زن کدبانو سلطان زندگی و خونه اش هستش و تو خونه اش(معبدش) همیشه بوی غذا و زندگی در جریان هست…همون زنی که روی اجاق گازش همیشه غذایی هست و چایش به راهه…
زن کدبانو ممکن است در زندگی مشترک به بن بست مالی برسه (با طلاق و یا بی پولی همسر)…
همچنین به دلیل انرژی زیادی که برای ساخت معبدش داره، ممکن است دلبری های وجودش را فراموش کنه…
سفر قهرمانی کدبانو اینجاها شروع میشه
کدبانو این مواقع بازم سعی میکنه از “هیچ چیز”، یه “معجزه” خلق کنه …اکثر زنانی که در تاپیک (مدیریت مخارج) در نی نی سایت هستند، انرژی کدبانو را دارند…چون شغل و درآمدی ندارند، سعی می کنند با قناعت و صرفه جویی و خلق کردن، وضعیت خانواده را بهبود بدهند و از اتفاق بسیار موفق هستند…
این زنان بلدن مواد غذایی را جایگزین کنند…همونایی هستند که کوکوی لوبیا و کوکوی عدس را اختراع کردن…همون هایی که وقتی کتلت درست میکنند و گوشت کمی داخل فریزر دارند، داخلش عصاره گوشت میزنن…
اما در انتهای این تلاش ها، حس های اغنا نشده ای هم وجود داره…مثلا لوازم آرایشی هایی که نخریدند و یا آرایشگاه هایی که نرفتند یا لباس هایی که ماه ها نخریدند تا بتونن اوضاع را بهبود بدن…سفرهایی که نرفتند…بدون دغدغه های پس انداز، زندگی نکردند…و انرژی دلبر هم در این جریان خیلی کمرنگ می شه…
به این زنان هرگز نباید توصیه کرد که شغل اداری داشته باشند…
صد البته انرژی دانشمند این زنان باید رشد کنه اما در جای درستی …
یادتون هست که گفتم زن دانشمند نباید تقلید کننده عشوه و دلبری باشه چون عشوه های تقلیدی بهش نمیاد و خرکی میشه؟ این زن باید با خودش صلح کنه…در این جا باید بگم که زن کدبانو هم ، نباید دانشمندان را تقلید کنه و مشاغل بیرون از خونه را انتخاب کنه و زمان زیادی خارج از خونه بمونه و تازه در محیط کار مدام به معبدش فکر کنه و زجر بکشه…
زن کدبانو انرژی زیادی برای خونه شون دارند ولی به همون میزان انرژی کمی برای بیرون از خونه و مشاغل اداری دارند …
توصیه خیلی خوب به این زنان، این هستش که در هنرهایی که دوست دارند شاغل بشن حتی اگر این هنرها پول کمی ایجاد کنه …حتی اگر پولی از هنر نتونستن به دست بیارن، میتونن اون هنر را برای جلوگیری از هزینه ها به کار ببرند. مثل خیاطانی که برای خودشون و خانواده شون لباس می دوزن و مخارج لباس را پایین میارن و بخشی از پولی که همسرشون برای لباس میده را پس انداز کنند…
در مسیر پس انداز، باید حواس شون به غذا دادن به انرژی دلبر هم باشه…آرایشگاه و رسیدگی به خود و شاداب بودن را نباید از یاد ببرن…البته این افراد هر لحظه میتونن برگردند به معبد، برای همین زمان لازم برای دلبرانه زیستن هم دارند…اما روحیه پس انداز این زنان، به جای باشگاه تصمیم به پیاده روی و یا خرید برخی وسایل ورزشی میگیره، چون میخوان مخارج کم بشه…
این خوبه! ولی انرژی بودن در معبد، باعث میشه که حال ورزش و پیاده روی نداشته باشند…این خانم ها باید جزو نقاط تاریک زندگی شون همیشه به این قضیه جدی فکر کننن و رسیدگی به بدن را جزو اولویت های آخر نبینن…
یه دوستی در نی نی سایت داشتم که همسرش از نظر مالی ضعیف بود، این عزیز برای اینکه هزینه های روزمره اش را بتونه مدیریت کنه، تصمیم گرفت شیرینی و کیک پزی کنه …این کار، کاری بود که هم با انرژی کدبانوی او همسو بود و هم پولسازی داشت…
یه استاد خیاطی هم دارم که زنی با انرژی کدبانوی خیلی خیلی زیاد هستش…زیرزمین خونه اش را محل خیاطی و آموزش خیاطی کرده و هر زمان نیاز داشته باشه به معبدش بر میگرده…
این زنان بلدن پولی که هنر و یا شغل خانگی به دست میارن هر چند کم باشه را مدیریت کنند چون قبلا با انرژی کدبانویی زندگی کرده اند و خلق کردن و مدیریت خونه و خرج و مخارج را بلدن…
نقطه ضعف زن کدبانو می تونه مقایسه خودش با زن دانشمند باشه و تبدیل به زنی می شه که راهش گم میشه و از بهشتش پرتاب می شه بیرون…
کدبانو از طرفی میدونه انرژی لازم برای دانشمند شدن را نداره، و از طرف دیگه لذت بودن در معبدش را هم از دست می ده…تلخ میشه و شروع می کنه معبدش را جهنم کردن …
زنان کدبانوی از بهشت دور افتاده ای را دیدم که شروع می کنند زن دانشمند را کوبیدن ولی حال دلشون خوب نیست…چون سرزمین خودشون را نمی شناسن و برای اون سرزمین قدمی بر نمیدارند…
کوبیدن به این دلیل هست که فکر می کنند زن دانشمند خیلی انرژی میخواد که بیرون از معبد باشه…در حالیکه زن دانشمند این انرژی را پیش فرض داره و با سختی و زجر از خانه خارج نمی شه…
اینجا زن کدبانو باید برگرده به معبدش و گل بکاره…
کدبانو برای اثبات خودش به قدر کافی قدرتمند هست و تمرکز روی دانشمند خیلی ضعیفش میکنه و باعث میشه زن حسود و نق زننده ای به نظر بیاد…حتی با چنین رفتاری، باعث می شه ناخودآگاه به همسرش القای معکوس کنه که دانشمند بهتر از ما زنان کدبانو هست و به همین دلیل هستش که ذهنم درگیرش شده و در موردش حرف میزنم…
زن کدبانو می تونه یه زن کاریزماتیک پر قدرت در معبدش بشه اونم زمانی که زنان دانشمند دارند پشت میزهاشون کار می کنند…
?جالب بود منم این انرژی رو دارم همیشه هم به همسرم میگم من تو اقتصاد کمک میکنم،?دو تا دختر دارم تا حالا براشون کلاه بافتنی نخریدم همیشه خودم کلاه شال گردن میبافم لباس بافتنی میبافم برای خودم شلوار میدوزم این کارها رو انجام میدم و حالم رو خوب میکنه ولی دلم انرژی زن دانشمند هم میخواد،?میدونی اینا کم به چشم میاد.اینا متاسفانه باعث نمیشن دستت تو جیبت بره حتی با اینکه به اقتصاد کمک میکنه..این بزرگترین دغدغه منه
ای جان عزیزم بهتون افتخار میکنم که برای خانواده قدم برداشتین…فکر میکنم تکنیک ” متن سازی” باعث بشه کارهای ما به اندازه ای که لایقش هست، دیده بشه …این تکنیک را دیدم تایم انتشارش اواسط شهریور قرار داده شده…انشاله به کارتون بیاد
?چه خوب نوشتی اشکم رو درآوردی،? ولی چه فایده وقتی حتی از هم نوع خودمون حرفهای تیکه دار میشنویم،? دیروز یه خانم شاغل گفت بهم چیکار میکنید تو خونه یه پخت و پزه دیگه،?البته ادامه ش یکم مثلاً درست کرد گفت کارهای خونه رو که هیچکی نتوانسته تموم کنه!
با توجه به علاقه ام به خانداری، معلمی رو برای این میپسندم که تا ساعت ۱۲ مدرسه هستن و تابستون ها هم که خونه ان
و با توجه به درونگرا بودنم، بچه های دبستانی بیشتر با درونم جورن ?
چون موضوع عبور از نقاط تاریک بود..تو مطلب دانشمند هم عکسش در حال فکر بین کلی چیزایی هست که تو ذهنش هست …وگرنه خود کدبانو و خود دانشمند را که توضیح دادم عکس هاش فرق داشت…
نقاط تاریک دلبر و مادر را هم روزهای آینده خواهید دید که عکس ها در حال فکر و مشوش هست …
راستی عکس آخر نقاط تاریک کدبانو که هم دلبری را داشت نشون میداد هم کنار همسر بودن و هم اینکه خیلی خرج نتراشیده بود و داشت با خوردن هندوانه عشق میکرد را ببینین?
چون این مطلب در مورد تیپ شخصیتی خودم بود دو بار خوندمش… عالی بود
چنین مطالب و آگاهی هایی خیلی درک آدم رو بالا میبره
الان تفاوت ها رو بهتر درک میکنم
خودم رو بهتر میفهمم
راستی در مورد عکس ها: من از یک خانم که پیشبند بسته باشه و آشپزی کنه تا در حال نظافت با دستکش شستشو و … میتونستم انتخاب کنم …ولی زن کدبانو فقط این موارد ظاهری نیست و حیفم اومد اینطور معرفی بشه صرفا در آشپزخانه یا در حال نظافت
دیدگاه ها (33)
رویامی گوید:
۱ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۵:۵۳?جالب بود منم این انرژی رو دارم همیشه هم به همسرم میگم من تو اقتصاد کمک میکنم،?دو تا دختر دارم تا حالا براشون کلاه بافتنی نخریدم همیشه خودم کلاه شال گردن میبافم لباس بافتنی میبافم برای خودم شلوار میدوزم این کارها رو انجام میدم و حالم رو خوب میکنه ولی دلم انرژی زن دانشمند هم میخواد،?میدونی اینا کم به چشم میاد.اینا متاسفانه باعث نمیشن دستت تو جیبت بره حتی با اینکه به اقتصاد کمک میکنه..این بزرگترین دغدغه منه
مهشیدمی گوید:
۲ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۰:۲۸ای جان عزیزم بهتون افتخار میکنم که برای خانواده قدم برداشتین…فکر میکنم تکنیک ” متن سازی” باعث بشه کارهای ما به اندازه ای که لایقش هست، دیده بشه …این تکنیک را دیدم تایم انتشارش اواسط شهریور قرار داده شده…انشاله به کارتون بیاد
رویامی گوید:
۲ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۰:۵۹،??
رویامی گوید:
۱ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۱:۴۲?چه خوب نوشتی اشکم رو درآوردی،? ولی چه فایده وقتی حتی از هم نوع خودمون حرفهای تیکه دار میشنویم،? دیروز یه خانم شاغل گفت بهم چیکار میکنید تو خونه یه پخت و پزه دیگه،?البته ادامه ش یکم مثلاً درست کرد گفت کارهای خونه رو که هیچکی نتوانسته تموم کنه!
مهشیدمی گوید:
۲ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۰:۳۱اون یه دانشمند ناآگاه بوده که درکی از کدبانو نداشته …من از طرف یه دانشمند آگاه که دستی در کدبانویی داره میفهمم شما رو،و از شما عذرخواهی میکنم
رویامی گوید:
۲ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۱:۰۱?ممنونم عزیزم،?
ماه ستیمی گوید:
۱ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۲:۱۸متن بسیار پرباری بود مهشید جان?
امیدوارم بیشتر و بیشتر ازتون یاد بگیریم❤️
مهشیدمی گوید:
۱ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۳:۱۳ممنون از همراهی تون?
بنام مادرم؛ فاطمهمی گوید:
۱ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۲:۲۸سلام مهشید جان
تیپ شخصیتی من کدبانوعه و درونگرا هم هستم
هر چقدر در طی این سالها فکر کردم دیدم به هیچ کار هنری علاقه ندارم !!
برای پولسازی هم فکر کردم… تنها کاری که علاقه دارم معلم ابتدایی هست و بودن کنار بچه های کوچیک
ترم آخر رشته علوم تربیتی هستم
طبق تیپ شخصیتیم، نظرت چیه؟
مهشیدمی گوید:
۱ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۳:۱۳خیلی خوبه چون جایی را انتخاب میکنین برای کار که بچه ها هستند و شبیه همون معبد میتونه باشه
بنام مادرم؛ فاطمهمی گوید:
۲ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۰:۵۲با توجه به علاقه ام به خانداری، معلمی رو برای این میپسندم که تا ساعت ۱۲ مدرسه هستن و تابستون ها هم که خونه ان
و با توجه به درونگرا بودنم، بچه های دبستانی بیشتر با درونم جورن ?
بنام مادرم؛ فاطمهمی گوید:
۲ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۰:۵۵مهشید راستی شما تا ساعت چند کارت طول میکشه؟
چند ساعته؟
مهشیدمی گوید:
۲ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۰:۳۲۹ الی ۱۷ هستیم …
بنام مادرم؛ فاطمهمی گوید:
۱ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۲:۳۷میگم چرا این عکس رو برای ما کدبانوها انتخاب کردی ؟ ???
این خانومه اخم داره ??
میتونستی عکس خانومی رو بذاری که توی آشپزخونه داره عشق میکنه ??
یا حین آب دادن به گل ها
یا حین جارو زدن و نظافت خونه ???
مهشیدمی گوید:
۱ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۳:۱۲چون موضوع عبور از نقاط تاریک بود..تو مطلب دانشمند هم عکسش در حال فکر بین کلی چیزایی هست که تو ذهنش هست …وگرنه خود کدبانو و خود دانشمند را که توضیح دادم عکس هاش فرق داشت…
نقاط تاریک دلبر و مادر را هم روزهای آینده خواهید دید که عکس ها در حال فکر و مشوش هست …
راستی عکس آخر نقاط تاریک کدبانو که هم دلبری را داشت نشون میداد هم کنار همسر بودن و هم اینکه خیلی خرج نتراشیده بود و داشت با خوردن هندوانه عشق میکرد را ببینین?
بنام مادرم؛ فاطمهمی گوید:
۲ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۰:۴۷چون این مطلب در مورد تیپ شخصیتی خودم بود دو بار خوندمش… عالی بود
چنین مطالب و آگاهی هایی خیلی درک آدم رو بالا میبره
الان تفاوت ها رو بهتر درک میکنم
خودم رو بهتر میفهمم
انشاءالله همیشه بدرخشی ❤️
مهشیدمی گوید:
۲ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۰:۳۳راستی در مورد عکس ها: من از یک خانم که پیشبند بسته باشه و آشپزی کنه تا در حال نظافت با دستکش شستشو و … میتونستم انتخاب کنم …ولی زن کدبانو فقط این موارد ظاهری نیست و حیفم اومد اینطور معرفی بشه صرفا در آشپزخانه یا در حال نظافت
بنام مادرم؛ فاطمهمی گوید:
۲ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۳:۰۵آهان ?
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۳:۳۶مهشید نمیشه بیام بدزدمت یمدت؟?
مهشیدمی گوید:
۱ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۳:۴۷???
بیا بغلم?
رویامی گوید:
۲ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۰:۳۷راست میگه منم دوست دارم نظرت رو بدونم در مورد کامنتام،?
مهشیدمی گوید:
۲ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۰:۳۵اگر مخالفش باشم حتما مینویسم به روی چشم?
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۲ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۱:۰۸دنبال بهونه ام باهم حرف بزنیم لامصب??
مهشیدمی گوید:
۳ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۱:۰۷??