ESC را فشار دهید تا بسته شود

۱۷) سفر قهرمانی زن ساده دل(عبور از نقاط تاریک)

به عنوان دختری که قبلا در موقعیت ساده دل هم بودم، خیلی درکش میکنم و میدونم چه مشکلات و سختی هایی این افراد می کشن …البته شاید به نظر بیاد این انرژی به درد نخور باشه ولی حقیقتا در کنار انرژی های دیگه در برخی سکانس های زندگی خوبه!
در مورد دانشمند و کدبانو خوبه کمی ساده فکر کنیم…اندکی ساده دلی برای زن دانشمندِ همیشه تلاشگر و رها کردن معادلات و پلن های پی در پی خیلی خوبه …
دیدین دانشمندانی که گاها میرن تو فضایی با دوستان شون و فال میگیرند و خوش میگذرونن…
برای زن کدبانو هم گاها خوبه؛زن کدبانو وقتی می بینه بچه هاش پیشنهاد برای یک رستوران یا فست فود میدن تحلیلگری هاش شروع میشه :
نه پیتزا و فست فود سالم نیست…
رستوران گرونه پول هدر دادن هست…
خودم یه چیزی میپزم سالم و خونگی …
زن کدبانو همیشه نباید این تحلیل ها را اجرایی کنه! کمی پذیرا بودن در برخی سکانس های زندگی و فکر نکردن به خرج و مخارج برای یکی دو بار باعث فقر و بیچارگی نمیشه و یه حس خوبم به خانواده ات میدی …
۹۰ درصد روزها تو مواظب همه چی بودی …یکی دو بار هم با اینکه میدونی سالم نیست و پول دور ریختن هست بپذیر تا بچه هات عقده ای نشن که همسن هاشون میرن فست فود و اونا نه…
اما برای زن ساده دل، همیشه تو این موقعیت بودن اصلا مفید نیست …
ساده دل ها،بیشتر دخترانی هستند که خواستار رضایت دیگرانن…برعکس دلبرها، قربانی روابط با جنس مخالف میشن…
دلبر زنی بود که اولویتش خودش بود ولی دختر ساده دل اولویتش دیگران و نظرات اونهاست…
مثلا دختری که وارد رابطه با پسری شده و پسر پیام میده که کجا بریم غذا بخوریم؟

دختر میگه:

❌هر جا شما انتخاب کنی…میترسه انتخابی کنه و بعد اون پسر بگه این چه انتخابی بود؟…از تایید نشدن میترسه…
وقتی بهش میگن کجا بریم سفر؟
دختر میگه:
❌میگه هر جا شما انتخاب میکنین من اوکی ام! از دادن نظرش میترسه و بیشتر شنونده است…اینطور نیست که صاحب نظر نباشه ها،  فقط چون  اعتماد به نفس و عزت نفس نداره، ترجیح میده نظری نده که بعدا مشکلی براش ایجاد بشه و مسخره بشه و یا طرد بشه…
این دخترایی که وقتی پسر میگه پول ندارم فعلا باهات ازدواج کنم، دختر میگه:
❌طوری نیست پول نداری …من دوستت دارم…
انگار براش مهم نیست که بی پولی چه مشکلاتی ایجاد میکنه و اصلا فکر نمیکنه که قراره چطور زندگی کنه! بعدها اگر ازدواج این مدلی کرد، تازه متوجه میشه که ای دل غافل!
دخترایی را دیدین که هر حرکت یک پسر را یه برداشت عاشقانه میکنن؟
امروز همکارم پیتزا تعارفم کرد پس به من نظر داره..
امروز همکلاسیم اومده بره خونه دید من تو برف وایسادم…تعارف کرد برسونمتم… قطعا عاشقم شده …
اون پسره تو بوتیک به من موقع خداحافظی گفت: قربان شما! وای چشمام اکلیلی شد…
تتلو گفت یه سر بیا خونه من! فکر میکنم از همه دخترها خسته شده و عاشق من شده…
این دخترها، تو روابط شون ناموفق میشن دلیلشم این هست که بخش بزرگی از انرژی زنانه که صاحب نظر بودن باشه را ندارند…اوایلش برای پسران خودشیفته و یا مردانی که ضعیف هستند، پارتنرهای خوبی میشن چون بی نظرن و مرد خودشیفته اغنا میشه …مرد خودشیفته در این رابطه “چشم” می شنوه و ازش تعریف و تمجید هم میشه پس تا مدتی حالش خوب میشه…مرد ضعیف هم حس قدرت میکنه چون با زن ضعیفی در ارتباط هست …
اما کم کم برای این دو تیپ مردان هم پارتنرهای ضعیفی میشن…
این دخترها متاسفاته نقش پادری را زیاد دارند و در روابط کمرنگ میشن…
همه از روی اونها رد میشن !باج زیادی میدن که دیگران باهاشون بمونن ..از تمام خواسته هاشون میگذرن تا عشقی را نگه دارند …
اگر دیدگاه مذهبی و اخلاقی داشته باشند، تن به خواسته های جنسی نمیدن …عده ای هم با حرف پارتنرشون راضی میشن که از نظر جنسی هم در اختیار باشن…
 
از این مدل حرف ها:
عزیزم ما که تهش ازدواج میکنیم…من بدنت را ببینم چی میشه؟ ما که دلی محرم شدیم و قانونی هم میشیم…
عزیزم حیفه دو نفر که به هم حس عمیق دارند نخوان همدیگه را لمس کنن…
این دختران حتی مکان و جاهای خیلی بد را هم برای برقراری رابطه می پذیرن مثل پارک ها و خرابه ها و …
در مقایسه با دختران دلبر و مادر و دانشمند، این دختران عزت نفس کمی دارند و راحت باج میدن…
رفتارهای عزتمند دیگران را نمیتونن بفهمن و حس میکنن تحقیر شدند!
در برابر ارزشمندی دیگران،حس بی ارزشی میکنن؛
علتش هم این هست که خودش را نگاه میکنه و می بینه خاکی و پذیرا هست و این را ارزش میدونه…ولی اگر کسی بهش “نه” بگه و یا کسی باشه که ارزشهای خودش را بدونه، فکر میکنه اون اشخاص خاکی نیستند و یا دشمنن و یا میخوان بهش ضربه بزنن و حتی فکر میکنه اونا حسودن!
 
یه خاطره از روزهای ساده دلی ام دارم :
تازه داشتم کلاس سفر زندگی دکتر علیرضا شیری را میرفتم که با یه پسری وارد ارتباط شده بودم…
آشنایی ما با معرفی یکی از همکلاسی های برادرم بود…یعنی نه عشقی بود نه آشنایی قبلی و …
دو سه جلسه رفتیم صحبت کردیم‌..
چه جور پسری بود؟
وکیل بود و پدر صاحب نامی داشت و خانواده خوبی بودند…
تیپ و قیافه اش مورد پسندم نبود و ازش حسی نمیگرفتم ولی ساده دلی ام باعث میشد که “نه” نگم …از طرفی میترسیدم که نه بگم! نمی تونستم صاحب نظر باشم انگار زشت بود جواب منفی از طرف من باشه(دوز بالای ساده لوحی و مهرطلبی❌)
یه شعر برام فرستاد و گفت نظرت چیه؟
حقیقتا خیلی شعر سرد و چرت و پرتی بود در اون تایم…اصلا هم فرکانس نبودیم انگار…
براش نوشتم :
خیلی عالیه  😂😂😂❌❌  (بازم دوز بالای ساده دلی)
تا اینکه یه بار در ایستگاه اتوبوس منتظر بودم که پیامی ازش دریافت کردم…
گفت دلم میخواد دفعه بعدی از این دستکش های تور مشکی بپوشی چون س.ک.سی هست و قشنگه!
اینجا نقطه شروع من بود !
چه حسی داشتم ؟
ترس از دست دادن پسری را داشتم که دوستش نداشتم و چهره و اندامش باب میلم نبود!!!❌❌❌
ترس مخالفت با پیشنهادش را داشتم که بگه اُمل!  حالا یه پیشنهادی دادم چی فکر کردی ! فکر کردی میخوام بهت تجاوز کنم یا …❌❌❌
می بینین ! همین قدر ساده لوحانه به موضوع نگاه میکردم و همینقدر ترسو…
اینجا بود که حرفهایی از درونم می اومد بالا و شروع کردم شنیدن:
به درک که چنین آدمی از نه گفت تو ناراحت بشه و بره ✌✌
از طرفی میگفتم نه نه اگه بره بد میشه و من دوست داشتنی نیستم دیگه …❌❌❌
چند ساعت داشتم فکر میکردم چی بگم !
و با زجر بهش پیام دادم:
فکر میکنم هنوز ما در مرحله شناخت هستیم نه مرحله نامزدی…بهتره بذاریم برای موقعیت دیگر…✌✌
این شروع خیلی سختی برای من بود ولی استارتش را زدم! 👊
شاید باور نکنین که چقدر با خودم کلنجار رفتم تا این متن را نوشتم…دو سه ساعت نشخوار فکری کردم …از نشخوار خسته شدم و کلید send را زدم و بازم مردد بودم که درست بود کارم یا اشتباه!
میخوام بدونین که ساده دلی موضوعی نیست که بتونی با جملات انگیزشی تو اینترنت رفعش کنی…مثلا میگن عزت نفس داشته باش، قدر خودت را بدون…تو با ارزشی و …
اینها عالیه ولی یه ساده دل اینها را نمیتونه اجرایی کنه چون زندگی در زندان را فقط دیده…آفتاب و رهایی و نور را ندیده که بفهمه الان تو زندان هست…اینایی که مینویسم را تجربه کردم و با تمام وجود دارم می نویسم و میدونم چقدر سخته بفهمی که تو داری تو زندان زندگی میکنی! نمی فهمی…

برای همین توصیه به دختر ساده این هستش که بره سراغ دو تا طرحواره زیر : 
طرحواره ترس از رها شدگی
طرحواره مهرطلبی
قبل از اینکه بخوای عزت نفس و اعتماد به نفس را به دست بیاری، این دو طرحواره را باید بخونی تا بفهمی اصلا کجای این جهان وایسادی و جات اشتباهه…
من برای هر دوی این موضوعات مطالبی نوشتم در آینده منتشر میشه…ولی شروعش با جملات انگیزشی نیست!  …با فهمیدن جایگاهت هست که متوجه بشی زندانی هستی…بعدش باید یه کار عملی بکنی…به یکی نه بگی …به یکی نظر بگی و با درونت بجنگی…اولین باری که نه می گی و یا نظر میدی، خیلی زجر می کشی ولی اونجا قشنگ استارت بیرون آمدن از زندان میخوره و اولین پرتوهای نور از پنجره زندان میاد تو و تازه متوجه میشی زندانی هستی…و اینجا و این زمان نقطه پیشرفت توست…
  به زنان ساده دل پیشنهاد میشه که اگر زندگی شون بر حسب فال و این جریانات  میگذره، بذارند آخر هفته ها نه اینکه هر روز زندگی شون را با این چیزا بگذرونن…در طول هفته مشغولیت زیادی ایجاد کنند و پیگیر رمان عاشقانه و فیلمهای عاشقانه و فکر کردن به رفتار دیگران نباشند …چون براشون سخته اینطور بودن، باید خودشون را در فضایی قرار بدن که فکر کردن محدود بشه …مثلا برن در یک کلاس علمی و یا فنی حرفه ای و یا زبان  … ثبت نام کنند و کلی تکلیف برای روزهای آینده داشته باشند و مجبور باشند فکر نکنن…کلاس زبان را با حضور پسرها نرن…کلاس های دخترانه ثبت نام کنند تا پایان دوره درمان و رهایی.

مهشید

مهشید هستم.یه دختر دهه شصتی که نرم افزار کامپیوتر خوندم. dgbaha برگرفته از عبارت "دختر گرانبها" است.در این جا کنار هم هستیم تا بالنده و گرانبها بشیم.

دیدگاه ها (25)

  • آواتار فاطمه

    فاطمهمی گوید:

    ۴ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۷:۱۷

    (رفتارهای عزتمند دیگران را نمیتونن بفهمن و حس میکنن تحقیر شدند!)
    مصداق این جمله شما دقیقا منم
    در کل امروز فهمیدم این گروه بندی زنان فقط در تعامل با مردان معنی نمیشه
    این گروهبندی ها در تمام روابط انسانی که ما در طول زندگی داریم قابل تعمیم هست

  • آواتار زهرا

    زهرامی گوید:

    ۴ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۸:۱۱

    مهشید جان همه مطالبت رو تو امروز که تعطیله خوندم
    من عاشق کار بیرونم تا خونه
    اما شخصیت شدیدا استرسی دارم و محیط کار باعث فشار روانی و موندن کارام میشه
    نمیدونم که چرا اینجوریه
    انگار نه زن دانشمندم نه کدبانو دلبر که یک درصدم نیستم ?
    انگار ترکیب اندیشمند و ساده دل که متضاد هستن شدم
    عجیبه برام که هنوز با ۲۵ سال سن خودم رو نمیشناسم

  • آواتار Sahar

    Saharمی گوید:

    ۴ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۸:۱۸

    متوجه شدم منم ساده دلم مقدار زیادی واقعا منتظر راهکارات هستم ??
    من نشخوار فکری زیاد دارم با اونی که دوسش دارم و یه جورایی حس میکنم که اون ازم حمایت میکنه چون توی زمان حال کسی نیست که ازم حمایت کنه و دلم بهش قرص باشه خانواده و …. برای همین نمیتونم کنترلش کنم
    علاوه بر این نگران اینم هستم که (وااای مردم چی فکر میکنن؟؟؟؟)

  • آواتار بنام مادرم؛ فاطمه

    بنام مادرم؛ فاطمهمی گوید:

    ۴ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۳:۴۰

    آجی مهشید من یکم از این موضوع خسته شدم… چند روز پشت سر هم …

    یه زنگ تفریحی چیزی…

    یا در مورد موضوعات دیگه که توی قسمت منو نوشتی مطلب بذار
    بعد دوباره برگرد به این موضوع

    حالا هر جور که فکر میکنی بهتره
    چون تجربه ندارم در این زمینه
    من که ان‌شاءالله میخونم چون اگر بذارم برای بعد، زیاد میشه…

  • آواتار ماه ستی

    ماه ستیمی گوید:

    ۶ شهریور ۱۴۰۳ در ۰۱:۴۰

    گرانبها جان درباره ی کسی که سبک دلبستگی اجتنابی یا آشفته داره و راه های اصلاح و درمان هم اگه تجربه ای یا راهکاری دارید درمیان بزارید(بجز مراجعه به تراپیست؛ چون اینجور افراد اصولا خیلی دوست ندارن مشکلاتشون و با کسی درمیان بزارن یا کسی حلشون کنه)

  • آواتار حکیمه

    حکیمهمی گوید:

    ۱۰ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۲:۱۳

    سلام مهشید جان
    من هم بشدت دختره ساده ای هستم
    تمام این ویژگی هایی که گفتی رو دارم
    اما بخاطر همین وارد رابطه با هیچ پسری نشدم
    حتی خواستگارهام هم باهاشون جدی برخورد میکنم و صمیمی نمیشم
    چون اگر صمیمی بشم دیگه نمیتونم کنترل کنم حریم هارا و رودروایسی دارم باهاشون
    خلاصه ما دخترای ساده خیلی سو استفاده ها میشه ازمون
    من با دوست های صمیمیم همینطورم
    مثلا کلی خدمات میدم وقت میذارن کمک میکنم چیزایی که خودم یادگرفتم و کلی بابتش بها دادم تجربیاتم و… را یادشون میدم
    کلی کمک دیگه ، ولی تو رفتارشون ذره ای برام ارزش قائل نیستن بیتوجهی میکنن
    و اصلا حوصله ندارن برام وقت بذارم کمکم کنن و..
    انگار وظیفم شده ، انگار هرچی بیشتر انرژیم رو برای یه سری افرادی میذارم اون ادما کمترین حد انرژی و حوصله شون و توجهشون برام میذارن . هر بار با کسی دوست میشم
    بعد یه مدتی انگاری دیگه تکراری میشم از یادشون میرم با اینکه همیشه به حرفهاشون گوش میدن همش حرف اونا نظر اونا و شخصیت اونا برام اولویته
    حتی اکثر اوقات شوخی هایی میکنم که بیشتر توهین به شخصیت خودمه با مسخره کردن خودم میخندونمشون
    ولی تا یه ادمی میاد هیچ انرژی برای اونها نذاشته ، انگار براشون جذاب تره و بیشتر براش ارزش قائلن
    ، احساس پادری بودن رو دارم احساس بیمصرف بودن

    این الگو و این مدل بازخورد هارو تو هر بار دوست شدن با افراد ، هر برخوردم با فامیل آشنا همکلاسی مدام برام تکرار میشه

    و واقعا سخته برام تغیر دادن خودم بخاطر
    دوز بالای کمبود عزت نفس و اعتماد به نفس ، ترسو بودن کاملگرایی افراطی که این مورد رو مشاورم گفته
    خودکم بینی و….

  • آواتار کوثرخانم

    کوثرخانممی گوید:

    ۳۱ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۹:۳۰

    دقیقا منم قبل از دانشگاه خیلی ساده دل بودم ولی دوران دانشگاه انگار انرژی های دیگه ظهور کردن و کلا دیدم باز تر شده
    الان هم هستم به طور کامل ازبین نرفته
    مرسی از شما که واقعیت رو به تحریر درآوردید??

  • ستارهمی گوید:

    ۴ مهر ۱۴۰۳ در ۱۶:۲۸

    سلام .دختر گرانبهای عزیزم.من خودم این انرژی رو خیلی در وجودم ندارم ولی به نظرم اکثر زنان ایرانی زن ساده دل هستن و زن دلبر بین خانم های ایرانی خیلی کمه و زنان و دختران سرزمینم برای اینکه باید قوی تر بشن و برای قوی ترشدنم باید انرژی های دیگه زنانه شون رو رشد بدن و خیلی قوی بشن .

  • آواتار مه سیما

    مه سیمامی گوید:

    ۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۹:۵۸

    سلام مهشید عزیز.چند روزی هست که پیگیر خوندن محتواهای مفید وبلاگت هستم.واقعا ازت ممنونم.
    زن ساده دل، این دقیقا منم..شخصیت زن ساده دل در من خیلی پر رنگه بعد به ترتیب شخصیت مادر،زن کد بانو و در نهایت زن دانشمند و دلبر.
    دقیقا عزت نفس و اعتماد بنفس در این شخصیتها خیلی پایینه.
    قبلا که با این مباحث اشنا نشده بودم فکر میکردم که من خیلی مهربان و از خود گذشته هستم.کلمه خاکی،دقیقا این اصطلاح رو برای خودم به کار میبردم و فکر میکردم یه ویژگی مثبته اما الان میفهمم که اصلا اینطور نبوده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *