۱) این کامنت مریلا خیلی با ارزش هستش برای سفر قهرمانی عزت نفس و دیگر سفرها، برای همین گذاشتمش :
تجربه من در کشف سایه ها اینطوریه که : مثال های کتاب و مطالب مهشید عزیزم رو به زندگی خودم تعمیم میدم. فکر میکنم اگر فلان اتفاق برای من میفتاد من چه رفتاری از خودم نشان میدادم؟ یا الان چه گرهی در ذهنم وجود داره که من رو زندونی کرده و نیمگذاره اون هدفی که میخوام رو دنبال کنم؟ فلان روز که فلان رفتار رو کردم، چه قسمتیش از نظرم درست نبود که بعدش احساس ندامت داشتم؟
فکر میکنم بهتره شما هم اول به وقایع زندگیتون نگاه کنید. حتی به اتفاقات ساده و رفتار ها و واکنش ها. این کمک میکنه از خودتون سوال بپرسید و مطالب رو بگذارید توی فرمول و به سایه پی ببرین. فرض مثال من در یک رابطه ای هستم، یا حتی در خونواده خودم، مدام به دیگران توجه میکنم، کمک میدم، همراهی میکنم ولی چیزی دریافت نمیکنم و به نوعی سرویس دهنده یک طرفه هستم فقط! در این رفتارم تامل میکنم و زیر نظر میگیرمش. متوجه میشم که شدیدا دوست دارم بقیه (بقیه که میگم حتی ممکنه فقط یک شخص خاص باشه مثلا برای من پدرم بود)من رو تایید کنن و ازم تعریف و تمجید بشه. این اتفاقات رو میگذارم توی فرمول: اینکه برای تایید دیگران دارم هرکاری انجام میدم و از خود گذشتگی میکنم و اگر تاییدم نکنن غمگین میشم برمیگرده به مهرطلبی و احساس بی ارزشی. این ها یه طرحواره ست که از یه سایه نشات میگیره. حالا باید آنقدر خودکاوی کنم و دفتر درونم رو ورق بزنم تا متوجه بشم در اون خاطرات کودکی من چه چیزی وجود داشته که این سایه رو روی زندگی من انداخته…
۲) یه تذکر بسیار درست هم دریافت کردیم از آرام جان:
وقتی از تروما و تله میگه نرین سریع یقه خونواده رو بچسبین…
البته من با کاربران کم سنی در کامنت ها برخورد کردم که دارند رشد میکنند و خانواده هاشون را بخشیدن و دنبال مقصر نیستند …
ولی این تذکر برای مخاطبین دیگر هستش که کامنت نذاشتن و خواننده خاموشن و ممکن هست اشتباه کنند…این هشدار را بارها و بارها از استادم شنیدم …
۳) میخواستم یه کمی روی عزت نفس، اعتماد به نفس و دوست داشتن خودمون باهاتون گپ بزنم:
عزت نفس اون مواردی است که ما هستیم و درون ما بهش باور داره…تصویری که ما از خودمون داریم…
ما از درون خودمون یه سری گفتگوهای منفی داریم …یا اینکه از بیرون به ما چیزایی گفتن و میره اون تهِ تهِ درون مون جا خوش میکنه و میشه یه باور ذهنی …
مثل اینها: من خوب نیستم … به اندازه بقیه نمیتونم خوب باشم و …
ریشه این ها در زمان بچگی بوده که والدین مون یا فامیلی آشنایی کسی، به ما اینا را با کنایه و تمسخر و یا جدی گفته و رفته در درون ما …
اون زمان بلد نبودیم از خودمون مراقبت کنیم … هنوز درست و حسابی شخصیت مون شکل نگرفته بوده و …
تازه ممکن هست که تو کوچه و مدرسه یکی اینا را به ما گفته باشه و بعد اومدیم تو خونه و برای مامان و یا بابا تعریف کردیم، و اونا هم ما را محکوم کردند که: آره دیگه! همینه!
خیلی از ما والدینِ نابلد و خام داشتیم و قرارم نیست الان تو خودسازی بریم یقه والدین را بگیرم…
یه اصطلاحی از استادم شنیدم به اسم والدگری معکوس :
از نظر این نوع والدین، بچه ها باید اسباب خوشی والدین باشن…
وظیفه ما چیه؟ رها کردن مسئولیت هایی که والدین به اشتباه روی دوش ما گذاشتن …مثلا من مادری کنم برای خواهر و برادرهام… این وظیفه من نیست …وظیفه من خواهری کردن هست…
ما خودمونم تو سفرهای خودسازی مون خیلی چیزا متوجه شدیم و ممکن بود تا دیروز با یه دوستی بد رفتار کرده باشیم و الان میفهمیم که نباید تخریبش میکردیم و … پس والدین هم همین طور بودند و خام بودند و متوجه نشدن…
وظیفه من الان که متوجه اش شدم، خودمراقبتی هست…اگر من متوجه نباشم و مراقبت از خودم را شروع نکنم، در روابط آینده ام دچار سانسور میشم! بلد نیستم حقم را مطالبه کنم و سکوت میکنم و وظایف اشتباه را دوباره به دوش میکشم…
۴) من “هستم ها” میشه در واقع عزت نفس:
مثلا من آدم هستم… اشتباه دارم…من با استعداد هستم …خوش فکرم…باهوشم…خوش قلبم و …
۵) من “میتوانم ها” میشه اعتماد به نفس:
کارهایی که میتونم بکنم: مثلا من برنامه نویسم و از پس کدهای پیچیده بر میام…بلدم اگر ۲ ساعت فرصت هست، سریع یه غذای خوب بپزم …
در واقع هر چی مهارت بیشتر، اعتماد به نفس بالاتر میره …
من میتونم اعضای فامیل را با همدیگه آشتی بدم…
و…
۶) وقتی داری سفر قهرمانی برای رشد درونت میری حواست به دزدها باشه:
اونایی که باهاشون معاشرت میکنی و چراغ راهت را خاموش می کنند
مثلا میخوای آشپزی کنی و بلدم هستی ولی یکی مدام میاد بهت میگه نه بابا تو تهش آشپز نمیشی…امروز این را خوب درست کردی فردا همینم بازم نمی تونی دوباره بپزی و … هیچ وقت به گرد پای فلانی نمیرسی…اون همه چی را بهترین حالت بلده و …
دکتر شیری به اینا میگه عمه کتی ها :)))
۷) شهامت مورد تنفر واقع شدن :
بخاطر چیزی که هستم مورد تنفر قرار میگیرم…
مثلا من یه پوزیشنی در محل کار داشتم که واقعا سخت بود و آدم ها حاضر نبودند اونجا فعالیت کنند…به صورت داوطلبانه پذیرفته بودمش…چون حس میکردم من از پس اون کار بر میام(در موردش بعدا می نویسم)
ولی همکارانم از من و تلاشم و وقت گذاشتن هام متنفر بودند که دارم اون کار سخت را انجام میدم…ولی هر بار که اعتراض میکردند و من میگفتم خب بیا انجامش بده …خبری ازشون نبود و حاضر نبودند قدم جلو بذارند…چرا؟
چون سختی کار برای آدم راحت طلب، سخته! ولی پول اون کار براشون شیرین بود و زورشون میومد تو جیب من بره:)
یا در فضای مجازی به دلایل زیادی مردم مورد تنفر قرار میگیرند به دلیل نوع کارشون …به دلیل درآمدزایی شون و ….
زمانی که کار درستی انجام میدیم و مورد تنفر واقع میشیم نباید نظام ارزشی ما به هم بریزه…اینجا ممکن هست من گفتگوهای درونی بدی با خودم داشته باشم مثل :
چرا این کار را باید بکنم وقتی این همه تنفر ازم هست؟
ولش کنم بهتر نیست و آسوده تر نیستم ؟
این پایداری در کار درست، علیرغم تنفر و به قول نسل جدید، هیت دادن ها، از عزت نفس میاد…
من انجامش میدم چون درسته!
پاورقی: شهامت مورد تنفر واقع شدن در واقع اسم یه کتاب هست…
کلمات کلیدی : #شهامت_مورد_تنفر_واقع شدن #عزت_نفس #مقصر #والدگری_معکوس #خود_مراقبتی #تروما #تله_بی_ارزشی #سفر_قهرمانی
دیدگاه ها (72)
Saharمی گوید:
۲۴ آبان ۱۴۰۳ در ۱۴:۴۱عمه کتی هارو دوست داشتم 👌🏻😂
ستارهمی گوید:
۲۴ آبان ۱۴۰۳ در ۱۴:۵۶وای که من چقدر از این عمه کتی ها دروبرم زیاد میشناسم سحرنازم 😍❤️🌹💋🎀.
مهشید جون ❤️😍.
یک سوال خیلی مهم وفنی 🤔
با آدم های فضول (اون آدم فضول هرکسی میتونه باشه فرقی نمیکنه )چطوری برخورد کنیم که دیگه به خودش اجازه دخالت کردن توی کارما رو نده 😕🤔؟
راستش دروبرم آدم فضول خیلی زیاده آنقدر فضولن که نگو مهشید جون 😍❤️.
جوری که حتی توی مسائل شخصیم مثل حموم رفتن یا حتی پریودیم هم فضولی میکنن😕🤦.
دیگه میترسم فردا پس فردا که شوهر کردم دیگه توی رابطه زناشویی من و شوهرم دخالت کنن والا🤕🤦.
یعنی حس می کنم اگه ازدواج کردم میان خونه ام بعد اولین چیزی که ازم میپرسن روزی چند مرتبه با شوهرت رابطه داری یا حس می کنم همش بیان از چگونگی رابطه هام با شوهرم بپرسن که خداییش اینم ازشون بعید نیست والا😐😂.
راستش مهشید جون ❤️😍 هرکاری میکنم خیلی فضولن و به اصطلاح توی پوزشونم که میزنم بازم عبرت نمیگیرند و بازم توی کارم فضولی میکنن😐😬🥺🤦.
من باید با این افراد چطوری برخورد کنم🤔 ؟
مرسی بانو جان 🙏❤️.
مهشیدمی گوید:
۲۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۵۶در پاسخ به ستاره:
این عمه کتی ها زیادن 😆
من یه تکنیک داشتم و قبلا در جایی گفتم به نام تکنیک سوال و جواب…یه پست براش میزنم و توضیح میدم
💓💓💓
مهشیدمی گوید:
۲۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۵۴در پاسخ به Sahar:
منم منم خانم سحر😬😬
ستارهمی گوید:
۲۴ آبان ۱۴۰۳ در ۱۴:۴۴سلام مهشید جون ❤️😍.
چقدر از این پست جدیدت خوشحال شدم ☺️🩷💕.
چون این پست حرف دل من بود 💕🌸.
مهشید جون 😍❤️.
دوست دارم یک تجربه از خودم رو تعریف کنم که به این پست مربوطه 😍😊💋.
من از بچگی تا الان بنا به یه دلایلی که اونم خودش یک داستان مفصل داره دو اسمه هستم و اسم واقعی ام ستاره نیست و یه چیز دیگه است.
از بچگی مادربزرگ پدری ام که از من خیلی خوشش نمیاد و دوستم نداره(دلیل بی علاقگی مادربزرگم رو نفهمیدم تا الان و برام مهمم نیست☺️💕).
اون اسم دیگه ام خیلی هم اسم بدی نبود ولی مادربزرگم از روی نفرتی که به من داشت و همکلاسی هایی که باهاشون درس میخوندم به خاطر حس نمیدونم نفرت بود یا حسادت و چون از من خوش شون نمیومد اسمم رو مسخره می کردند.
حتی فک و فامیل مادری و پدری ام و همکلاسی های سابقم دلیل کارشون رو نمیدونم ولی تیپ و قیافه و چهره ام رو مسخره می کردند و هیچوقت تا حالا بهم نمیگفتن خوشگلم و همیشه بهم میگفتن که خیلی زشت و خیلی لاغرم و قیافه جذاب و در و داف و خوشکلی ندارم و شاید به زور آرایش خوشکل میشم .
اینا رو تا همین جا داشته باشید مهشید جون ❤️😍.
میرم سر اصل مطلب تا مدتها از اسمم بدم اومده بود با اینکه اسمم خیلی اسم بدی نبود و حتی تازگیا فهمیدم که معنی خیلی قشنگی داشته و یه مدت از قیافه ام بدم میومد و حتی توی آینه هم به خودم نگاه نمی کردم و همین مسئله عزت نفس و اعتماد به نفس منو کاهش داده بود.😕🤦.
تا اینکه توی همین چندماه پیش معنی اسمم رو سرچ کردم و فهمیدم که معنی خیلی خوبی داره اسمم و از معنی اسمم خوشم اومده و دیگه از اسمم متنفر نیستم ☺️🌸.
چندماه پیش اتفاقی توی گوگل اسم یک نقاش زن ایتالیایی به اسم فریدا کالوا رو سرچ زدم و بعد عکس ها و بیوگرافی اون خانم رو خوندم که من رو عمیق به تلنگر انداخت 🙂💚🍃.
این خانم نقاش قیافه خیلی خوشکلی ندارم ولی جذابه و قیافه اش طبق معیارهای زیبایی جهان نیست و حتی ابروهای پیوسته و پوست تیره ای داره ولی توی زندگی نامه اش خوندم که گفته بود:
همه به من هیچگاه نگفتن که چهره زیبایی دارم و همه به من میگفتن که زشتم ولی من همیشه خودم رو زیبا دونسته ام و خودم رو یکی از نقاشی های خداوند میدونم☺️💚🍃.
بعد که کمی با خودم فکر کردم این جمله خانم فریدا کالوا و سبک زندگی شون رو الگوی خودم قرار دادم و فهمیدم که اصلنم زشت نیستم و منم یکی از نقاشی های خدا هستم💚🍃🙂 .
تازه فهمیدم کن زیبای و دوست داشتنی ام و خیلی خوشتیپم ☺️❤️درسته که چهره ام ساده است و عملی و پلنگ طور نیست درسته که تیپم معمولی و ساده است و خیلی چیتان پیتان و ترند روز نیست ولی شیک و آراسته ام 🙂☺️❤️.
منم الان چندماه که عزت نفس و اعتماد به نفس رو به وجودم مهمون کردم و خودم رو لایق بهترین ها میدونم مهشید جون 😍❤️ و حس می می کنم خیلی قوی تر و بزرگتر شده ام و با اون ستاره ای که همه میشناختن فرق دارم و یک ورژن خاص و قوی از خودم رو کشف کردم و این حال خوب رو برای همه آرزو می کنم 😍❤️💕🌹💋🎀.
فاطیمی گوید:
۲۴ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۰۵سلام مهشید جان عزیزم قرار شد درمورد خانواده سمی هم حرف بزنید من همچنان منتظرم بدونم باید چیکار کنم چه رفتاری داشته باشم
ندیده دوست دارم
مهشیدمی گوید:
۲۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۰۲در پاسخ به فاطی:
سلام به روی ماه تون
بله مطالب زیاد هستش و نشده که بهش برسم.عذرخواهی میکنم 💝💝💝
Saharمی گوید:
۲۴ آبان ۱۴۰۳ در ۱۶:۰۰👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻
مهشیدمی گوید:
۲۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۰۱در پاسخ به ستاره :
سلام به روی ماه تون
ای جان خیلی خوشحالم این موارد را شنیدم ازت👏😍😍😍😍😍
ستارهمی گوید:
۲۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۹:۰۱ممنونم بانوجان🙏❤️🌹.
فاطیمی گوید:
۲۴ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۰۵سلام مهشید جان عزیزم قرار شد درمورد خانواده سمی هم حرف بزنید من همچنان منتظرم بدونم باید چیکار کنم چه رفتاری داشته باشم
ندیده دوست دارم
مهشیدمی گوید:
۲۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۰۲در پاسخ به ستاره :
سلام به روی ماه تون
ای جان خیلی خوشحالم این موارد را شنیدم ازت👏😍😍😍😍😍
Saharمی گوید:
۲۴ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۵۸سلام مهشید جان نمیدونم اینی ک میگم مرتبط هست با پست تون یا نه ولی
“زمانی که کار درستی انجام میدیم و مورد تنفر واقع میشیم نباید نظام ارزشی ما به هم بریزه…”
من با آدمی مواجهه شدم چند روز پیش ، البته در ارتباط بودم و یه دفعه کشفش کردم
ایشون اون جمله ی بالا رو برای خودشون داشتن و ظاهرا اعتماد به نفس هم داشتن
و یه موضوعی پیش اومد و ایشون شروع کردن به قول خودشون شوخی و …
و یکی از بچه هامون از دستش ناراحت شد و فکر کرد داره مسخرش میکنه درصورتی ک هر کسی ک اونجا از دور نگاه میکرد هم متوجه مسخره کردنش میشد
و وقتی ک اون دوستمون بهش گفت ک من ناراحت شدم از دستت و حس بدی داشتم و حس کردم داری مسخرم میکنی
بهش گفت ک متاسفانه یا خوشبختانه من شخصیتم اینه حالا میخواد کسی خوشش بیاد یا نه
به نظر ایشون کارشون خیلی عادی بود و حتی باز هم با آدمای دیکه ادامش داد و خمی به ابروش نیورد
به نظرم اگر میخوایم همچین اعتقادی رو داشته باشیم به کاری یا رفتاری باید خیلی قبلش دقت کنیم ک به کسی آسیب نزنه 😃❤️
من واقعا تصمیم گرفتم ک خیلی کم شوخی بکنم ، من توی این چند وقته خیلی دیدم دلهایی ک با شوخی های نابجا شکستن ولی به روی خودشون نیوردن 🥲اونا خیلی مظلومن🥲🥲🥲❤️
مهشیدمی گوید:
۲۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۰۶در پاسخ به Sahar:
سلام به روی ماه تون 💗💗
“زمانی که کار درستی انجام میدیم و مورد تنفر واقع میشیم نباید نظام ارزشی ما به هم بریزه…”
این برای زمانی هست که ما داریم کار درست انجام میدیم نه زمانی که دیگران را ناراحت کنیم و به حقوق دیگران تجاوز کنیم …مثال بزنم :
در سایتی من چند نفر شیاد و باجگیر می شناسم و یه روزی دست شون را رو کردم و حذف شدند…الان اونها با یه سری افراد دیگه که از شیادی نفع میبردن و دست شون کوتاه شده، میان هر روز تو اون سایت از من تنفر نشون میدن…خب کار من درست بوده و بازم همین رفتار را میکنم اگر اون جا باشم البته و وقت داشته باشم…
اما اکر بی دلیل کسی را آزار بدی که این فرمول میره رو هوا …معیار این فرمول ” کار درست طبق نظام ارزشی ماست”
Saharمی گوید:
۲۶ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۱۹بله درسته 👌🏻🥰
ولییی ایشون فکر میکرد کار درستیه
ولی بعدا دوباره یه چیزی درموردش کشف کردم میترسم بگم دوباره یکی بریزه سرم 😂😁🥴
زهرامی گوید:
۲۴ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۲۱سلام مهشیدعزیزم
ممنون که دانسته هاتوبادیگران شریک میشی
به خاطرروح بزرگت بهت تبریک می گم
مهشیدمی گوید:
۲۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۰۷در پاسخ به زهرا:
سلام به روی ماه تون
ممنونم از توجه تون و خیرخواهی تون 💗💗💗
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۲۴ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۴۳مرسی از مطلب باارزشت
و خواستم بگم خیلی خیلی خوشحالم با دوستی مثل مریلا آشنا شدم
امروز باهاش صحبت کردم و میتونم بگم این دختر چقدر دوست داشتنیه
چقدر دوست داشتنیه
چقدر عزیز و محترم و خانومه
هر کامنتش رو دوست داشتم بنویسم توی دفترم
خوبی بودن توی همچین سایتی پیدا کردن دوستانی هست که بهت اضافه میکنن
و جالب اینه هر کس یه چیزی اضافه میکنه
یکی مثل سحر ریزبین چیزایی رو پررنگ میکنه کمتر آدمی میبینشون
یکی مثل ستاره که بهمون یاد میده سعی کنیم بیشتر خودمون رو بروز بدیم و احساساتمون رو به رسمیت بشناسیم
یکی مثل ندا جان که متاسفانه دیگه نمیبینمشون بهت اطلاعات جدید اضافه میکنه
یکی مثل مریلا که عقل و قلب پخته ای داره و با قلم حرفه ایش میتونه مطالب رو برات ریز و مفهومی کنه
یکی مثل مهشید هم که تعادلی بین یاددادن و دانستن و آموختن و همجنین تعادلی بین کنجکاوی و قضاوت داره و میتونه بهت یاد بده چطور هم سعی کنی یاد بگیری و هم چطور استفاده کنی😍
به بحث پست ربطی نداشت ولی با دیدن پست مریلا دلم خواست حسی که امروز دریافت کردم و بگم
و یه آدم ضد عمه کتی باشم😁😂
خاله کتی باشم
راستی عمه کتی یعنی چی😁
Saharمی گوید:
۲۴ آبان ۱۴۰۳ در ۲۳:۱۴سلام فلفلی جانم 😍❤️
الان داشتم با چشمای نیمه باز سوالای شیمی رو مینوشتم، که اومدم کامنتت رو خوندم و نمیتونم بهت بگم ک چقدر انرژی بهم دادی ❤️😍❤️😍❤️😍❤️
مرسی ک همیشه حواست به من هست 🥰❤️😍
ستارهمی گوید:
۲۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۱۲وای فلفلی جانم😍❤️.
قلبم اکلیلی شد 🥺❤️.
ممنونم از تعریف قشنگت💕🙏.
مرسی که به یادم هستی و منو توی کامنتات یاد میکنی عزیزم🥺💕.
فلفلی عمه کتی چیه؟توباید خاله هتی و خاله الیویا باشی دختر😂🤣🤭.
مهشیدمی گوید:
۲۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۱۱خواهش میکنم عزیزم
۱) بله مشخص بود روح بزرگی پشت این اکانت هست💗
۲) دقیقا فضای خوبی برای پیدا کردن دوستان خوب هست که چیزی به ما اضافه میکنند😍
۳) عمه کَتی یه اصطلاح دکتر شیری هست برای اونایی که خیلی دخالت گر و ناامیدکننده هستند
مریلامی گوید:
۲۶ آبان ۱۴۰۳ در ۰۹:۰۸فلفلی عزیزم🫂🥲
نگاهت زیباست… منم خیلی خوشحال و خرسندم از آشنایی با یه دوست خوب دیگه که شمایی 🧡🍁
هنوز خیلی چیز ها مونده که ازت یادبگیرم… مانا و موفق باشی زیبا.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۲۴ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۴۶مهشید مسئله اینه خیلی ها نمیدونن خودمراقبتی یا خودشفقت ورزی چیه و چطور باید انجام بشه
من تو وبیناری شرکت کردم که راجب این مسئله بود
و چکیده ای از کتاب هایی که تو این زمینه بودن خونده بود و روی ما انجام میداد
و مسئله اینطوری بود که ما فکر میکردیم خود مراقبتی یعنی لوس کردن خودمون
اما در واقع مهربان بودن با خود و پای خود ایستادن
یعنی اگر من بر فرض مثال آشپزی بدی دارم و بقیه این رو میگن
به خودم بگم میدونم امروز دلت میخواست غذای بهتری درستی کنی
و تلاشت رو هم کردی و دمت هم گرم
عیبی نداره بیا دوباره درست کنیم
یا بریم بزنیم توی سایت ببینیم اصلش چطور بوده که ما اشتباه کردیم
ما چون اکثرا مورد دوم رو انجام نمیدیم به خودمون هم اجازه مهربون بودن رو نمیدیم
مهشیدمی گوید:
۲۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۱۳در پاسخ به فلفلی :
👈مهشید مسئله اینه خیلی ها نمیدونن خودمراقبتی یا خودشفقت ورزی چیه و چطور باید انجام بشه👉
دقیقا همینطوره و نکته خیلی خوبی اشاره کردی.
اینجا با هم این موضوع را هم یاد میگیرم انشاله 🙏🙏
اراممی گوید:
۲۵ آبان ۱۴۰۳ در ۰۱:۰۰مهشید جان منم سالهاس داشتم رو عزت نفسم کار میکردم اما واقعا یه درصد هم بهش اضافه نمیشد من اعتماد بنفسم عااالیه اما عزت نفسم درحدزیر صفر بود یه جایی خوندم اعتماد به نفس یعنی باور به توانایی های خود
عزت نفس یعنی حس ارزشمندی درباره خود
من اولیو چون یه ادم خیلیییی تلاشگر بودم وسعی میکردم مهارتهارو به حد عالی یادبگیرم داشتم اما عزت نفس دریغ ازش هرچقدرهم تلاش میکردم فایده نداشت واقعا عزت نفس همه چیه ادمه درحدی که بارداربودم میگفتم خدایا بچم زیباییو وهوش و… نداشته باشه اما عزت نفس بالایی داشته باشه😅😅یعنی اینقد مهم میدونستمش ولی خب واقعا بعد از این همه تلاش هرچه بیشتر گشتم کمتر پیدا کردم
تا اینکه کتاب نیمه تاریک و سایه هارو خوندم و شماهم توضیح دادین اونجا بود که فهمیدم من بی نهایت سایه دارم براهمین باوجود تلاش بسیار عزت نفسم همون زیر صفر باقی میموند
الان تلاش کردمو چنتایی از سایه هامو اوردمش تو روشنایی پذیرفتمشون به همون اندازه هم عزت نفسم رشد کرد
مهشیدمی گوید:
۲۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۱۶آرام جان دقیقا دقیقا
هر چی هم ازش بگیم کم گفتیم …من تعجب کردم یکی تو کامنت ها گفت داره یونگ تدریس میکنه و نقش سایه در “باور” و عزت نفس را زیر سوال برد…
دکتر شیری هم مدرس یونگ هست و من ازش یاد گرفتم …
حالا کاری با تخصص ها نداریم چون من و شما آدم متخصص این قضیه نیستیم ولی هر فرد معمولی متوجه این موضوع میشه و نیاز به تخصص نداره…هر کی که عزت نفسش را احیا کرده، سایه هاش را به رسمیت شناخته و باهاش روبرو شده.
ممنون از اینکه با ما اینجا همراهی آرام عزیزم🙏🙏🙏🙏
اراممی گوید:
۲۵ آبان ۱۴۰۳ در ۰۱:۰۶بنظرم سایه خیلی رابطه مستقیمی باعزت نفس داره هرچقدر سایه ات بیشتر عزت نفست کمتر
اون چیزایی از خودتو که بی ارزش میبینی میفرستی تو سایه همونقدر هم عزت نفست کم میشه
یه دختر خاله دارم بنظرم یه دونه سایه هم نداره همه چیو راحت بیان میکنه عیب هاشو حسن هاشو راحت راحت عزت نفسشم بالای صده خیلیییی راحت زندگیو میگیره اگه لباسش خوب نباشه ظاهرش خوب نباشه فلان چیو نداشته باشه بازم رااحت همه چیشو رو میکنه
Saharمی گوید:
۲۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۵۴یاد یه حرفی از جواد خیابانی افتادم :
هرچی درمورد این عزت نفس و سایه ها بیشتر میخونم بیشتر میبینم چیزی نمیدونم 😅🥲👌🏻
ستارهمی گوید:
۲۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۲۴منم همینطور سحرجان🥺❤️.
منم دوست دارم سایه هام رو کشف کنم و علت خجالتی و درونگرا بودنم رو بفهمم اینکه چرا اعتمادبه نفسم بالاست ولی عزت نفسم نه 😕🥺😭.
مهشیدمی گوید:
۲۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۴۲دقیقا دقیقا
ستارهمی گوید:
۲۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۲۷آرام خانم❤️🌹.
خوش به حال دخترخاله تون 🥺💕.
بهش غبطه میخورم چون من این خصوصیت رو ندارم و خیلی راحت نیستم و عادت به توداری و پنهان کاری دارم جوری که همه منو موذی و مارموز و مارمولک خطاب میکنند😕🥺😭.
اراممی گوید:
۲۵ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۵۰واقعا خوشبحالش اصلا اونقدری که ما استرس داریم برا حضور درجمع یا مراسم یا جشن یا عروسی اونذخیلی راحت دقیقه نود اماده میشه و میاد چون به قدری عزت نفسش بالاس که دیگه از دوروز قبل فک مثلا لباس و فلان و..نیست اتفاقا جالبه درچشم بقیه هم نمیاد مثلا اگه لباسش خوب نباشه یافلان کارو نکنه چون خودش اونقد محکم وباعزت نفسه که ناخوداگاه تلقین میشه که همه چی تمومه
خلاصه که عزت نفس همه چی ادمه نداشته باشی حتی بهترین رشته بهترین شغل بهترین قیافه بخترین خانواده هم داشته باشی توفیری نداره
مهشیدمی گوید:
۲۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۱۶در پاسخ به آرام :
دقیقا همینه👌👌👌👌
پرسفونهمی گوید:
۲۵ آبان ۱۴۰۳ در ۰۱:۲۰سلام به همگی❤️
من چند دقیقه پیش مطلبی رو در کتاب درسی خوندم(از اون کتاب هایی که کمتر بهش توجه میشه😁) که فکر میکنم بد نباشه خلاصش رو زیر این پست بنویسم، بنظرم جالب اومد
نداشتن عزت نفس ممکن هست افراد رو به اعتیاد های رفتاری دچار کنه مثل اعتیاد به کار یا خرید. عزت نفس در واقع همان ارزشمندی درونی هست که پرورش اون نیازمند کسب تجارب در زندگی هم هست.
راهکارهای پیشنهاد شده هم تعیین هدف مشخص و برنامه ریزی برای رسیدن به اونهاست، تلاش برای شکوفا کردن یک استعداد درونی، تهیه ی یک فهرست از توانمندی ها، برقراری ارتباط های سالم، آراستگی و کمک به دیگران هست، کتاب سلامت و بهداشت
Saharمی گوید:
۲۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۵۲سلام عزیزم 😍
مرسی از نقل قول خوبت 🥰
رشته ات چیه ؟
پرسفونهمی گوید:
۲۷ آبان ۱۴۰۳ در ۰۰:۵۸تجربی هستم سحرجان و از قضا پشت کنکور، بخاطر مشکلی که داشتم و جدا از اون شخصیتی که دارم (یعنی همون پرسفون گرامی) تمرکز کمی داشتم و نمیتونستم درست به کارهام برسم، ولی امسال دیگه همت کردم و دارم میخونم تا ببینیم چقدر میتونم توان بذارم، این سایت هم حسابی کمک دست من شده😁 از اونجایی که ذوق عجیبی برای صحبت باشما عزیزان دارم با خودم شرط کردم هر موقع به برنامه برسم بیام سایت، فقط اینطور میشه دخترک بازیگوش درونمو مجبور کنم به حرفم گوش بده🤭🥰
Saharمی گوید:
۲۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۳۱به به از آشنایی تون خوشبختم🥰 منم تجربی هستم ، ۱۲ ام 🥰
چه جالب نمیدونستم اونایی ک پرسفون هستن توی تمرکز مشکل داشته باشن
اگه پرسفون همون ساده دلی ک مهشید جان گفت هست ، منم ساده دلم 🤦🏻♀️
ای جانم 😍❤️
مهشیدمی گوید:
۲۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۴۶در پاسخ به پرسفونه
سلام به روی ماه تون.
نکته جالبی بود مرسی👏👏👏
پرسفونهمی گوید:
۲۷ آبان ۱۴۰۳ در ۰۰:۴۵خواهش میکنم بانو جان💖
من از شما ممنونم بخاطر لطف های بی دریغتون
ساراگلمی گوید:
۲۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۲۰یه سوال
چرا فرزندتون در نوشته هاتون خییییییلی کمرنگه
هیچ حرفی ازش نیست
مهشیدمی گوید:
۲۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۴۴من در مورد برخی موارد تو مجازی تصمیم دارم صحبت نکنم چون ادامه اون سوالات جدیدتر میاد مثلا چطوری بچه ات را تربیت میکنی؟ مدل تربیتی ات چیه؟ باید و نبایدهای فرزندآوری و یا فرزند نیاوردن…این موضوع چالش های زیادی داره و من ازش صرفه نظر کردم
Saharمی گوید:
۲۶ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۲۲مهشید من فکر میکردم بچه نداری ☹️❤️
البته یه جا دیدم تو سایت نوشته بودن یک دختر داری 😍❤️
ولی توی تاپیک نازنین دیدم داشتن میگفتن شما بچه بیاری بدی به اونا😂😁 با خربوریدان و …
Saharمی گوید:
۲۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۴:۲۲سلام مهشید جان
یه چند روزی هست ک انرژی دانشمند من به قول شما زخمی شده ☹️
من همیشه توی کارم خوب بودم ، امروز ک دوباره زخمی شد ناامیدانه اومدم پیام های جدید سایتو خوندم و چشمم به پست انرژی زنانه و سفر قهرمانی خورد ودوباره خوندمش 🥲🥲🥲❤️
و متوجه شدم ک فعلا باید به دانشمندم اجازه ی مرخصی بدم و دلبرو مادرانه ام رو بیشتر کنم
خیلی اتفاق به جا و جالبی بود برام 🤗 مرسی مرسی 🙂
ستارهمی گوید:
۲۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۲۲سحر جان❤️🥺.
من این اتفاق برام افتاده و دلبرم زخمی شده و فعلا میخوام انرژی مادر و کدبانو و ساده دلم رو یه ذره زیست کنم تا ببینم دلبرم سرپا میشه یا نه🥺😕😭.
Saharمی گوید:
۲۶ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۲۴ستاره جان میشه 😍😃 نگران نباش
من خیلی علاقه دارم به انرژی دانشمندم
و دوباره پر قدرت میخوام برگردم بهش ، کارم یا جاهاییش ایراد داشت
باید درستش کنم 🤗❤️
ولی فعلا سمتش نمیرم میخوام یکم استراحت کنم الان فقط لاک و کیک خونگی و دلبری 😍👌🏻
ستارهمی گوید:
۲۶ آبان ۱۴۰۳ در ۱۹:۱۹خوبه سحرجان ❤️😍.
منم فعلا میخوام استراحت کنم بعد پرقدرت و با انرژی زیادبرگردم به دلبری ام سحرجان😍🥺.دلم میخواد یه گلدون کوچک آلوورا زینتی بخرم و چندتا عود و شمع بخرم و یه خورده انار دونه کنم 😍❤️🌹.
مهشیدمی گوید:
۲۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۴۲سلام به روی ماهت …هر بار یکی از انرژی ها فرسوده و زخمی میشه، مرخصی بگیر و زودی برگرد❤️
ستارهمی گوید:
۲۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۳۷مریلا جان ❤️😍.
توی کامنت یک جمله جالب به من گفتن که درباره من حقیقت داشت🥺💕.
اون جمله این بود:
پرسفونه تا حدی. فکر میکنم پرسفون پرورش یافته میتونه به تعادل دلبر هم کمک زیادی بکنه)
اعتراف می کنم که من واقعا توی این چندروز به این جمله رسیدم ☺️💕🩷.
من از مریلا جان ❤️ و سحرجان❤️برای پیشنهاد خوب شون ممنونم 🙏❤️💕.
مریلامی گوید:
۲۶ آبان ۱۴۰۳ در ۰۹:۱۰خیلی خوشحالم که داری در تعادل انرژی ها به نتیجه میرسی زیبا 🫂. همینطوری قوی ادامه بدی و خودسازی کنی حسابی…🧡
Saharمی گوید:
۲۶ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۲۸ستاره جان 😍
میدونی یاد چی افتادم ؟
میبینی وقتی خیلی دنبال یه چیزی هستی و گمش کردی مثلا یه وسیله ات ، هییی میگردی هی پیدا نمیشه
آخرش خسته میشی از گشتن دیگه نمیگردی ، بعد یه مدت خودش پیدا میشه میاد جلو چشمت 👀
اینم مثله همینه 🦋💕
ستارهمی گوید:
۲۶ آبان ۱۴۰۳ در ۱۹:۳۶درسته عزیزم تا حالا به همچین فکتی فکر نکرده بودم سحر جان😍❤️.
مثلاً من لاک قرمز که میزنم حس خوبی می گیرم 😍❤️🌹.
سحرجون 😍❤️.
چندروز پیش داشتم ماکارونی درست می کردم .بعد فلفل دلمه و گوجه و هویج رو که داشتم خرد می کرد خیلی ذوق کردم مثل رقص رنگ ها بود خرد کردن شون 😍🥺.
سحر جون 😍❤️.
یه سوال ازت بپرسم ناراحت نمیشی ؟(ببین چه نازم😍گناه دالم سحر🥺)
هنوزم میخوای ما دوتاباهم دوست بشیم و صمیمی بشیم🥺🤔؟
واقعا حس ششمی هستی سحر🥺😐؟
اگه حس ششمی هستی میتونی بگی حس چه انرژی میگیری ازم🥺؟
من اگه هرتیپ و قیافه ای باشم باهام مشکلی نداری🥺؟
(با کس هایی که قبلاً دوست بودم و کات کردن براشون مهم بود گفتم شاید برای تو هم مهم باشه عزیزم 😍❤️)
هستیمی گوید:
۲۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۳۲سلام خوبید راستش من ۱۵ سالمه و تابحال نرقصیدم تو مهمونی تو عروسی تو تولد هیچ وقت نرقصیدم چون وقتی بچه بودم یه بار که داشت میرقصیدم خالم برگشت بهم گفت چقدر زشت میرقصی یرای همین خیلی وقته نرقصیدم
ستارهمی گوید:
۲۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۳۴سحر جون😍❤️.
راستی من اصلا شهود و حس ششم ندارم .آدم شناسیم خوبه (اونم به خاطر اینه که ازبس با آدم های مختلف سرو کله زدم 😐😑)ولی حس ششم ندارم(اینم عجیبه واقعا😐😑).
امسال خیلی کم افسرده شدم .سال های قبل خیلی افسرده می شدم ولی امسال نشدم .
یعنی دلیلش چی میتونه باشه🤔؟
ستارهمی گوید:
۲۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۱:۰۴سحر جون 😍❤️.
روبیکا داری؟
اگه روبیکا داری یه راهی پیدا کردم.
آیدی بهت بدم ولی بعد چند ساعت آیدی ام رو عوض کنم.
ستارهمی گوید:
۲۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۲۸سحر جون 😍❤️.
اینجا آیدی روبیکام رو میذارم .اگه کامنت رو دیدی سریع بهم پیام بده بگو کی هستی چون سریع بعدش میخوام آیدی رو عوض کنم ☺️💕.
آیدی روبیکام:Sety198
(آیدی ام بعد از چند ساعت عوض میشه)
Saharمی گوید:
۲۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۳۵سلام پیام دادم نمیدونم تویی یا ن 😬
ستارهمی گوید:
۲۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۰۰پیامتو دیدم عزیزم ☺️❤️آره خودمم.
امیدوارم دوستای خوبی برای هم باشیم ☺️💕😍.
فلفلی راست می گفت که اینجا هم میشه رشد کرد و هم کلی دوست خوب پیدا کرد ☺️💕😍🥺.
شاکیمی گوید:
۲۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۳۳سلام گرانبها جان.
من چند تا نظر دادم این مدت ولی هیچ کدوم تایید نشده.
فکر کردم جیمیلم مشکل داره ولی جیمیل هم عوض کردم و بازم دیدم تایید نکردی.امروز از موبایل مامانم پیام دادم…
مهشیدمی گوید:
۲۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۶:۳۴سلام جان تون سلامت.من همه پیام ها را تایید کردم …
با چه اسمی پیام دادین قبلا؟
شاکیمی گوید:
۲۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۲۲ممنون جواب دادی. اولین نظرم یه اهانت کردم بهتون بعدش پشیمون شدم😔
به اسم ثریا بود و بعدشم مینا و مهتاب و چند تا اسم دیگه.اسمای مختلف زدم و کلی عذرخواهی کردم.چرا اینقدر سختگیرین.آدم اشتباه هم داره.من شناختم ازتون کم بود و فکر کردم که ********
مهشیدمی گوید:
۲۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۴۹اون اسامی را دیدم و آی پی یکسانی داشت…آی پی اول تون بلاک شده و متاسفانه هر پیامی با هر اسم و جیمیلی زدین، بازم همون ای پی ملاک بوده و به دستم نرسیده …پیام ها پاک میشن و اسامی لیست میشه …
متاسفانه هنوز سایت امکان کاربری ایجاد کردن نداره و من ای پی ها بلاک میکنم و اگر همون آی پی پیام خوب بذاره به دستم نمیرسه دیگه …
انشاله کاربری بذارم و اونجا قطع و وصل میکنم…
من سختگیر در پذیرش عذرخواهی نیستم عزیزم…اون آی پی باز شد الان.
شاکیمی گوید:
۲۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۵۲ممنونم
به اسم مهتاب بود فکر میکنم یه سوال ازتون پرسیدم.میشه جواب بدین؟
مهشیدمی گوید:
۲۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۵۴عرض کردم من اون پیام ها را ندارم.خودش پاک میشن چون ای پی تون بلاک بوده.
دوباره بپرسین🙏
شاکیمی گوید:
۲۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۵۹باشه
شوهرم خانوادشو به من ترجیح میده.دائم در خدمت خواهر و داداش کوچیکشه.یا ماشینمونو قرض میگیرن یا شوهرم باید برسونتشون این ور اون ور.من باردارم ۴ ماهمه.تو این مدت اصلا نگفته من دکتر میخوام توجه میخوام.یه بار گوشه دلم درد گرفت گفت با مامانت برو.در خالیکه ماشینش بود و میتونست بریم.اون مطلبت در مورد متن سازیو خوندم ولی فکد میکنم من براش هیچی نیستم.اصلا به خرفام توجهی نمیکنه چه برسه متن سازی کنم براش😕
مهشیدمی گوید:
۲۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۰۱یه کمی از خودتون بگین…اول ازدواج چطوری بود اوضاع؟ سنتی ازدواج کردین یا …
همیشه همینطور بوده و از اول بی اهمیت بوده؟
ارتباط همسرتون با مادرش چطوره؟
شاکیمی گوید:
۲۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۰۶بله ولی تایید نکن که کسی نبینه.میترسم نظرم اینجا بمونه و بعدها دیده بشه و شناخته شم.
*******
مهشیدمی گوید:
۲۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۱۷اوکی…
بهتون فردا پاسخ میدم…جیمیل تون را درست وارد کنین تا ارسال به جیمیل کنم
Saharمی گوید:
۲۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۲۷سلام مهشید جان چند شنبه ها پست جدید داریم ؟ 😍🤗
مهشیدمی گوید:
۲۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۲۹سلام به روی ماه تون
۵ شنبه ها فکر کنم خوبه.
برخی مواقع هم دوشنبه هم میذارم
ستارهمی گوید:
۲۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۰:۰۸مهشید جون 😍❤️.
امروز با سحر جون 😍❤️ حرف زدم .چقدر دختر شیرین و دلبریه و حرف زدن باهاش لذت بخشه ☺️💕.
چقدر اینجا میشه دوستای خوب پیدا کرد☺️🩷.
منم که انرژی دلبرم زخمی شده و فعلا مرخصی گرفتم و دارم انرژی های دیگه ام رو زیست می کنم .
امیدوارم انرژی اصلی ام خودش خود به خود پیدا بشه چون که من نای پیدا کردنش رو ندارم😂🤣🤦.
مهشیدمی گوید:
۲۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۵۸جانت سلامت ستاره جان ❤️
دقیقا …آدم هایی که چیزی به ما اضافه میکنند واقعا نعمت هستند😍😍😍😍
نرگسمی گوید:
۲۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۴۴سلام مهشید جان خوبی؟
ببخشید یه سوال دارم که مرتبط با این بحث نیست
سوالم درمورد مهمون هست
وقتی که مهمونی میاد خونمون و بچش به وسایلمون دست میزنه و خیلی شلوغه چطور رفتار کنیم که نه مهمون ناراحت بشه و نه ما اذیت بشیم؟
راستش بیشتر افراد فامیل ما بچه هاشون شلوغ هستن وقتی میان خونمون نمیدونم چطوری رفتار کنم که نه بی احترامی به اونا بشه نه آسیبی به ما وارد بشه