و آخرین موردی که من بلد هستم در مورد عواقب حس بی ارزشی، کمال گرایی هستش …
برای فرار از حس بی ارزشی یکی دیگه از راه هایی که آدم ها انتخاب میکنند، ذهن پر قدرت هستش…
فکر های بزرگ، سنگ های بزرگ…آفتاب لگن هفت دست و قوت و غذا هیچی…
۱) مثلا مدام میگه میخوام مهاجرت کنم ولی نمیتونه …
۲) اول سال، کلی لیست های کاری قشنگ برای طول سال مینویسه، .ولی انجامش نمی تونه بده …
میدونین چی میشه؟
این آدم برای یکی دیگه داره برنامه ریزی میکنه نه خودش…
اصلا شاید خیلی از این اهداف ذهنی، برای من و در محیط من قابل انجام نباشه…شاید اصلا سازگار با زندگی من نباشه…
به قولی با حلوا حلوا دهن شیرین نمیشه و باید اهداف مون جوری نباشه که از واقعیت زندگی مون دور باشه…
یه جوری پلن نچینیم که نشه …
روانشناسی زرد، میگه همه چی میشه! شما تو ذهن تون افکارتون بلند باشه و بهش میرسید اگر انرژی مثبت بدین…
بعد وقتی اون آدم به هدفش نمی رسه، میگن درست تمرکز نکردی!
حقیقتا خودم معتقدم در سرزمین وجودی ام خیلی اهداف بزرگ داشته باشم و به اهدافمم انصافا رسیدم…
اما اهداف غیر معقول مثل این هستش که وقتی پای ما قطع شده بخواهیم در المپیک، در مسابقه دو شرکت کنیم …اما این امکان در جهان واقعی رخ نمی ده…و میتونم بسکتبال با ویلچر و یا والیبال و کلا پارالمپیک شرکت کنم…
دیدگاه ها (15)
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۶ مهر ۱۴۰۳ در ۱۷:۲۳کمالگراها به این دقت ندارن که این کمال ته نداره
هر روز باید جلوتر برن
هر روز باید بالاتر برن
بعضی ها انصافا خوب جلو میرن و پیشرفت میکنن
ولی بعضی ها اهمالکار میشن و عزت نفسشون هم داغون تر میشه
اصلا این ۳ ضلع راس مثلث باهم در ارتباطن
کمبود عزت نفس
اهمالکاری
و کمالگرایی
هر کدوم بیشتر شه اون دوتا بیشتر میشن
بقول شما انسان باید کمال منطقی و مناسب خودش رو پیدا کنه
من خودم میخواستم به حدی برسم که بتونم قضاوت درست توی زندگیم داشته باشم
و کنارش همه چیو بفهمم
ولی خب این دنیا چقدر به من فرصت میده که بتونم راحب همه چی بفهمم و یاد بگیرم؟
قطعا دانش ته نداره
من باید نیازهای خودم رو بسنجم
من فاطمه نیاز به این دارم که زندگیم رو تا حدی مستقل کنم
نیاز دارم توی حرکت و پیشرفت باشم
نیاز دارم بفهمم و یاد بگیرم
نیاز دارم خوش بگذرونم
اما راجب چی؟توی چه چهارچوبی؟در قالب چه ارزش هایی؟با چه توانایی هایی؟در چه زمانی؟تا چه زمانی؟با چه مهارتی؟با چه امکاناتی؟
اون موقع یه نقشه راه مشخص
مقدار بنزین مشخص
مبدا و مقصد مشخص
مقدار مواد غذایی مشخص
مقدار روزی که در راه هستم
این ها رو میفهمم و کمالگرایی درمان میشه
البته چیزایی هم هستن توی کمالگرایی
که میگن من باید اینطور باشم
یا باید زیبا باشم یا زشت باشم
یا باید تحسین بشم یا تحقیر بشم
حالا گاها جامعه این رو میده یا گاها ایده آل خودمون اینه
خودم میگفتم یا باید موقر باشم یا هیچی
این ایده آل خودم و البته نظر مادرم بود
من یه چیزی رو خوب فهمیدم خیلی چیزای اخلاقی که میخوایم باشیم رو داریم
توی کتاب اثرسایه میگه
از هر چی تنفر داریم همون هستیم
و عاشق هر چی باشیم باز همون هستیم
و دیدم آره من خیلی اوقات راه رفتنم موقرانه است
من نشستنم موقرانه است
غذا خوردنم همین طور
صحبت کردنم همین طور
زبان بدنم همبن طور
و من سعی میکردم تو این کمالگرا باشم
یمدت وسواس پیدا کرده بودم مثل ربات شده بودم😂
میگفتم یا موقر باشم یا نباشم شیطون و پر جنبش و جوشی که واسش مهم نیست باشم😂
البته اون هم هستم
ولی میتونم هر دو باشم
و دنبال این نباشم یک چیز باشم
کمالگرایی ابعاد متفاوتی داره
توی باور میتونه باشه
توی رفتار
توی جایگاه
توی تصمیم
توی برنامه ریزی
توی بودن
توی شدن …
همیشه هم این فکر ته ذهن کمالگرا هست
من به اندازه کافی نیستم …
چرا؟چون جامعه هیچ وقت قانع نمیشه
چون جامعه باید رشد کنه
انسان هم باید رشد کنه
ولی در چهارچوب خودش
در اندازه خودش
جایی ندا جان گفت من مادر کافی ای هستم
ولی با این وجود تلاش میکنه برای بهبود روان خودش
و این قابل ستایشه
من هم به اندازه کافی باوقار و شیطون هستم
و نیاز نیست تو این مورد تلاش کنم چون این واقعا کافیه.واسم خودم و اطرافیانم
Saharمی گوید:
۱۶ مهر ۱۴۰۳ در ۱۸:۳۶فلفلی یه تیکه از متنت منو یاد تاپیک های شخصیت ارکتایپ انداخت که همه ی جنبه های شخصیتی رو بالا ببریم گاهی شیطون گاهی موقر
منم از خودم توی ذهنم یه شخصیت خیلی پرفکت دارم حس میکنم فقط مقداری ازش کمالگرایانه نیست😂😩
باید بومی سازیش کنم 🥴😁 و واسم پذیرفتن محدودیت ها سخته پذیرفتن واقعیت ها پذیرفتن ارقام نجومی واسه یه جوون که تازه شروع به کار کردن کرده،و اگه حقوق یک سالشو هم جمع کنه نمیتونه ماشینی چیزی بخره 💔
واسم پذیرفتن اینا سخته
داشتم فکر میکردم که ما هر چقدر که توی سوال مدیا بیشتر بگردیم هی به این کمالگراییه اضافه میشه و از اون طرف یه جون از جونامون کم میشه
چون هی تلاش میکنیم که بیشتر خودمونو شبیه اینستا کنیم شبیه بقیه حالا شاید زندگی اونا با ما ۱۰ لول بالاتر باشه ما بازم مقاومت میکنیم که نههه ماهم لولمون هم سطحه
مثلا یادته قبلاا گوشی ایفون مد نبود
بعد گوشی های جدید آیفون اومدن بعدش هم عکس توی آینه مد شد
بعد هم هی آیفون های جدید تر و اینا مد شدن ها و فضای مجازی هم پیشرفته تر شد عکس ها گشت و دست به دست چرخید تا اونجایی که تو اگه کلا از آیفون خوشت نیاد و نخوای بخری جدا از بحث مالیش هی که اینارو ببینی ممکنه که دلت بخواد داشته باشی و یه روزی بالاخره وا میدی و میخری و آخرش میفهمی که هیچی نداشته ،هیچ حس جدیدی برات نداره که تو تا مدت طولانی از داشتنش خوشحال باشی
و همش الکی بوده شاید بتونی نهایتا چند بار پزشو بدی که اونم موقتیه
این مثال صرفا درمورد آیفون نیست
Saharمی گوید:
۱۶ مهر ۱۴۰۳ در ۱۹:۰۵یه مثال یادم اومد از خودم من یه کلیپ دیده بودم که چالش خیابونی بود ازینایی میرن از مردم سوال میپرسن
موضوعش درمورد این بود که
استایل شما از سر تا پا چقدر میارزه یا قیمتش چقدره؟
یادمه دختره میگفت شلوارم از زاراس ۳ تومن و خورده ای این کفش اصله ۶ تومن این کراپ نمیدونم از این برنده ۲ تومن این کیف ۷ تومن بعد من گفتم اوکی ! از نفر بعدی هم همین سوالو کرد اونم گفت دامنم ۳و ۹۰۰ کیفم ۳ تومن مانتوم ۵ تومن بعدی هم همینطور
*قیمت ها تقریبی یادم بود شاید خیلی بیشتر از اینا بوده باشن بعضیاش
بعد من گفتم وا چقدر واسه لباساشون پول میدن چقدر هزینه میکنن 😐
جالبه ۱ ، ۲ ماه بعد خودمو در حالی دیدم که داشتم توی سایت های برند دنبال لباس میگشتم یا میخواستم برم از سعادت آباد و …. خرید کنم
یااا توی سبد خرید انلاینم لباس های توخونه کمتر از ۱ تومن نیست
الانم که دارم اینو مینویسیمممم از یه کیف ۲ و ۶۰۰ خوشم اومده 😂😂😂😂😐 فعلااااا خوداحافظظظظظطظظظظظظظ
تازههه یه کیف پول کوچولو ۳و ۲۰۰
یه کفشم دیدم ۵ تومن هم مشکیش قشنگه هم بژش حالا نمیدونم دیگههه🤦🏻♀️
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۶ مهر ۱۴۰۳ در ۱۹:۳۰به همین دلیل من چندساله تو اینستا نرفتم و الان به داشته هام راضیم😁
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۶ مهر ۱۴۰۳ در ۱۹:۲۹عزیزم حقیقتا شخصیتی که از من شکل گرفته کافیه
و فکر میکنم اکثرا شخصیت ها همین هستن
اما گاها مشکلات شخصیتی یا روانی ما رو از اصلمون دور میکنه مثل همین کمالگرایی
مثل تایید طلبی
خودت رو پیدا گن
بهت قول میدم به هر چی که میخوای برسی همون هستی
بله عزیزم این همون چیزیه که راجب انتظارات جامعه سعی کردم بهش اشاره کنم
که جامعه دائم در حال پیشرفته
و خیلی ها میخوان هم قدم با جامعه برن جلو
در صورتی که شدنی نیست
جامعه میلیون ها انسان متفاوت داره که دارن براش تلاش میکنن
ما یک انسانیم که یک درصد این تلاش ها رو دریافت میکنیم
و باید اندازه اون یک درصد
یا کمی بیشتر پیشرفت کنیم
وگرنه از خیلی نیازهامون جا میمونیم
مثلا تو نیاز پوشاک داری
و این پوشاک قراره چه کارایی برات داشته باشه؟
گرمت کنه
سردت کنه
فرهنگ رو نشون بده
راحت باشه
خوش دوخت باشه
مقاوم و ماندگار باشه
خوش رنگ باشه
مناسب استایلت باشه
خب تو میتونی همچین چیزی رو با یه قیمت مناسب و کیفیت مناسب پیدا کنی
اما چه اجباریه از خیلی نیازهات بزنی
تا بری بالاترین کیفیت این لباس رو فراهم کنی
یعنی بجای اینکه بری هزینه کنی برای یه کیفیت ۵۰ درصدی و بقیه پول رو بدی به نیاز دیگه با کیفیت ۵۰ درصدی
اون پول رو بدی به کیفیت ۱۰۰ درصدی و اون نیاز دیگه فراهم نشه
کمالگرایی همپای جامعه اینطوریه
همرنگ جماعت باش
ولی نه اندازه ای که از خیلی چیزا عقب بیوفتی
از آرامشت
از ارزش هات
از نیازهات
از خواسته هات
از آرزوهات
از هدف هات
از حقوقت و …
Saharمی گوید:
۱۷ مهر ۱۴۰۳ در ۱۶:۱۵آره دقیقا تیکه آخر متنت واسم تو اولیت هست و سعی میکنم همه چیزم رو تو یه سطح قرار بدم
و اگه بخوام اون چیزایی که گفتم رو بخرم خب خودمو مجبور میکنم به اینکه بخشی از پولمو هر ماه کنار بزارم نه اینکه بی گدار به آب بزنم
Saharمی گوید:
۱۶ مهر ۱۴۰۳ در ۱۸:۴۳فلفلی یادته که تو خیلی جهش فکری داشتی توی پیام هات ؟ چیکار کردی که اوکی شدی ؟
من شاید باورت نشه ولی واسه پیام بالا شاید بیشتر از ۴۵ دقیقه فکر کردم تا تونستم فکرمو جمع کنم
هی یه چیزی مینوشتم یه مطلب جدید درموردش یادم میومد بعد حرف قبلیمو یادم میرفت 😂😩
تازه یه چیزی یادم اومد که درموردش تحقیق کرده بودم بعدا که فکرم جمع و جور شد میام اینجا میگم 😆😁
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۶ مهر ۱۴۰۳ در ۱۹:۴۰چون گلم تکلیفم رو با خودم مشخص کردم
من خیلی فکرم مشغول بود و میخواستم همه چیو بفهمم از همه زوایا
تکلیفم رو مشخص کردم
برای چی میخوام بفهمم
چیو میخوام بفهمم
در چه حد میخوام بفهمم
چرا میخوام بفهمم
و اینطوری شد که من شخصیتی کنجکاو و جستجوگرم
کنارش شخصیت مادر و معنوی قوی ای دارم
هم خلق کردن رو دوست دارم هم کشف کردن
سنتی گرام و استعداد همدلی و تحلیلی خوبی دارم
بالاترین ارزش واسم امانت داری دنیا و انسان هاست
فهمیدم دنیا کوتاهه و سرعت طبیعت آرامه
پس انقدر وقت ندارم راحب تمام مسائل دنیا بفهمم
پس با خودم چهارچوب گذاشتم
راجب قوانین انسان یاد بگیرم
و قوانین طبیعت رو بفهمم
کنارش کنجکاوی هام رو در حد مسائل کلی ارضا کنم
مثلا هنر چطور شکل گرفت
مدیریت شرکت ها چطور انجام میگیره؟
انسان ها چطور متقاعد میشن
تیپ های شخصیتی چی هستن؟
ببین تکلیفم با خودم روشن شد
و توی این سایت میخوام یاد بگیرم و یاد بدم
و الان اگر پستی میذارم یک راجب تجریه خودمه
و دوم اطلاعات به نسبت قوی راجب اون مسئله
خیلی ذهنم آروم تر شد وقتی چهارچوب گذاری کردم
و تکلیفم رو مشخص کردم
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۶ مهر ۱۴۰۳ در ۲۰:۰۳راستی سحر بعضی اوقات توی خودشناسی باید به یسری چیزا توجه کنی
اینکه آیا اون چیزی که میخوای کمالگراییه
یا نه یه بعدی از خودته
من بالاتر گفتن شخصیت مادر و معنوی دارم
یعنی تمایل بیشتری به پایبندی به عقاید و اصول و ارزش ها رو دارم
و از یه طرف کنجکاو و جستجوگرم
این باعث میشه من بخوام خارج از چهارچوب ها و قواعد رو امتحان کنم
و من این رو به وضوح متوجه نبودم
و فکر میگردم دارای نقص هستم و باید یک بعدی بشم
در صورتی که من هر دو هستم
هم میخوام با تغییراتی جلو برم
هم در گذشته بمانم و چیزایی رو زنده کنم
پس تصمیم گرفتم این ها رو ببرم سمت تعادل و هیچ کدوم رو سرکوب نکنم
متاسفانه نداشتن علم کافی گاها اینطوریه که فکر میکنی چیزی که هستی یک مشکله و باید سرکوب کنی
و چیزی که باید سرکوب شه رو جلوی از شخصیت میبینی و درمان نمیگنی
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۶ مهر ۱۴۰۳ در ۲۳:۰۷الان داشتم کلیپ های مونا چراغی در رابطه با تاییدطلبی رو میدیدم و خیلی اشاره کرده بود به اینکه در طرحواره ها چیزایی که به شدت ملاک هستن برای تشخیص مرضی بودن یک خلق یا رفتار صفر و صدی بودن است
یه طوری که میشه گفت تو هیلی موارد شاید این مسئله زیرپایه ساخت طرحواره ها هستش
برو بابامی گوید:
۱۷ مهر ۱۴۰۳ در ۱۲:۲۱اینا چیه میذاری؟.مگه نباید وبلاگ شخصی باشه و از خودت و شوهرت و خونه و زندگیت بگی؟من وبلاگ اینحوری ندیدم به عمرم.فکر کنم دوست داشتی روانشناس و مشاور باشی و بهش نرسیدی عقده ای شدی اینجا هی میخوای بگی همه علم روانشناسی را قورت دادی و هم دختر خوبی هستی هم دانشمندی هم کدبانویی…خب به درک که هستی.چیکار کنیم برات؟
Saharمی گوید:
۱۸ مهر ۱۴۰۳ در ۱۵:۰۴مهشیییید نیستی انگار سایت برکت نداره 😭😭😂😭
به غیر منو فلفلی کسی دیگه کامنت نمیزاره 🥲
Saharمی گوید:
۱۹ مهر ۱۴۰۳ در ۱۱:۰۷🙁
Saharمی گوید:
۱۹ مهر ۱۴۰۳ در ۱۱:۱۲وااای مهشید فکر میکردم واست اتفاقی افتاده که نمیای به کامنت ها جواب بدیییی🥲
ناراحت بودم ای چک میکردم نی نی سایتو بعد یه کامنت دیدم ازت تو یه تاپیک 😁 دیگه خیالم راحت شد
مهشیدمی گوید:
۱۹ مهر ۱۴۰۳ در ۱۱:۲۵آره هستم عزیزم🥰