میدونیی چی گفتتتت؟؟ گفت : خوب میبینی! 😂😂😂😂😂😂😂😂🤧
واقعا نباید واسه اولین بار اینجوری میشد 😂
ولی در کل من از اینکه حسمو بهش گفتم ناراحت و پشیمون نیستم
فکر میکنم ایشون باخودشون زیاد اوکی نیستن
چون من بهش گفتم حتی خوشحالم نشد ، حتی لبخند هم نزد
ستارهمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۲۶😐😐😐😐😐😂😂😂😂😂🤣🤣🤣🤣🤣.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۳۴ستاره داشتم کمدم رو جمع و جور میکردم توش دوتا سر رسید پیدا کردم که توش شعرهایی که دوست داشته بودم نوشتم
مربوط به دوره ای یود که از یه رابطه خیلی سمی اومدم بیرون
اون موقع خیلی بهم آرامش داد
موسیقی بیکلام پیانو میذاشتم و این ها رو میخوندم😍
یاد تو افتادم وقتی شعر میگفتی😁
ستارهمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۳۹ممنونم ازت فلفلی جون ❤️😍
که توی هر موقعیتی یادم میکنی خانومی ☺️🌸🩷🎀.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۴۷تو یادها میمونی🥰❤️
ستارهمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۴۶فلفلی ❤️😍 اگه یه روز بخوام از زندگیم رمان بنویسم اسم رمان زندگیم چی میتونه باشه🤔🌹؟
(یه اسم بامعنی بهم بگو).
تا حالا فکر کردی میتونه رمان یا قصه زندگیت چه اسمی داشته باشه فلفلی ❤️😍؟
من بعضی وقتا بهش فکر می کنم 🙂🌸🩷.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۵۱چیز زیادی نمیدونم
ولی میذاشتم نیلوفر آبی شب بو
این گل خیلی زیبا و دلبر و ملیحه
و در گرگ میش شب باز میشه
بنظر من تو در تاریکی شکفتی
و بهترین ورژن خودت در تاریکی هستی🤗
ستارهمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۵۶اسم رمان زندگی توهم میتونه پیانوی بی کلام یا دختری که عاشق شعر بود باشه 😂☺️🤭.چون هم عاشق شعری و هم مثل یک پیانوی کلاسیک زیبا و تماشایی😍🤤.
موسیقی زندگیت سرشار از عبور و مرور به سفرهای مختلفه .سفر به درون آتش فشان فلفلی ❤️😍☺️.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۰۴نه تا حالا فکر نکردم چون زندگی خودم رو یک بخش نمیدونم
اما میذاشتم ۲۱ امین کبریت،اولین شمع
میدونی چی به ذهنم اومد
یاد یه کبوتر افتادم که توی حیاطمون ۷ یار تخم گذاشت و هر بار گربه و کلاغ میومد سراغش و هیچ کدوم جوجه نمیشد یا جایی لونه میساخت که باد میزد و مینداخت ولی تسلیم نشد همیشه لونه ساخت و تخم گذاشت
آخرین تخمش رو روی طاقچه حیاط بدون لونه ساختن گذاشتن
واسم نماد تسلیم نشدن و انجام دادن بود
دوست داشتم اسم این جریان رو بذارم روی کاربر رهگذر نی نی سایت
هر دوشون واسه من نماد استقامت هستن😃
و البته این رو نشون میده که بدون داشتن امکانات به وظیفه ات و رسالتت عمل کنی
آخرین تخم، روی زمین سرد و سخت
پارادوکس داره
تخم مرغ ها معمولا باید در جایی گرم باشن ولی این روی زمین سرده
اما نشون دهنده تلاش و وظیفه شناسی اون مادره
خیلی جالب بود برام
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۰۴تو فقط ایده اسم بده عزیزم
من تا فردا میشنوم😂😍
ستارهمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۱۴چه گل جالبی بود فلفلی😍❤️
گل نیلوفر آبی شب بو گلی توی تاریکی میشکفه ولی یک زیبایی عجیب و سحرآمیز داره که با اون زمینه تیره رنگ شب یک تضاد ایجاد میکنه و باعث یک زیبایی اسرار آمیز میشه😍❤️🤤.
ممنونم ازت فلفلی ❤️😍 خیلی قشنگ بود😍🤤.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۱۹تعبیر خودت خیلی قشنگ تر بود😍🥰
ولی حتما برو سراغ نویسندگی
خیلی احساسات توش به خرج میدی
خیلی کلمات قشنگ رو جا میکنی
و خس آمیزی قشنگی تو جمله ها داری
لذت بردم
ستارهمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۳۰پس من بروم شاعرو نویسنده شوم فلفلی جون ❤️😍😂🤭.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۴۶عزیزم😂😂
آره این بدعنقی ها پیش میاد
کسایی که محبت ها رو قبول نمیکنن
بخاطر اینه یا به محبتی که میکنی اعتماد ندارن
یا خودشون رو لایق نمیدونن
یا بروز دادن این خوشحالی رو از خودراضی بودن میدونن و بروزش نمیدن
حالا به دلایل تربیت های خانوادگی
که میتونی تصور کنی چقدر اذیت شدن
پس تو کارت رو بکن
اگر اون شخص دریافت نکنه
اون کودک درونشون دریافت میکنه و یه روز نشون میده
ستارهمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۴۸یعنی چی فلفلی 😍❤️؟نمیفهمم😂🤦.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۵۲میخواستم واسه سحر ریپلای بشه نمیدونم چرا زیر پیام تو اومد
اونجا که گفت به معلمش گفت چشمای قشنگی دارید و معلمه گفت خوب میبینی😐
ستارهمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۵۷اوضاع خیلی خیطه 😅.چرا کامنتای سایت آنقدر درهم برهم شد یهو😐😑🙄😳.
به سلامتی اینجا هم ترکید فلفلی😐🥺🤦.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۲۰بیا فلنگ رو ببندیم تا صاحبش (مهشید) نیومده🙄😂
Saharمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۱۱آره میدونم ک نباید متوقف بشم فلفلی جان❤️ منم گفتم ک ناراحت نیستم از جوابی که شنیدم و اون لحظه که اینو گفت واقعا حس کردم با خودش اوکی نیست و درون ناارومی داره چون بچه ها اخلاقای خوبی ازش تعریف نمیکردن مثلا میگفتن کینه ایه و …. یا واقعا سر درسی که اصلا واسه مون اهمیتی نداره واقعا سختگیره و اذیت میکنه
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۱۷نمیدونم این معلم ها چرا اکثرا خاطرات خوبی به جا نمیذارن😁😂😂
من از معلم های راهنماییم کینه ام
خیلی عقده ای بودن😂😂😐
البته چندتاشون عشق بودنا
ولی اون چندتاشون خیلی چشمک میزنن تو خاطراتم😂
ستارهمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۴۳مهشید جون😍 🥺😭.
بعضی وقتا نمیدونم چم میشه 🥺🙁😭.
از شخصیت خودم خسته میشم حتی از همه چیز و همه کس.خیلی حس سردر کمی می کنم.انگار که ذهنم خسته باشه. آنقدر زخمی و خسته میشم که به هیچ چیز و هیچکس نمیتونم فکر کنم حتی خودم😐🤦.
نمیدونم چرا این حالت سراغم میاد؟
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۲۳بخاطر بالا پایین شدن هورمون ها نیست؟
من مثلا یه تایم قبل پریودی افسرده ام
روز ۳ ام به بعد پریودی شنگول میشم😁
ستارهمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۲۸عه فلفلی جون ❤️😍 از کجا فهمیدی؟
چون من چندروز دیگه مونده تا پری بشم 😂🤭🤦.
بعضی وقتا اینطوری میشم تو همچین موعدی انگار طبیعیه🙄🤦🤭.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۳۴واسه من دیکه ثابت شده است
هر وقت احساس افسردگی دارم میفهمم چند روز به پریودیم مونده
اینطور مواقع دوست آهنگ گوش بدم و کتاب بخونم😁
Saharمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۱۵حالا که ستاره جان تو کامنت بالا اینو گفت منم یه چیز بپرسم
من یه چند روزی هست ک دارم یه تیکه از نیمه تاریک وجودمو حس میکنم قشنگ و متوجه ش میشم اون بخش حسادت شو
ولی هر چی فکر میکنم نمیدونم که توی کدوم بخش از خاطراتم دنبال ریشه اش باشم
مهشید جان ریشه ی حسادت از چیه ؟ مثلا میتونه خشم از ناعدالتی باشه ک واسم پیش اومده باشه؟ یا توجه بی جایی که به آدمی شده ولی مثلا به من نشده ؟
ستارهمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۳:۰۴سحرجون 😍❤️.
یه سوال؟
چندسالته ❤️؟اهل کجایی عزیزم ❤️؟
انرژی ات دانشمند بولد بود دیگه.
دیگه راه حل دلبرشدن رو برات گفتم امیدوارم تو این همه کامنت گم نشده باشه😂🤦.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۳:۰۷۱۷ سالشه
جالبه
سحر ۱۷
تو ۱۹
من ۲۱
تفاوت ها ۲ به ۲ هستن😁
ستارهمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۳:۱۴کلاس یازدهمی عجیبه 😐.گفت میخوام کنکور بدم که؟
پشمانم 😶🌫️😶🌫️🍂🍂.
بوشهری نیست فلفلی؟
چون من یه دوست بوشهری دارم اتفاقن اسمش سحره. محجبه و چادریه ۱۷سالشه😐😐😐 .این سحرما اون سحره از آب درمیاد صلوات 😂🤣
Saharمی گوید:
۹ آبان ۱۴۰۳ در ۱۶:۴۰😂😂😂👀 نترس ایشون نیستم
دوازدهمم عزیزم
من شمالیم ولی تهران زندگی میکنم ❤️
راستیی اگه بگم این اسمم اسم مستعاره با دمپایی دنبالم میکنی ؟ 😂😁👀
ستارهمی گوید:
۹ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۳۹نه عزیزم😂🤣.
اون دوست من اهل این سایتا نیست کلا 😐.ای جونم 😍 من هم شمال و دوست دارم هم تهران رو 🤭.مگه دواسمه ای سحرجون😐؟
نه عزیزم 😂😍دمپایی چرا؟من اهل خشونت نیستم .
راستش منم دواسمه ام و این اسمم مستعاره عزیزم 😍 تو شناسنامه یه چیز دیگه ام🥺.
ستارهمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۳:۱۵آره جالبه فلفلی ژون☺️❤️.
ستارهمی گوید:
۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۳:۱۲خب سحر جون 😍❤️ حس حسادت که طبیعیه داشته باشی ولی باید کنترلش کنی که اونم تمرین و مهارت زیادی میخواد و به همین آسونی نیست☺️🩷🌸.
یه سوال مهشید جون😍❤️من از بچگیام تا الان هرچی یادم میاد دختر حسودی نبودم و به کسی حسادت نکرده و نمی کنم ☺️.
مهشید جون این عجیب نیست که من حسود نیستم؟اصلا میشه کسی حسود نباشه؟چه جوری میشه که اون شخص حسود نیست دلیلش چیه؟
خیلی برام جالبه و البته جای سوال داره☺️🩷🌸.
مرسی بانو❤️🙏
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۹ آبان ۱۴۰۳ در ۱۴:۴۰خب این هم یه ترافیک در سفرم
ولی من مدت طولانی بود که از ارتباط مداوم داشتن با کسی پرهیز میکردم یا لااقل با دخترا
و متوجه چیزایی شدم
اخیرا با چند تا پسر سر مسائل درسی صحبت میگردم و چقدر هم خوب راهنماییم میکردن
دخترا معمولا خودشون به راهنمایی نیاز دارن یا این وقت رو خیلی نمیذارن
خلاصه وقتی صحبت با پسرا میشد راجب تفکر و اعتقادات و دیدگاه صحبت میکردیم
و خیلی هم جالب بود
و متوجه شدم من ناخودآگاه در ذهنم این مسئله هست که دخترا همچین موجودی هستن در رفاقت:
_تفکر جدیدی ندارن بهت اضافه کنند
_آدم هایی هستن که از کاه کوه میسازن و پشتت داستان میسازن
_آدم های با درکی نیستن و بعضی جاها بیشعورن😐😂
_آدم هایین که وقتشون رو به بطالت تلف میکنن و هنر در حال غیبت و قضاوت و خندیدن بهت هستن
اون دخترایی هم که اینطور نیستن یا ویژگی مامان گونه دارن و بزرگسالن یا انرژی مردانه دارن
یعنی این چیزیه که برداشت کردم
و پسرا برعکس همدلی میکنن
گوش میکنن
تفکرات جالب دارن
و رازدار هستن و دنبال حاشیه سازی نیستن
میدونم خیلی تفکر صقر و صدیه
ولی متوجه شدم این تفکر در پس زمینه ذهنم بوده و برای همین نمیذاشته معمولا نزدیک دخترا بشم
و اون هایی هم که باهاشون رفیق هستم و میگم خوی مادرانه و پسرانه دارن کم سر میزنم چون اکثرا دنبال دستاورد داشتن هستن و تلاشگرن
و برای همین احساس تنهایی داشتم
و پسرا هم دوست داشتنشون رو باور ندارم
چون حس میکنم ممکنه هر لحظه این احساس از بین بره یا اینکه هیچ خلوصی توش نباشه
البته این از طرف خانواده ام میاد چون دوست داشتنشون مفت نمی ارزید
و دخترا هم چون توی دوران نوجوانی نیاز به کسی داشتم که رازدار باشه و چیز منطقی ای بهم بگه ولی خب آبروم رو با چهار تا شاخ و برگ دیگه بردن🧐😐
گاها ته دلم حق میدم که بابام از دخترا بدش بیاد😂😐
فعلا نمیدونم باهاش چکار کنم چون احساس تنهایی و بی اعتمادی میکنم
ستارهمی گوید:
۹ آبان ۱۴۰۳ در ۱۴:۴۹راستش فلفلی ❤️😍 شاید باورت نشه ولی منم رابطه ام با زن و دخترا خوب نیست چون اکثریت حسودن و اذیتم میکنن( با اینکه کارخاصیم نمی کنم )وبه خاطر همین دوست دختر زیاد ندارم ولی رابطه ام با مردا و پسرا بهتره. خیلی بهتر درکم میکنن و خیلی سنگ صبور خوبین و دیدگاه های خوبی ارائه میدن.
چون معمولا آقایون منطقی تراز خانوم ها هستن و بادید احساساتی به آدم نگاه نمی کنند و منم به خاطر همین با آقایون راحت ترم فلفلی جون ❤️😍.
فلفلی ❤️😍 دلیلش چی میتونه باشه یعنی من انرژی مردانه بیشتره یا مادرگونه ام؟
دلیلش چی میتونه باشه؟
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۹ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۰۴تو آرکتایپ ها میگفت آتنا فقط با پسرا دوسته
البته من متوجه شدم چون وابسته میشم و دوستانی که داشتم بعد چندسال سر مسائل الکی اون رابطه رو کات میکردن
نمیدونم شاید برای همین تو ذهنم اینطور مونده که حتما باید با آدم های بالغ رفاقت داشته باشم
البته متوجه شدم دوست دارم به خودم ثابت کنم که آدم ها بهم علاقه مند میشن
و خب توی نوجوانی خیلی سعی کردم کسی دوستم داشته باشه ولی این اتفاق نیوفتاد
برای همین توی این روابط میترسم بعد یمدت کسی طردم کنه
و حس کنم که دوست داشتنی نبودم
حس بدی دارم
این یکی شاید باید با مشاوری چیزی در میون بذارم
ستارهمی گوید:
۹ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۱۰آخی میدونم عزیزم🥺😍.
خیلی حس بدیه طرد شدن 🙁🥺.
فلفلی جون ❤️😍
یه سوال بپرسم ؟
من دخترا خیلی باهام نمیسازن و پسرا باهام میسازن و اینکه دوستیم با پسرا جنسی نیستا.تبادل اطلاعات بیشتره تا روابط جنسی فلفلی❤️😍.
یعنی منم آتنا دارم؟
دلیلش چی میتونه باشه؟راستش منم بعضی وقتا کمال گرا میشم.اینکه مثلاً جایگاه اول و بهترین چیزا باید برای من باشه اصولاً خیلی جاه طلبم 🤭.
که جاه طلب بودنم بی ربط نیست (چون من مرداد ماهیم فلفلی ❤️).
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۹ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۱۲منم اینطوریم
الان دارم فکر میکنم رفاقت های خوبم با پسرا بوده
واقعا توی رفاقت مشکلی ندارم باهاشون ولی در رابطه چرا😂
اما با دخترا کلا مشگل دارم
حالا بعدا وقت بذارم ببینم چی به چیه
اصولا دوست دارم فقط باهاشون برم بگردم
ولی راجب مسائلی صحبت نکنم
ستارهمی گوید:
۹ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۱۶باهات موافقم فلفلی جون من ❤️😍.
منم همین طرز فکرو عقیده رو در مورد پسرا دارم.
با اینکه از نظر جنسی گرمم(تیپمم مانتوییه ولی ساده و معمولی و شیک )ولی سعی میکنم درباره این موضوع باهاشون صحبت نکنم چون واقعن در این زمینه آدم حس میکنه یه آدم دیگه ای میشن و دروغ چرا به صد تا و یکی شون در این زمینه اعتمادی نیست و ممکنه باعث شکست خوردن بشن 😐😑🤦.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۹ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۱۷درست فکر میکنی ستاره جون
ستارهمی گوید:
۹ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۰۳باورت میشه فلفلی ❤️😍
تا یه مدت از دختربچه ها بدم میومد و پسربچه هارو دوست داشتم .
فکر می کردم دختربچه ها تربیت شون سخته و بزرگ بشن چیز خوبی از آب درنمیان 🙁🤦.
تا اینکه یه اتفاق افتاد و من طرز تفکرم عوض شد و از همون موقع تا الان هم پسربچه هارو دوست دارم هم دختربچه هارو😍❤️💋🎀😋.
چون به غلط بودن طرز تفکرم پی بردم فلفلی جون ❤️😍.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۹ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۰۵من حقیقتا با طرز فکر مشکلی نداشتم تا امروز که دیدم چرا بی اعتمادم و بهش پی بردم
حالا ببینم چی میشه
من چون توی پر نیاز ترین زمان زخم خوردم واسم تبدیل به یه مکانیسم دفاعی شده
ستارهمی گوید:
۹ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۱۲هی پس طرز تفکرات بی دلیل نیست 🥺🙁.
اصولاً آدما وقتی زخم میخورم خیلی حساس میشن و حس میکنن دنیا به کام شون نیست🙁🥺.
درست مثل من که این حس و حال و بد از اومدن نتیجه کنکورم تجربه کردم.
با این حساب طبیعیه فلفلی جون❤️😍.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۹ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۱۴😍😍🤗🤗🥰🥰
مرسی درک میکنی عزیزم
خیلی احساس تنهایی میکنم گاها
باید ببینم چکار میشه کرد
با پسرا که قطعا نمیتونم تو رفاقت بمونم
هم بی فایده است هم علاقه ای ندارم بعدا دردسرساز میشه
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۹ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۱۶ستاره دیروز دوبار یکی رو مشابه اون آدمی که دو سال تو رابطه باهاش بودم و اذیتم کرد رو دیدم
خیلی احساس ناتوانی و درماندگی و ضعف کردم
وسط همون خیابون نشستم به گریه کردن
واقعا ناراحتم چرا انقدر مشابه اون آدم انقدر زیاده
و من هم قدرتی مقابل اون ندارم
نمیدونم شاید بعدها دوباره اومد اذیتم کنه ازش شکایت کنم
ستارهمی گوید:
۹ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۲۵هی فلفلی جون ❤️😍
۵۰درصد امکان داشته خودش بوده باشه ۵۰درصدم میتونه امکان داشته باشه که خودش نباشه و شبیهش بوده باشه 😐😑🤦.
که در هردوصورت اولش طبیعیه بترسی فلفلی جون ❤️😍 ولی باید قوی باشی .اگه دوباره طرف پیداش شد و خواست اذیتت کنه اونوقت ازش شکایت کن و اصلنم لازم نیست بترسی عزیزم❤️😍.
حالت رو درک میکنم خانومی❤️😍
بیخود نیست که میگن مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسه.
به احتمال زیاد این یه حالت ترسناک که به خاطر اینکه توی اون رابطه سمی بودی و زخم خوردی به سراغت میاد.
به نظرم یه روانشناس مراجعه کن و درباره اش صحبت کن یا با چندتا مشاور خبره درباره این موضوع و طرحواره هات صحبت کن من مطمئنم تو حالت بهتر میشه فلفلی جون ❤️😍.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۹ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۳۷مرسی عزیزم از انگیزه ای که میدی
تو حرف راحته البته
ولی خب ببینم چکارش میکنم
این جند روز همش دارم مشابهش رو توی خیابون میبینم و پاهام فلج میشه و تپش قلب شدید میگیرم
به جایی نمیرسه بتونم فکر کنم
شاید یرور باهاش روبه رو شم
و نتونه کاری کنه و بفهمم مثل فبل ضعیف و درمانده نیستم
ستارهمی گوید:
۹ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۱۹چه جالب فلفلی جون ❤️😍
الان یه چیزی فهمیدم.
من به جز آفرودیت ،آتنا هم دارم که تا حالا توی رابطه جنسی نرفتم و بیشتر جاه طلب و کمال گرا و درس خون بودم فلفلی ❤️😍.
پس با این حساب من ترکیب آفرودیت و آتنا و پرسفونم مگه نه فلفلی جون؟
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۹ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۲۰درسته گلم
آتنا و آفرودیت هستی
ستارهمی گوید:
۹ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۲۷میسی میسی فلفلی ژون 😍❤️
ولی یه کمم یه کوچولو پرسفون وهراهم دارم که تازگیا دارم روی ویژگی های مثبت شون کارمیکنم☺️🌸🩷🪷.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۹ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۳۸خیلی هم عالی عزیزم بهت افتخار میکنم
ستارهمی گوید:
۹ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۴۹😍😍😍😍🙏🙏🙏🙏🙏🙏.
Saharمی گوید:
۹ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۱۰فلفلی خانوم و ستاره خانوم❤️🥰
منم درمورد دوستی با پسرا نظرم باهاتون یکیه
من زیاد ارتباط خاصی با پسرا ندارم ولی متوجه فرقش شدم تجربه هارو خوندم و ….
دخترایی ک من دیدم این حسو بهم میدادن و اینجوری نشون میدادن:
اینکه از پیشرفت خودشون فقط خوشحال میشدن
راهنمایی میخواستی اوکی بودن و مشکلی نداشتن ولی اگه یه جاهایی مجبور میشدن ریسک کنن و خودشونو ب دردسر بندازن نه اصلا حتی نگاه طرفم نمیکردن اون موقع
و یه حسی که دوست داشتن خودشون از همه بهتر و بالاتر باشن
و چیزی ک توی این چند سال آخر کلاسامون زیاد دیدم این بود ک بیشتر اینکه دنبال عادت های خوب باشن و خودشونو رشد بدن بدتر دارن توی سرپایینی میرن و حد و مرزی هم ندارن
نمیخوام حوصله تونو سر ببرم ولی چند تا نمونه میشناسم:
اولیش اینکه من با یکی بقل دستی بودم و اون همیشه نمراتش بهتر از من میشد در حد دو سه نمره البته خیلی درس میخوند ولی من نه فقط در حد اینکه موضوع کلی رو بفهمم میخوندم
یکبار فقط یکبار من نمره ی شیمیم بیستو پنج صدم بیشتر شد اقا ایشون هم حالش بد شد اصلا رفت یه جا دیکه نشست با منم دیگه درست حرف نزد 🤦🏻♀️
ولی یکی دیگه مثال هست ک من یکی دو روز پیش دیدم اینه ک تو کلاسمون ی اکیپ هستن خیلی باهم مچن و پارتی و مهمونی و اینا رو باهم میرن امروزم واسه هالوین برنامه میریختن😁🤭
خلاصه دبیر شیمی مون از یکی از بچه های اکیپشون میخواست بپرسه ولی بلد نبود و یکی از بچه ها شون بهش رسوند چند تا سوالو معلم هم عصبی شد و نمره ی کامل کوئیز اونی ک رسونده بود رو کرد ۱۹ یا یه سری دیگه یکی ازشون منفی گرفته بود به خاطر همین
دخترای اینجوری هم هستن ولی من تاحالا باهاشون دوست نبودم و ندیدم که هم تایپ من باشن
ولی مثلا یه مورد از پسرا میشناسم اینه ک دو تا دوست بودن ک یکی شون شرکت زد و پیشرفت کرد و … ولی اونیکی توی کار قبلی خودش ک درآمد چشمگیری هم نداشت موند بعد این دوستش ک پیشرفت کرد اون دوستشو تحقیر کرد ک تو نمیتونی پیشرفت کنی و هم سطح نیستیم و تو بی عرضه ای و….
باهم قطع ارتباط کردن ۲ سال تا اینکه اون پسره بالاخره کارشو ول کرد رفت بیزنس خودشو زد از لج اون و وقتی ک سایتی ک ثبت سفارش میکنن ازش رو اوکی کرد و منتظر مشتری بود
دید اون دوستش اومد و اولین نفر خرید کرد ازش و وقتی واسه اون سفارشه همدیگه رو دیدن این میخواست به روش بیاره ک تو اینجوری گفتی و …. ولی دید ک دوستش اومد تبریک گفت و بهش گفت ک من از قصد این کارو کردم چون لیاقت تو بیشتر از اینا بود و میدونستم موفق میشی و هی توی این دوسال لحظه شماری میکردم و بالخره نتیجه ی کارتو ببینم و…
یه داستان جالبی هم بود واسه دوربین مخفیه چالش های اینستا 😁
داستان اینجوری بود ک دختره زنگ میزنه به دوستش(دختر) بعد میگه که الان یه مشکلی پیش اومد واسم و نیاز به پول دارم میتوین بهم بدی ؟ یکی شون گفت پول ندارم ولی گردنبندی ک تازه خریدم و طلاست رو ببر بفروش
یا یکی دیگه شون گفت ک گوشیمو ببر بفروش من از قبلیه استفاده میکنم 🥺😍
من ازینجور دوستااام میقواممم😍😍
ستارهمی گوید:
۹ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۴۹هی منم باهات موافق و هم عقیده ام سحر جون 😍❤️.
منم از این دخترای عقده ای و حسودی که گفتی توی دوازده سال تحصیلم زیاد دیدم و هیچ وقت باهاشون خوب نبودم و اونا هم بامن خوب نبودن و هیچ وقت باهاشون مچ ودوست نشدم سحرجون 😍🥺.
منم خیلی دلم دوستای واقعی و از اون جور دوستایی که آخر کامنت گفتی میخواد ولی حیف که متاسفانه همچین دوستایی وجود نداره سحرجون😍🥺.
من اولین بار اینجا میبینم دو تا دختر دهه هشتادی مثل خودم مثل شما و فلفلی جون ❤️ 😍 زود باهم ارتباط گرفتیم و یه جورایی نمیدونم میشه گفت دوست شدیم؟ چون معمولا دخترای دهه هشتادی که هم دهه خودم هستن، خیلی باهام خوب نیستن 🙁🥺.
کلا ربطی هم به دهه نداره عزیزم کلا زن ودخترا باهام خوب نیستن و خیلی اذیتم کردن 🙁🥺😭.
یه روز سر فرصت برای شما و مهشید جون ❤️ 😍 و فلفلی جون 😍❤️ تعریف می کنم خانومی❤️😍🎀.
Saharمی گوید:
۱۰ آبان ۱۴۰۳ در ۱۰:۵۶عزیززممم 😍❤️معلومه که باهم دوست شدیم
من ندیده دوست دارم 👀😍
شما ۶ تا عکس سه در چهار از اونایی ک اذیتت کردن بده فقط 😂😂😂😂😆
ستارهمی گوید:
۱۰ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۵۴منم تورو دوست سحر😍❤️☺️🌸🪷.
اونکه حتما سحر ژون☺️🌸.
مث عسک بده جنازه تحویل بگیرشدکه 😂🤣😎.