ESC را فشار دهید تا بسته شود

۲۱) ورژن ناشناخته مهشید

پنجشنبه رفتم کوه و متاسفانه یه جنازه در کوه بود که آوردن پایین و طرف سقوط کرده بود و فوت شده بود…

به هر حال تاثیر منفی خودش را داشت ولی برای من دو تا تاثیر داشت:

اینکه منم منم نکنم…

کوه نوردا و یا شناگرها، خیلی این منیت رو ممکن هست داشته باشند و جاهای خطرناک را بدون حواس جمعی برن و اینجوری میشه که سقوط میکنند…

البته خدا رو شکر همیشه محتاط بودم و ادعام نشده ولی بازم لازم بود که بهم هشدار داده بشه …

و مورد بعدی اینکه ما زمان مرگ مون مشخص نیست …هر لحظه ممکن هست از دنیا بریم به هر صورتی…
زمان زیادی نداریم…
مخصوصا که زمان کم میاد برای عذرخواهی از آدمهایی که آزرده کردیم و یا دلشون را شکستیم و …

جمعه داشتم در مجازی گپ می زدم و یه کامنت باعث شد از مهشید دور بشم …
برای همین ناراحت شدم …

داشتیم با چند نفر گپ می زدیم که یکی از افراد اون جمع بدون هیچ دلیلی شروع کرد بد و بیراه گفتن …
این آدم را من در کل زندگیم نه دیده بودم نه تا حالا باهاش مکالمه ای کرده بودم…
ازش هم پرسیدم که آیا من جایی حرفی زدم بهت(گرچه مطمئن بودم من در مجازی بی ادبی و بی حرمتی نکردم ولی گفتم شاید جمله ای چیزی بوده که حس بد گرفته)

اما در کمال ناباوری دیدم که دستش خالی بود!

 من هیچ وقت هیچ جا چیزی بهش نگفته بودم!

وقت زیادی برای نفرت روی من صرف کرده بود و همین کافی بود که حالش بد باشه…وقتی ما نفرت از دیگران داریم بدون دلیل یا حتی با دلیل، یه بار سنگینی را هر روز داریم با خودمون حمل  میکنیم…تاثیرش برای آدمهایی که به سلامت روح اهمیت میدن خیلی مشخص میشه ( آدمهای زیادی براشون مهم نیست دارند با خودشون چه میکنند و اینجا مخاطب من نیستند) 

متوجه شدم نفرتش به دلیل اینهاست:

من کاری را کردم اونم در شرایطی که محدودیت داشتم و اون بدون محدودیت ها نتونسته انجام بده…

نمیتونست ببینه یکی از پس ماجرایی بر اومده که اون برنیامده …
این تنگ نظری منجر به نفرت شده بود…
گفت چون تروما داری، پس نمیتونی آموزش بدی و وبلاگ بزنی…

براش نوشتم که همه ما تروما داریم ولی برخی حلش کردند و برخی خیر…
مثلا ترما باعث میشه که به دیگران خشم کنیم من هرگز به کسی اهانت نمیکنم پس عبور از تروما برای من اتفاق افتاده( در لفافه بهش گفتم که تروماهای حل نشده ای داره)…

جوابم را نتونست بده و بازم دستش خالی بود…

اما ورژن دیگری از من اومد بالا که اصلا دوستش نداشتم…

این ورژن این بود:

کنکاش کردم و فهمیدم این خانم در چه شرایطی خاصی هست و دیدم قبلا سابقه سقط داشته …
الان بارداری پرخطری را هم داره پشت سر میذاره …
انگار  که ۱۱ ساله بچه دار نشده اگه درست فهمیده باشم…تحت فشار زیادی هست چون نمیتونه در مهمونی خانوادگی کمک نکنه و باید بره تو مهمونی خم و راست بشه ولی چون سابقه سقط داشت، نمیخواست به دیگران بگه باردارم که دیگران ازش انتظار نداشته باشند…

اولین چیزی که به ذهنم رسید می دونین چی بود؟

تو ذهنم لایق بچه داشتن ندیدمش!!!

این بدترین حس دنیا برای مهشیدی بود  که رشد کرده بود و از نفرت و کینه و اینها مدتها بود جدا شده بود…

بدتر اینکه به خدا گفتم: این آدم بچه نباید داشته باشه با این اخلاق و تربیت زشتش..

روز شنبه رفتم سر کار و حقیقتا حسم خوب نبود، مشورت کردم با دوستان عاقلم در مورد حسم …

متوجه شدم که من “آدم” هستم و خیلی دارم به خودم سخت میگیرم و اینکه در درونم از ادمی حس بد گرفتم کاملا طبیعی هست…

و فهمیدم دلیلی نداره بی ادبی آدم ها باعث “هیچ چیزی” نشه در جهان هستی! یعنی بی ادبی این آدم بلاخره یه جایی چیزی را در کائنات به هم میریزه  و این انرژی کار بد آدمهاست…

بی ادبی تاوان داره…

تاوان بی ادبی و بی حرمتی این هستش که طرف حسابت خدا باید باشه و فردی که بهش بی ادبی کردی میتونه  به خداوند شاکی بشه و دودش حتما تو چشمت میره…

اما من موضوعم این بود که چرا این بی ادبی، باعث شد برم و جای خدا بشم؟

سپردن به بالا سری کفایت نمیکنه؟ 

این ورژنی که چون یه نفر بهت بد کرد، تو بری و زندگی اش را ببینی و بعد جای خدا باشی و بگیی خوبش شده، این ورژن را دوست نداشتم… 

دیدم بلوغ رفتاری ام خیلی خوب بود…من بدون خشم با طرف صحبت کرده بودم … عصبانی نشده بودم… ادب در برابر بی ادبی خیلی کار بزرگی بود و من به راحتی انجامش داده بودم …

خب چون من از این حرفا ناراحت نمی شم …

اما در درون خودم خدایی کرده بودم…سپردن را یادم رفته بود …

من این ورژن خودم را بغل کردم و حالم خوب شد…

سپردن به خداوند بدون باید و نباید کردنها، چیزی بود که قبلا یادش گرفته بودم و باید هر روز هشدارش در زندگی ام باشه که یادم نره…

کلمات کلیدی: نیمه تاریک وجود 

مهشید

مهشید هستم.یه دختر دهه شصتی که نرم افزار کامپیوتر خوندم. dgbaha برگرفته از عبارت "دختر گرانبها" است.در این جا کنار هم هستیم تا بالنده و گرانبها بشیم.

دیدگاه ها (65)

  • آواتار فریما

    فریمامی گوید:

    ۱۳ آبان ۱۴۰۳ در ۱۲:۵۶

    سلام مهشید عزیزم خوبی
    تو همیشه منو شگفت زده میکنی:))
    بهت تبریک میگم بابت اینهمه مراقبه که داری رو رفتارات
    خیلی خوشحالم این تاپیکو زدی چون منم هر ازگاهی از این مراقبه ها هر چند در حد شما نه ولی خوب در سطح پایین تردارم اگه تعریف نباشه ولی خوب هر ازگاهی به خودم شک میکنم میگم نکنه من اشتباه فک میکنم چون می بینم خیلیا به این چیزا اهمیت نمیدن اصلا ، الان با دیدن این مطلب متوجه شدم نه واقعا وجود دارن همچین موضوعاتی و از این به بعد سفت و سختتر پیگیرش خواهم شد راستی دعا کن زود زود یکی از دایی محسنا نصیب من بشه من خیلی از مردای زندگیم ضربه خوردم احتیاج به یه مرد خدایی دارم واقعا :))

    • مهشیدمی گوید:

      ۱۳ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۱۶

      سلام فریما جانم
      خوبم خدا را شکر عزیزم
      شما چطوری؟
      گفتی دایی محسن …از خودش میخوام که براتون دعا کنه اون دنیا…الهی بهترینها برات رقم بخوره و بیای بنویسی 🤗❤️

      • ستارهمی گوید:

        ۱۳ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۳۱

        سلام مهشید جون 😍❤️
        خوبید☺️؟
        منم تا همین چند وقت پیش که با وبلاگ تون آشنا نشده بودم همینطوری بودم همش می گفتم دروبری های من لیاقت بخشش ندارن و هیچوقت نمی بخشمشون و جواب بدی شون رو با بدی میدم .ولی اخیرا یک جمله ای رو خوندم که عمیقاً من رو به فکر فرو برد . نوشته بودکه:
        جواب بدی را با بدی نده
        یا میتوان سگی که گاز گرفته است را گاز گرفت؟
        بعد که خوب به این جمله نگاه کردم و به این جمله فکر کردم دیدم واقعا همینطوره .
        از اون وقت دیگه هرکسی بهم کنه رو نه جوابش رو میدم نه اعصاب خودم رو خرد میکنم اون شخص رو راحت به خدا واگذار می کنم .چون خدا خودش بهترین حامی برای بنده هاشه 😍❤️.
        ممنون از پست خوبت بانو جان😍❤️.

    • آواتار فریما

      فریمامی گوید:

      ۱۳ آبان ۱۴۰۳ در ۱۴:۴۲

      خوبم شکر
      اره دایی جان یه حس مثبت به من انتقال داد اینکه هنوز مرد وجود داره امیدوار شدم و امیدواری حس خوبیه ایشاا… جاشون بهترین جای بهشت باشه
      باورت نمیشه مهشید امروز با خدا حرف زدم گفتم میشه به یه بنده ای که نمیتونه نماز بخونه (اخه پری ام ) و گناهکاره و هیچ کاری نمیتونه بکنه نشونه بفرستی اومدم دیدم این مطلبو گذاشتی ، انگار اینارو برا من گفتی از زبون خدا ، حالا نمیدونم واقعا میتونه نشونه باشه یا نه ولی به فال نیک گرفتم 🙂 چقدرم مطمئمن شدم از راهم از حساب کشیدن از خودم ، مشخصه شمام از خودت حساب میکشی ، همون حرف یه بزگواری ( نمیگم بُل گرفته نشه ) که میگه از خودتون حساب بکشید قبل از اینکه تو قیامت ازتون حساب بکشن این حساب کشیدنا هر روز یا هر شب باعث مراقبه میشه و خیلیا اصلا توجه ندارن بهش خیلی خیلی خوشحالم تو این مسیر تنها نیستم چون داشتم به خودم شک میکردم نمیتونم توصیف کنم خوشحالیمو 🙂

  • آواتار فلفلی_قلقلی

    فلفلی_قلقلیمی گوید:

    ۱۳ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۲۲

    خیلی کار قشنگی میکنی عزیزم
    نمیدونم راحب اون اتفاقی که افتاد صحبت میکنی یا نه
    ولی اون شب واقعا میخواستم عفت کلامم رو از دست بدم😂😂😂
    یا نهایتش بگم آدم هایی مثل شما که ارزش همچین چیزی رو نمیدونن نیان بهتره
    اما با خودم گفتم مهشید دنبال اینه همه رشد کنند
    و براش مهم نیست که کی بخواد این رو بخونه
    یا ارزش بده به کارش یا نه
    پس نباید ارزش اون جیز رو هم پایین بیارم
    و باید تفکر مهشید رو توی اولویت قرار بدم
    چون زحمت دست خودشه
    و من اینجا واسطه ام و ارزش من هم اینه این رو بهمه معرفی کنم
    خلاصه که سعی کردم یخورده با استدلال قضیه رو هم بیارم😁

      • آواتار فلفلی_قلقلی

        فلفلی_قلقلیمی گوید:

        ۱۳ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۳۳

        اتفاقا اینجا معدرت خواهی کرد دیدیش؟
        بخاطر جوابی بود که دادی

        اون که اشکال نداره
        نهایت واسه دو هفته تعلیقم
        بجاش فرصت واسه کارهای بهتر پیدا میکنم
        فکر میکنم همین راهی باز کرد تا پامون توی پیام رسان های دیگه باز بشه
        در جای خودش حقشه تحسین بشه

        • مهشیدمی گوید:

          ۱۳ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۵۸

          بله دیدم اما پیام بعدی اون آدم را شما ندیدین و حذف کردم..البته اگر خودش باشه…چون بیشتر شبیه مسخره بازی بود و قبلا دیده بودم کاربران شیطنت میکنند و به نام همدیگه کامنت میزنن…
          بله دیدی عدو شد سبب خیر ❤️

          • آواتار فلفلی_قلقلی

            فلفلی_قلقلیمی گوید:

            ۱۳ آبان ۱۴۰۳ در ۱۶:۰۸

            که اینطور
            حقیقتا این کاربری رو قبلا دیده بودم عجیب بود واسم این واکنشش چون بقیه جاها آروم و بی حاشیه بوده
            ولی خب بگذریم
            انشالله که عاقبت بخیر بشه

            همیشه همینه❤️

  • آواتار فلفلی_قلقلی

    فلفلی_قلقلیمی گوید:

    ۱۳ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۲۵

    من همیشه از قضاوت افراد میترسم
    چون میگم اگر جای اون شخص باشم منم بهش دچار میشم
    و کل زندگی قضاوت ها و باید نباید های ذهن من نیست
    و باور دارم هر اشتباهی یه چرخه ی تعادل رو راه میندازه
    همانطور که اون خانم حرف قشنگی نزد ولی باعث یک تعادل در شما شد
    که یادت باشه قضاوت رو بسپرم به خدا
    ولی گاها که صبر و حوصله ام تموم میشه یادم میره
    و میخوام اون لحظه طرف رو خفه کنم تا بیشتر از این روی اعصابم راه نره
    اما مثل شما باید مراقبه کنم❤️

    • ستارهمی گوید:

      ۱۳ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۳۶

      فلفلی جون ❤️😍
      از دیروز تا حالا یه چیزی رو فهمیدم .
      فهمیدم که منم مثل تو ترکیب پرسفون و آتنام.
      بعد دوباره دیشب تست mbti دادم جواب دراومدINFP فلفلی 😍.یعنی تیپ شخصیتی میانجی گر .
      بعد که خوب درباره ترکیب پرسفون و آتنا و تیپ شخصیتی میانجی گر خوندم دیدم که تازه چقدر با من تطابق داره فلفلی ❤️.
      چون من بعد از شناخت خودم می‌خوام برم با تروماها و ترسام روبه رو بشم که اینم تازه اول کار بود فلفلی جون ❤️.

      • آواتار فلفلی_قلقلی

        فلفلی_قلقلیمی گوید:

        ۱۳ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۴۱

        مثل منی عزیزم🤗😍
        با این تفاوت من دارم از آتنا فاصله میگیرم میخوام بجای کمال‌گرایی خرد رو در خودم پرورش بدم
        از وقتی این کارو کردم به یه آرامش خیلی خوبی رسیدم
        تو موفق میشی عزیزم😍👌
        پرسفون راحت یاد میگیره چون خیلی منعطفه

        • ستارهمی گوید:

          ۱۳ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۴۸

          آره هی من میبینم مادوتا چقدر شبیه هم هستیما فلفلی🤭.
          دلم خیلی برای سحر تنگ شده 🥺؟کاش سحرم بود فلفلی ❤️.
          اتفاقا من آتنا رو دوست دارم چون نصف بیشتر موفقیتم تو تحصیل و کار رو مدیون آتنام .درسته که کمالگرایی هم دارم فلفلی جون ❤️ ولی تا حالا بهم آسیب نزده اینکه تا حالا بازیچه دست دیگران نشدم و کسی نتوانسته اذیتم کنه صدقه سرغرورو آتنای فعال وجودم بوده😍❤️☺️.

          • آواتار فلفلی_قلقلی

            فلفلی_قلقلیمی گوید:

            ۱۳ آبان ۱۴۰۳ در ۱۴:۱۱

            آره جاش خالیه
            ای جانم❤️👌
            همین که قسمت مثبت وجودت رو میبینی و ستایشش میکنی یعنی خیلی جلویی
            من رو آتنا پیر کرده😔😂😂

          • آواتار Sahar

            Saharمی گوید:

            ۱۳ آبان ۱۴۰۳ در ۱۶:۳۲

            سلام عزیز دلممم ❤️😍
            مرسی ک به یادم هستی ❤️
            دیروز یه کم حالم خوب نبود
            درگیر کسی شده بودم ک بی دلیل باهام بد حرف زده بود ولی جالبیش اینه ک من اصلا باهاش بد حرف نزدم و وقتی اومدم خونه یه صدای یه آدم بالغی ک درون من بود داشت بهم دلداری میداد و راه حل بهم میداد ولی بدنم قبولش نمی‌کرد:(
            هی ناراحت بودم ، هی فکر کردم
            تا اینکه به این نتیجه رسیدم ک امروزو کلا باهاش حرف نزنم (واقعا هم نزدم😁) ولی الان به خدا میسپارمش و فردا باهاش عادی رفتار میکنم ولی نه به رویه ی قبل
            ولی فکر نمیکنم ک روش تاثیر بزاره کلا آدمیه ک همش دنبال مسخره کردن بقیه س و بقیه‌ هم اینجورین ک این همینجوریه نباید ناراحت بشی!
            تازه امروزم باهاش حرف نزدم انگاررر نه انگار واسش مهم نبود ، حتی تلاشی برای برطرف کردن نارحتیم نکرد 😐 تازه یه جوری رفتار کرد ک انگار اون قهر کرده 😐😐😂

          • ستارهمی گوید:

            ۱۳ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۴۹

            سلام سحر جون 😍❤️.
            من که دلم برات تنگ شده بود🥺.
            خوبه تجربه ات رو برامون تعریف می‌کنی عزیزم ☺️🌸.
            عیبی ندارد کار درستی می‌کنی و اگه به خدا سپردیش، دیگه ناراحت نباش و بهش فکر نکن و محلش نذار.
            همه چیز خود به خود درست میشه فقط زمان لازم داری.
            تو این زمان بهتر میتونی به خودت فکر کنی .مراقبه و مدیتیشن کن عزیزم و رو خودت کار کن .
            دیگه بهش فکر نکن تا کینه ای ازش توی دلت جمع نشه سحرجان🌸🩷.
            تو دختر قوی و عاقلی هستی☺️🌸🩷.
            مطمئنم تو موفق میشی عزیزم☺️🌸🩷.

          • آواتار فریما

            فریمامی گوید:

            ۱۴ آبان ۱۴۰۳ در ۰۲:۳۸

            کامنت تورو می بینم خوشحالتر میشم ولی گفتم یه این دفه رو سبقت بگیرم کودک درونم شاد بشه 😂😁😁 همچنین عزیزم

          • آواتار فلفلی_قلقلی

            فلفلی_قلقلیمی گوید:

            ۱۴ آبان ۱۴۰۳ در ۱۴:۱۷

            ای جانم😍😍
            کودک درون فریما خیلی شیطون و دوست داشتنیه پس🤗
            بازم از این رقابت ها بکن
            منم اون پایین ها هواتو دارم😁😍

      • آواتار فلفلی_قلقلی

        فلفلی_قلقلیمی گوید:

        ۱۳ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۳۱

        تعادل همه چیز رو درست میگنه
        دقت کردم مشکلات انسانی بخاطر خروج از تعادل نشات گرفته
        مهم نیست یه جیز چقدر بی فایده باشه
        یا جقدر خطرناک باشه
        وقتی در تعادل باشه
        در جای مناسبش باشه
        و به اندازه اش باشه
        باارزش ترینه❤️

  • آواتار hana

    hanaمی گوید:

    ۱۳ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۵۱

    سلام مهشید جانم
    ممنون از نوشته خوبت🥰
    ی سوال مهشید جان بعضی وقتا ادم ها مسیرشون ازت جدا میشه اما در مورد این مسیر نرفته با تو آیندشون رو ترسیم میکنن،حرف های میزنن، توقع هایی ایجاد میکنن… اما ی روزی تصمیم میگیرن که اون راه رو باهات نیان
    این جور وقتا میری تو شوک باورت نمیشه و زمان زیادی نیاز داری تا به خودت بیای و اصلا خودت رو بیاد بیاری که قبلش کی بودی چکار میکردی… ممکنه توی موضوعات مختلف مخصوصا احساسی و رابطه این موضوع پیش میاد اینجور وقتا مثل این برخوردی که با این خانم داشتی اینطور بهش نگاه میکنی که کسی بدی کرده و شما واگذارش میکنی به خدا (و در واقع اون رو مقصر میدونی) یا اینکه با این زاویه نگاه میکنی که ادم ها ممکنه مسیرشون از هم جدا بشه ادم ها ممکنه سلیقشون تغییر کنه اولویتشون متفاوت شه و به همین دلیل تصمیماتشون تغییر کنه (و در واقع اینطور نگاه کنی که ون ادم ظلمی نکرده)
    و اگر مدل دوم سعی کنی نگاه کنی احساسات بدی رو که تجربه میکنی چطور ترجمه میکنی؟
    کسایی که مهرطلبی دارن بیشتر از اونکه در کنار خودشون وایسن کنار کسی وایمیسن ک بهشون ظلم کرده و حتی دوباره ی دور دیگه خودشون رو تنبیه میکنن طرز تفکر دوم نشونه ی مهرطلبی میتونه باشه؟
    شما چجور برخورد میکنی و نگاه میکنی به ماجرا؟

  • آواتار Sahar

    Saharمی گوید:

    ۱۳ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۰۲

    در پاسخ به ستاره جان:
    سلام سحر جون 😍❤️.
    من که دلم برات تنگ شده بود🥺….
    سلام عزیز دلم ❤️
    تو خیلی به من لطف داری جیگرم ❤️🦋🐦
    نه عزیزم کینه ازش تو دلم جمع نمیشه چون میدونم اونم قصدش شوخی و ایناس و منظور نداره باهم دوستیم حالا بقیه دوستام درتلاشن مارو ترغیب به آشتی کنن🤭😁
    ولی یه چیزی فهمیدم اینه ک درگیری فکری اگه داشته باشم خیلی تو چهرم تاثیر میذاره
    مثلا دیروز ناراحت بودم به خاطرش … صبح از خواب بیدارشدم زیر چشمام گود افتاده بود فکر نمیکردم حتی یک روز انقد تاثیر گذار باشه
    من زن داییم هم یه مدت درگیر ناراحتی و اینا شده بود بعد خیلیییی لاغر شده بود جای تعجب داشت واسم ….
    ستاره جونم امیدوارم ک هیچوقت ناراحت نباشی عزیزم ،غم تو دلت نشینه 💕🐦

  • آواتار Sahar

    Saharمی گوید:

    ۱۳ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۰۵

    راستی امروز یه شعر خوندم خیلی قشنگ بود گقتم برات بفرستم ❤️

    از حادثه جهان زاینده مترس
    وز هر چه رسد چو نیست پاینده مترس
    این یک دم عمر را غنیمت می دان
    از رفته میندیش و وز آینده مترس ❤️

  • آواتار ارام

    اراممی گوید:

    ۱۳ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۴۵

    مهشید خانم عزیز من چکار کنم که نمیتونم ببخشم
    البته اذیت و ازارهای سطحیو سریع رها میکنم حتی توذهنمم نمیذارم بمونه اما دوسه مورد عمیق که روح وجسممو نابود کردنو وکلی از روزهای عمرمو تلف کردن واقعا نمیتونم بگذرم وهمین که اتفاقی بیفته میگم اه مظلومیت اون روزام بوده
    مثلا طرف سرطان گرفت
    طرف طلاق گرفت
    طرف شوهرش خیانت کرد
    طرف بچش سقط شد
    همه رو به قول خودت جاخدا میشینم ومیگم حقش بود بخاطر روزهای سختی که برا من درست کردند…
    وهیچ جوره نمیتونم ازشون بگذرم خیلی وقتام زبونی این ایه رو میگم افوض امری الی الله …..که به خداواگذارش کنم اما فایده نداره بازم نمیتونم بگذرم

    • مهشیدمی گوید:

      ۱۴ آبان ۱۴۰۳ در ۱۰:۱۷

      آرام جان من همین آدمی که در این پست وصفش را کردم، نبخشیدم!
      این سوال من هست: چرا باید آدمهای این مدلی را ببخشیم اصلا؟
      اینها مگه عذرخواهی کردند ؟ دلجویی کردند؟ سزاوار بخشش ما نیستند…
      اما اما اما :
      ما نباید جای خدا بشینیم و همچنین نباید وقت مون را صرف شون کنیم…سپردن به خدا این نیست که ما بخشیدیم…بلکه یعنی یه قدرت بالاتر هست که کارمون را بهش رها کردیم و دیگه بهش فکر نمیکنیم…
      اینجا جای خدا نیستیم و خودش میدونه …

      من حق خودم میدونم آدمهایی که زبان شون را کنترل نمی کنند را نبخشم …حالا اگر دلجویی کنند دیگه میتونی مرام به خرج بدی ببخشی …

      • آواتار Sahar

        Saharمی گوید:

        ۱۴ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۵۵

        سلام مهشید جان
        اگه خودمونم دلمون بخواد ک با اون طرف باشیم مشکلی نداره بهش بگیم ک چرا ناراحت شدیم و عذر خواهیو ازش بگیریم؟

        • آواتار فلفلی_قلقلی

          فلفلی_قلقلیمی گوید:

          ۱۴ آبان ۱۴۰۳ در ۱۴:۱۵

          به شخصه سختم میشه که بخوام نفرتی رو حمل کنم
          یا میبخشم یا دیگه خیلی خیلی سنگین باشه سعی میکنم بهش دیگه فکر نکنم
          ولی چون این مسئله از طرف خودمه وقتی کسی ازم معدرت خواهی میکنه واسم بی فایده است
          چون تصمیمش با خودمه که بخوام چیزی رو حمل کنم یا نکنم
          متقابلا میگم ازت معدرت خواهی نخواستم
          اما بعضی مواقع ممکنه بگم بجاش فلان کارو کن😁😁😁
          این هوشمندانه تره😁😁😁

      • آواتار ارام

        اراممی گوید:

        ۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۰۰:۲۰

        عزیزم خیلی جالب گفتی
        قربون دهنت منم منطقی که فکر میکنم میگم مگه ابراز پشیمونی کردن که ببخشم شاید اگه پاش بیفته و قدرتشو داشته باشن بازم اذیتم کنن
        اما به قول شما باید نبخشیده بسپریمش به خدا
        افرین خوب راهنماییم کردی
        من همش میگفتم باید ببخشم و بسپرمش به خدا براهمین چنین کاری واقعا ازم برنمیومد
        ممنون عزیزم

  • آواتار فاطمه

    فاطمهمی گوید:

    ۱۴ آبان ۱۴۰۳ در ۱۱:۱۶

    سلام عزیزم ممنونم بابت مطالبت
    من چند وقتیه با مساله ای درگیرم اینکه حساسیت زیادم روی بعضی آدمها دلیلش چیه
    شاید دونستن منشا این حساسیت به حلش کمکم کنه
    میشه بهم کتابی معرفی کنید
    ممنونم🪻

      • آواتار فاطمه

        فاطمهمی گوید:

        ۱۴ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۰۴

        منظورم حساسیت به رفتارها و کارهای یک شخص مثلا کسی که حقوق دیگرانو رعایت نمیکنه و یا احترام نمیگذاره رفتار خوبی نداره و این دست رفتارها
        من خیلی مبادی آدابم و البته شاید بیش از حد و شخصی که نقطه مقابلم باشه خیلی منو به هم میریزه شاید آسیبی هم بهم وارد نکنه اما مثلا دیشب بخاطر همین رفتار همسایمون تا صبح بیدار بودم همسایه ای که کارش اعتراض دائم به دیگرانه با طعنه و کنایه یا مستقیم تا مبادا حقوقش ضایع بشه اما دو ساله با بچه شیطونش شب و روز برامون نگذاشته و به راه های زیادی بد رفتاری کرده مثلا یک شب مبل جابجا میکنند
        من دیشب واقعا گفتم چرا باید اینهمه از دست این آدم آشفته بشم من میتونم برم اتاق بغلی بخوابم و صداشون نیاد اما بخاطر نسبت فامیلی نمیتونم چیزی بگم و به شدت تحت فشارم
        ولی چرا نمیتونم در برابر رفتار بدشون بی تفاوت باشم و اصطلاحا رهاشون کنم

        • مهشیدمی گوید:

          ۱۴ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۱۸

          فاطمه جان منم شبیه خودتم و مبادی آدابم …مثلا اصلا برام معنی نداره یه سری رفتارها…ولی خب انتظارم را در جامعه پایین آوردم از آدمهای این مدلی تا کمتر به چشمم بیاد …یه دلیلی که دوست ندارم رانندگی کنم و علاقه مند نمیشم این هستش که مردم رانندگی نمیکنند اکثرا! سخته با اینها تو یه خیابون بودن و ببینی راهنما نمیزنه و یهویی می پیچه …رانندگی را حذف کردم در روزمره ام و فقط گاهی میشینم …اما بقیه چیزای حذف نشدنی را با خودم هضم کردم که همینه که هست

          • آواتار فاطمه

            فاطمهمی گوید:

            ۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۱:۳۹

            عزیزم یه کم سخته برام گفتنش اما شاید کمکی بهم بکنه تمایل به ضربه زدن به آدمهایی که مخالف ما عمل میکنند چیه و نفرت شدید ازین آدمها
            واقعا این روزا احساس میکنم این حجم از نفرت درونم و تمایل به ضربه زدن عادی نیست ضربه زدن به کسی که مثل من نیست و آسیبی هم به من نزده ولی به وظایفش عمل نکرده
            لطفا اگر ممکنه جوابم رو بدید⚘️

          • مهشیدمی گوید:

            ۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۱۶:۴۲

            حقیقتا من در این رابطه اطلاعات تخصصی ندارم عزیزم.
            فقط این مورد را میدونم:
            ما وقتی خودمون را دوست نداشته باشیم، با آدمهای زیادی دچار مشکل میشیم…

            حالا شما دلیل بازم دارید که چرا نفرت از فلانی پیدا کردین ولی میگین دوزش زیاده …این را من فکر میکنم به دلیل این هستش که متزلزل هستین و دایره امن تون را طرف تهدید کرده …اینو باید درستش کنین و زندگی تون را وسط یه جاده که ماشین مدام رد میشه نبینین

  • ستارهمی گوید:

    ۱۴ آبان ۱۴۰۳ در ۱۴:۳۲

    فلفلی جون ❤️.
    من امروز رفتم درباره شخصیت پرسفون درمان شده خوندم .دیدم توی راه درمان من توی پنجمین مرحله و آخرین مرحله بودم فلفلی جون ❤️😍.
    یه تصمیماتی هم گرفتم فلفلی ❤️😍.
    تصمیم گرفتم چله بذارم و یه خورده بیشتر معنوی شم و اگه خدا خواست برم تو دل ترسام ☺️🌸🩷🪷.

    • آواتار Sahar

      Saharمی گوید:

      ۱۴ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۲۲

      سلام ستاره جان ❤️🐦
      دیدم تو و فلفلی دارین از کشفاتون میگین گفتن منم بگم خبب😃
      منم بالخره اون چیزی ک منتظرش بودم شد هی منتظر بودم فرصتی پیش بیاد بتونم ورژن دانشمندم رو رشد بدم بالخره شد 🥰😍
      و توی یه مورد دیگه هم دارم روش کار میکنم به نتیجه رسیدم به شما هم میگمممم ❤️🦋😍

      • ستارهمی گوید:

        ۱۴ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۰۰

        خیلیم عالی سحر جان ❤️😍.
        من که انرژی درونی ام زن ساده دله ولی دارم روش کار می کنم از اینی که الان هستم قوی تر بشم ☺️🩷🌸.
        به زودی میام و نتیجه کشفیاتم رو به شما و فلفلی میگم سحر جون 😍❤️.
        راستی تصمیم گرفتم محجبه بشم سحر جون ☺️🤭🌸.

        • آواتار Sahar

          Saharمی گوید:

          ۱۴ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۳۸

          ععه بالاخره معلوم شد چی هستی ؟ 😃❤️
          منم درگیر این ساده دله هستم البته بخشیش منفیه که نیاز به راهکار دارم واسه کنترلش اکه راه حل موثری داشتی خوشحال میشم ک بهم بگی ❤️❤️
          ❤️❤️❤️

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *