یکی از تفریحات شخصی من ورزش هستش…حتی تو بدترین شرایط، خودم را ملزم میکنم که انجامش بدم…
حداقل ۴۵ دقیقه برای هر روز در نظر گرفتم …
خسته باشم، فرصتم کم باشه، افسردگی و غم داشته باشم و…بازم انجامش می دم مگر اینکه واقعا بیماری باعث شده باشه از جام نتونم بلند بشم…
خیلی از زنان برای شروع کردن ورزش تنبل هستند و حقیقتا می تونم بگم که بهانه گیری هست…
بهانه قدرتش از اراده معمولا بیشتره…
مثلا به دلیل های زیر ورزش نمی کنیم:
* پول ندارم لباس مناسب باشگاه بخرم و یا شهریه باشگاه بدم…
*شوهرم اجازه نمی ده برم باشگاه…
* انگیزه ای برای تنهایی ورزش کردن تو خونه ندارم و حتما پایه ورزش می خوام…
* و…
منم این روزهای بی پولی ر ا تجربه کردم …
وقتی ۱۰ سالم بود یه وسیله ورزشی ساختم… یه خلاقیت فوق العاده خوب دوران کودکی محسوب می شد.
البته قبلا اختراع شده بود و تو بازار بود ولی پول نداشتم بخرم!
این وزنه های تو بازار هستش که برای سنگین شدنش، داخل سلولهاش، شن جاساز شده:
اون زمان اینترنت و سرچ و اینها نبود که تصاویر اصلی اش را ببینم و تقلید کنم…
ولی جالبه که ساختمش و شد این:
پارچه این تصویر از یک شلوار با جنس محکم بود که اون شلوار کهنه و پاره شده بود ( پارچه های جین یا کتان برای این کار مناسبن )
یک چرخ خیاطی هم داشتیم از عهد ترکمنچای 😁 جهیزیه مادرم بود و فقط یه مدل دوخت داشت و همیشه ماسوره ش گیر میکرد..
از این بزرگوار صحبت میکنم:
موقع دوخت هم عصبانی میشد یهو خط خطی و در هم بر هم دوخته می شد .
من جوری دوخت کردم که داخل هر کدام ازسلول ها بتونم یه چیز سنگین جاساز کنم …
بندهایی هم که دوختم بند یه کفش کهنه بوده …
اون چیز سنگین هم میلگردهایی بود که جوشکارها تو خانه های نیمه ساخته رها کرده بودند و جزو زباله ها بود…میلگرد چون امکان داشت موقع ورزش و ورجه وورجه، از سلول ها بیوفته بیرون و پا زخم بشه، برای همین دورش پارچه دوزی کردم و شد این:
از اینا، چند تا درست کردم و تو سلولهایی که خیاطی کرده بودم فرو کردم…
و این موجود را به دور مچ پاهام می بستم و پَرِش می کردم و حرکتای ورزشی انجام میدادم که پاهام قوی بشه و عضله هاش سفت بشه… من پول نداشتم اون زمان ولی با خلاقیت و تلاش سعی میکردم ورزش کنم …
ما برای ورزش کردن نیاز نیست حتما باشگاه بریم و دمبل و اینها بخریم …آدم ها با حداقل ترین وسایل هم می تونن بهانه ها را شکست بدن!
سالها گذشته از اختراع “وزنه مچ پا ” و من دیگه درگیر پول نیستم که این رو نتونم بخرم ولی همچنان درگیر وزنه های اختراعی خودمم😍 و با همین ورزش می کنم چون برام پر از احساس خوب هست…
گلچین آهنگ های شاد و ریتمیک جمع کردم برای این ۴۵ دقیقه…اینجوری خیلی راحت تر هست و حوصله ات هم سر نمی ره…سعی میکنم ورزش هام تکراری نباشه که ازش زده بشم …زمان ۴۵ دقیقه را هم گذاشتم که کمتر نشه و زمان زیادی هم نباشه…گاهی شده روزی را می گذروندم که اونقدر درمانده بودم که تو ورزش آهنگ ریتمیک داشته پخش می شده ولی من زار می زدم 🙂 ولی انجامش دادم … شده که اون ۴۵ دقیقه سخت ترین کار دنیا بوده و واقعا حوصله نداشتم از جام بلند بشم ولی بلند شدم و انجامش دادم …گاهی حتی حس کردم دارم این جلسه را از سرم بازمیکنم و کیفیتی نداره ولی به زور انجامش دادم…
قبل از جدی گرفتن هر آدمی، من به قوانین وضع شده خودم پایبندم …
حقیقتا بعد از ورزش حال روحی مون خوب میشه چون هورمون آندروفین ترشح میشه و افسرده ترین هم باشی، چند درجه حالت بهتر میشه و این حال خوب تا چند ساعت که اثر آندروفین بره می مونه✌🙂
دیدگاه ها (24)
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۲۴ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۰:۲۹عالی??
مهشیدمی گوید:
۲۴ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۰:۳۳??❤
ندامی گوید:
۲۴ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۱:۰۶??????
مهشیدمی گوید:
۲۵ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۸:۵۸❤❤❤
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۲۴ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۱:۳۱راستش یاد وقتی افتادم که دجار وسواس فکری بودم و دائم میخواستم یاد بگیرم??
حتی از کارتون بابا اسفنجی هم سعی میکردم چیزایی یاد بگیرم
قشنگ به هر شکلی شده انجامش میدم توش بود??
رویامی گوید:
۲۴ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۳:۱۲میدونی من به چی فکر میکنم؟؟اینکه تو ده سالگی چقدر توانا بودی!!!!حقیقتش برام ساخت همچین وسیله ای در ده سالگی دور از انتظاره!!!
مهشیدمی گوید:
۲۵ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۹:۰۲البته من خیاطی دیگران تو خونه را زیاد دیده بودم…حتی بابامم با این چرخ دوخت و دوز میکرد…شاید به این دلیل تونستم یاد بگیرم …
شاید نگار ?می گوید:
۲۴ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۳:۲۳به به چقدر حس خوب و انگیزه داره این نوشته ها مچکرم�مچکرم
منم چن روزی هست درگیر آهنگم برای ورزش ??
میشه آهنگاتونو که گلچین کردین مثل ویس های قبلی که لینک میدادین ،درقالب یه فایل لینکش رو بدید آیا?؟؟
مهشیدمی گوید:
۲۵ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۹:۰۷????
البته من به صورت فایل دارم …ببینم میتونم اونا را آپلود کنم …چون راحت تر از این هست که لینکاش را پیدا کنم…
شاید نگار ?می گوید:
۲۵ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۲:۰۹اوکی ممنون عزیز دل.
منیرهمی گوید:
۲۵ شهریور ۱۴۰۳ در ۰۰:۳۴عالی مهشیدجان?
مهشیدمی گوید:
۲۵ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۹:۰۹ممنونم ❤
آنه شرلیمی گوید:
۲۵ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۰:۳۶ما ادمها برای فراراز انجام تکالیف یا برنامه هامون متوسل به هر بهانه ای میشیم.
یادمه میخواستم برم باشگاه لباس مناسب نداشتم اصلا.
قطعا روم نمیشد با لباس گلمنگلی برم باشگاه، مدتها نرفتم و کنسل شد.
بعد از مدتی رفتم ی لباس ست خریدم.
بعد گفتم کفش تو باشگاهی چی بپوشم؟ بدون کفش ک نمیکشه یا کفش کهنه و استفاده شده! رفتم ی کفش خوب خریدم.
و درنهایت چی شد؟ اصلا باشگاه نرفتم!! ?
اخرین بهانه ام این بود ک هزینه تغذیه باشگاهی زیاده و من وزنم کمه اگر تغذیه خوب نکنم بیشتر وزن کم میکنم تا اضافه.
درحالیکه میتونست تغذیه بعداز باشگاهم تخم مرغ اب پز و سیب زمینی اب پز باشه…
برای بقیه کارهاهم همینطور، تا فلان کارو نکنم نمیشه برم سراغ اونکار…
فکر کنم ربط داره ب کمالگرایی ک همه چیز باید بینقص باشه تا کاری رو شروع کنیم و چقدر این کمالگرایی لع*ن*تی ادمو عقب نگه میداره.
درحالیکه همه دارن با کم و کاستی ها قدم های کوچیک برمیدارن و پیشرفت میکنن، کمالگرایی باعث میشه کل زندگی درحال درجازدن باشیم…
و چقدر توی ۱۰ سالگی واقعا فکر و خلاقیتت خوب کار میکرده!????
همینکه اصلا میدونستی این وسیله وجود داره و تونستی مشابهشو بدوزی عالی بود. و بعداز اون اراده ی قویت… لذت بردم. ♥
مهشیدمی گوید:
۲۵ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۹:۳۵بله کمال گرایی متاسفانه☹
ممنون از تعریف تون❤?
انشاله بعد از ورزش برامون کامنت بذارید?❤?
Saharمی گوید:
۲۵ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۲:۱۷مهشید من شنیده بودم که یکی از بزرگان سرمایه گذاری که خیلی موفقن گفته بود که ورزش کردن انرژی منفیو از بدن خارج میکنه
منم تصمیم گرفتم ورزش کنم ولی دلم نمیخواد تو خونه باشه قبلا تو خونه ورزش میکردم ولی چون همش تو خونه ام و بیرون نمیرم دوست دارم برم بیرون و حال و هوام عوض بشه و تصمیمم جدیه سرش
منم داشتم فکر میکردم که منم دلم میخواست استند اکسسور داشته باشم با کارتن و چسب حرارتی و پارچه ای که دیگه استفاده نمیشد جا اکسسوری درست کردم واسه ساعتم و بقیه ی وسایل و به نظر من که خوب شد با اون امکانات ?
من قبلا ۶_۷ سال پیش بافتنی میکردم ۱۰ _۱۱ سالم بود .کیف و بالش و… درست میکردم
از عمم یاد گرفته بودم اون عروسک درست میکرد کارای من پیشش مورچه بودن ?
با کاموا هم یه بالش کوچولوبه سبک فرشینه بافی درست کردم طرح یه سگ روش داشت ?
مهشیدمی گوید:
۲۶ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۴:۱۶۱) بله ورزش ذهن را باز میکنه …فوایدش خیلی زیاده
۲) …شما هم پس خلاق هستین ❤️❤️
۳) پیاده روی هم خیلی خوبه اگر بتونین بیرون برید
دریامی گوید:
۲۵ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۳:۳۷??? خلاق و بااراده مهشید عزیزم
Sahariمی گوید:
۲۵ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۴:۵۴سلام مهشید جان عاااالی بود از این سبک تجربه ها بازم بزار ❤️❤️
مهشیدمی گوید:
۲۶ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۴:۱۴سلام به روی ماه تون چشم ❤️❤️
شاید نگار ?می گوید:
۲۵ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۵:۰۹مهشید عزیزم اگه بخایم توخونه ورزش کنیم باپای لخت ممکنه مشکلی پیش بیاد ؟؟باید حتما کفش مناسب بپوشیم؟؟
مهشیدمی گوید:
۲۶ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۴:۱۴بستگی داره که ورزش تون چطور باشه …برای کارای سنگین باید کفش باشه …فائزه تهرانی که در کانادا ساکن هست و مربی ورزش هست، تو خونه بدون کفش ورزش میکنه و منم خیلی ورزشها را بدون کفش میرم
شاید نگار ?می گوید:
۲۶ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۳:۳۶اوکی ممنونم از پاسختون عزیزم?
کبوتر سپید عشق🕊می گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۱۱چه قدررر نوشته هاتون حس خوبی دارههه
من واقعا شمارو تحسین میکنم🩵🐣
تصمیم گرفتم هر قسمتی رو که خوندم تیک بزنم برای خودم 🤗🥰🩵✅️
مهشیدمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۱۶:۲۱ای جان اینجا با هم رشد می کنیم و بالنده میشیم 🤗🥰