ESC را فشار دهید تا بسته شود

۱۲) یک خاطره تلخ

یه خاطره خیلی تلخ از اون روزا دارم: یکی از فامیل های نزدیکم با یه دختر خانمی تو رابطه آشنایی بود..
در جریان کات ما هم بود… به من گفت: تو باید از این دختر یاد بگیری!
خصوصیات اون دختری که باهاش تو رابطه بود را یکی یکی شمرد و زد تو سر من!
تحقیرم کرد …من شکستم! مقایسه خیلی ناجوانمردانه ای بود! من یه دختر بودم با دسترنج خودم داشتم زندگی می کردم و جهیزیه می خریدم و اون دختر حتی ماشین هم باباش براش خریده بود! پدر اون دختر کنارش بود و علاوه بر ساپورت مالی، از نظر روحی هم تکیه گاه محکمی بود  ولی پدر من حضور نداشت…و خیلی موارد دیگه که از گفتنش صرفه نظر میکنم… ما اصلا مثل هم نبودیم! و من خیلی خیلی برای زندگی ام تلاش کرده بودم و جاش نبود مقایسه بشم…
در وضعیت ضعیف روحی بودم برای همین خیلی در من اثر بدی گذاشت و به عنوان یکی از تلخ ترین خاطرات اون دوران یادم هست و باعث شد به قدری دلم بشکنه که  اون شب دوباره رفتم طرف خدا و چند تا جمله سنگین به خدا زدم گفتم بیا تحویل بگیر…اینو تو برای من خواستی! و متاسفانه اون فرد را هم نفرین کردم ولی سال بعدش دلم آروم شد و بخشیدمش…اما خیلی سخت و بد بود.
 

کلمات کلیدی: #خاطره_تلخ

مهشید

مهشید هستم.یه دختر دهه شصتی که نرم افزار کامپیوتر خوندم. dgbaha برگرفته از عبارت "دختر گرانبها" است.در این جا کنار هم هستیم تا بالنده و گرانبها بشیم.

دیدگاه ها (14)

  • آواتار ندا

    ندامی گوید:

    ۱۴ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۳:۱۰

    کاملا حستونو درک میکنم من دوران بیست سالگی خیلی تو فاز نفرین ایتا بودم ولی بعدها ب هودم اومدم و گفتم هر چه نقرین میکنی زمدگی خودت سخت تر میشه، اینکه میگن نفرین شمشیر دولبه س بنظرم ازین جهت هست که ادم میره تو قاز قربانی و تلاشی برا بهتر شدن شرتیط نمیکنه و نشسته تا نیرویی از جای دیگه بیاد و حقشو بگیره، برادهمین تصمیمات بعدیشم جاهلانه س،
    من میگم زندگیمون مث یه کیسه میوه میمونه که درهم توش ریختن، توش میوه گندیده هم هس، کال هم هس، میوه رسبده و خوشمزه م هس، باید حوری مدیریت کنیم که گندیده بقیه میوه هارم خراب نکنه، صبور باشیم کال برسه و از میوه خوشمزه هم لذت ببریم،
    شمام اون زمان سعیتون رو کردین قسمت گندیده زندگیتون رو ندیریت کنین تا اسیبش بیشتر نشه براتون?

  • آواتار حکیمه

    حکیمهمی گوید:

    ۱۴ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۴:۴۰

    سلام گرانبها جان
    من یه سوالی داشتم ازتون
    وقتی شما یا فرد دیگه یه سری اموزش ها و تجربیات رو یاد میدید رایگان
    یا در کتابی نوشته میشه اموزش ها و تجربیات
    یک نفر اینارو یاد میگیره و تلاش می‌کنه انجام بده و به بقیه یاد میده
    در چه صورتی کپی کردن و دزدی مطلب به حساب میاد؟

    • آواتار مهشید

      مهشیدمی گوید:

      ۱۴ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۳:۰۴

      سلام عزیزم…من تو این وبلاگ در قسمت پایین نوشتن هر گونه کپی برداری باید مجوز مکتوب داشته باشه …خودم سعی کردم هر قسمتی که یاد گرفتم از دکتر شیری رو، اشاره کنم به اسم شون…فکر میکنم با ذکر منبع، این کار درسته?

  • آواتار هستی

    هستیمی گوید:

    ۱۴ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۳:۳۴

    برای من هم رخ داده
    زندگی من در بسیاری از جوانب، شبیه زندگی شما بوده و گاهی آنقدر با خواندن یک تاپیک همذات پنداری میکنم که بخودم میام میبینم گونه هام خیس ه!
    من با تلاش فراوان تو شهر کوچیک درس خوندم و پزشک متخصص شدم. اما دیروز بخاطر عدم قبولی در یه آزمون منو به بوته نقد کشیدن که فلانی تونست و تو یا تنبلی یا وقتتو حروم کردی!
    آینده ت به باد رف و اون دختر موفق و عالی ه?
    خدارا شکر که انقد رشد کرده ام که حرفایشان دیگر اثری ندارد
    ناراحت میشم اما ناراحت نمیمانم
    چون آن ها ظالم نیستن و من قربانی
    آن ها هم قربانیانِ قربانیانِ دیگر هستند.
    و این زنجیره در تاریخ ادامه داشته و دارد

    همیشه برایتان آرزوي سعادت دارم دوست نادیده ام❤️

    • آواتار مهشید

      مهشیدمی گوید:

      ۱۴ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۳:۳۸

      قربان اشکاتون??
      موفقیت و شکست ها میان و میرن…انشاله همیشه دلتون آروم و برقرار باشه ??

      • آواتار هستی

        هستیمی گوید:

        ۱۴ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۳:۵۶

        خیلی ممنونم. همچنين ?
        شاید عجیب باشه براتون اما در صنف ما مخاطب زیاد دارین??بسکه هممون قاطی داریم و دنبال راه حل
        امیدوارم هرگز از ادامه ی راه خسته نشین

    • آواتار فلفلی_قلقلی

      فلفلی_قلقلیمی گوید:

      ۱۴ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۳:۳۹

      چقددددددر اون تعبیر قشنگ بود
      قربانیان قربانیان دیگررر
      از اون جمله هاییه که باید روی دستم بنویسم و هر روز نگاهش کنم?

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *