قرار کوه را گذاشتیم .من قبول کردم بخشی از وسایل را بیارم و اون هم باید ۹۰ درصد وسایل را می آورد .
وقتی جای مناسب پیدا کردیم و زیر اندازم را پهن کردم، اخم کرد.
از نگاهش میشد فهمید که داره تو دلش میگه:
این چه زیر انداز پوکیده ای هست که این دختر برداشته آورده!
گفت زیر انداز بهتر نداشتی؟ گفتم نه متاسفانه.
گفتم من دختر کوهم. زیر انداز برای کوهنوردا مهم نیست که. کوه نوردا کف صخره ها می شینند و عشق می کنن… خنده ام گرفته بود ولی داشتم اعتماد به نفسم رو حفظ می کردم.
حقیقت این بود که اون تایم پول نداشتم زیر انداز بخرم و یه پارچه ملحفه ای شکل با خودم برده بودم و نمی دونم چرا نگفتم زیر انداز ندارم و تو کار انجام شده قرار گرفته بودیم…
این آدم که دیده بودم هرگز تحقیر نمی کرد ولی از من انتظار داشت اگر زیر انداز نداشتم بهش بگم تا خودش بیاره …من ولی فراموش کرده بودم بهش بگم…اعتماد به نفسم ظاهرا بالا بود (شایدم کاذب بود در اون موقعیت 😂 ) و هر چی دم دستم بود را برده بودم که روی سنگ های کوه نمی شد روش نشست و باید زیر انداز حصیری می بود(مثل تصویری که روی این پست گذاشتم)
نکته: اگر من در اون جلسه از این آقا در خصوص زیرانداز، تحقیر دریافت می کردم و یا سر و صدا می کرد و رفتارهایی بدی نشون می داد، قطعا باهاش ادامه نمی دادم و از رابطه خارج می شدم..
خلاصه با اخم نشست. بعد شروع کرد پختن املت. گوجه ها را ریخت و سرخ کرد و بعد هر چی گشت از کوله اش تخم مرغا رو پیدا نکرد! گفت ای وای یادم رفته تخم مرغ بیارم!
خندیدم…از اون خنده های تمسخر آمیز نه! از اونایی که به آرامش دعوت می کنند و مخالف اخم کردن هست…موضوع را بردم تو حالت طنز و بهش گفتم : مجبوریم روی این زیر انداز پوکیده، نون و گوجه و روغن بخوریم یعنی؟ 😂😂
خندید و گفت آخه کی میخوره؟ گفتم بیا بخوریم و لذت ببریم . ..
می خندیدیم و می خوردیم 🤦♀️😂
بهش گفتم این خاطره ماندگار شد. مطمئن باش خاطرات خوب در همین محدودیت هاست. جایی که با امکانات کم می تونی لذت ببری …
اینطور بود که انعطاف پذیری را بهش نشون دادم. زیر انداز را به روی من آورده بود و من به فراموشیش بابت تخم مرغ اینطور نگاه کرده بودم…
بعدش رفتیم خونه و پیام داد که غذا خوشمزه بود؟ گفتم در کنار همچون توئی بله خوشمزه بود 💪
اون جلسه گذشت و من برام مسجل شد که وقتی مشاورین می گفتند “امپراطوری رابطه”یا میگن “رابطه ی عاطفی ساختنی است” یعنی چی …. یعنی همین چیزها دیگه. یعنی وقتی پول زیر انداز خریدن را نداشتی ، همچنان با اعتماد به نفس باشی و از این موقعیت طنز بسازی. یعنی منتظر نباشی که یه اشتباه از طرفت سر بزنه و یا یه فراموشکاری کنه و سرکوفت بزنی!
یاد گرفته بودم به هم تو رابطه کمک بدیم و مردانگی و زنانگی های همدیگه را پرورش بدیم.
حقیقتا همیشه قرار نیست مثل خیلی از افراد در اینستاگرام زندگی هامون باشه… اینکه همه چی روال و آماده و درجه یک و سفره های پر از خوراکی و لاکچری و لباس مارک و …
زندگی خیلی از ما، زندگی معمولی از داشته هامون هست و همه چی روال نیست…مهم ترین موضوع این هستش که ما قرار نیست خودمون را با یک قاب از زندگی دیگران مقایسه کنیم…
این من بودم مهشید! با این میزان دارایی و توانایی! و دلیلی برای اینکه خجالت بکشم نبود…
کلمات کلیدی: دیکته_کردن
دیدگاه ها (17)
ماه ستیمی گوید:
۱۰ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۵:۲۷عالی بود گرانبها جان?
اما یک چیزی بگم ؛یجور پیشنهاد:
مایی که تاپیک هاتون رو خوندیم و دنبالتون کردیم اکثر این مسائل رو شنیدیم از شما؛ ای کاش مثال های متفاوت تری به کار ببرید و یا موضوعات طلایی دیگری?
مهشیدمی گوید:
۱۰ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۵:۴۴ممنونم ?
بله درست میگین …چشم
ماه ستیمی گوید:
۱۰ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۷:۰۲چشمتون بی بلا?
رویامی گوید:
۱۰ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۸:۱۵یه نکته هم من بگم من یکسال ازت کوچکترم بیشتر این مسایل که میگی رو میدونم اما میدونی نکته طلایی تو کجاست؟؟؟اینکه تو حدود ده ساااال پیش اینا رو بلد بودی!!!چیزهایی که من به مرور تو زندگی مشترک یاد گرفتم تو قبل اینکه وارد زندگی بشی بلد بودی کاش دوستان کم سن و سال اینا رو بخونن و دیگه نخوان اشتباهاتی که ماها مرتکب شدیم و درس گرفتیم رو تکرار کنند البته که نوشته های تو برام مفیده بعضی ها رو بهم یادآوری میکنه و به فکر میرم.کاش دوستانی هم که در دهه های بالاتر هستند درسهای زندگیشون رو برای ما میذاشتن که ما هم اشتباهات اونا رو تکرار نکنیم،? ممنون از تجربیات خوبت،?
مهشیدمی گوید:
۱۱ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۲:۳۷مرسی از تعریف تون عزیزم?
ندامی گوید:
۱۰ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۸:۳۲مهشید بنظرم خیچ دو ادمی با چفت و جور نیستن و به مرور با صبوری بهم یاد میدن، شما با رفتارتون یه سری چیزا به ایشون یاد دادید و قطعا از ایشون چیزایی هم یاد گرفتید،
بنظرم بالاترین چیز تو رابطه ها صبوری و مدیریت رابطه س، البته هر رتبطه ای هم با صبوری اوکی نمیشه منظورم رابطه ای هست که پیش زمینه های رشد و پیشرفت رو داره و گرنه نباید با صبوری روی هر رتبطه ای سرمایه گداری کرد و به امید ویرایش و پیرایش طرف وقت هدر داد
مهشیدمی گوید:
۱۱ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۲:۴۹دقیقا نکته همین هست که فرمودین…
یه موقع یک آدم مثل خودمون چند تا باگ داره که میشه ازش گذشت و حلش کرد…یه موقع هست که ۹۹ درصد اون آدم باگه، و یا دو سه تا باگ اساسی و قرمز داره…خب این رابطه ارزش سرمایه گذاری اصلا نداره
ندامی گوید:
۱۰ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۸:۳۳مهشید بنظرم هیچ دو ادمی باهم چفت و جور نیستن و به مرور با صبوری بهم یاد میدن، شما با رفتارتون یه سری چیزا به ایشون یاد دادید و قطعا از ایشون چیزایی هم یاد گرفتید،
بنظرم بالاترین چیز تو رابطه ها صبوری و مدیریت رابطه س، البته هر رتبطه ای هم با صبوری اوکی نمیشه منظورم رابطه ای هست که پیش زمینه های رشد و پیشرفت رو داره و گرنه نباید با صبوری روی هر رتبطه ای سرمایه گداری کرد و به امید ویرایش و پیرایش طرف وقت هدر داد
مهشیدمی گوید:
۱۱ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۲:۵۰دقیقا نکته همین هست که فرمودین…
یه موقع یک آدم مثل خودمون چند تا باگ داره که میشه ازش گذشت و حلش کرد…یه موقع هست که ۹۹ درصد اون آدم باگه، و یا دو سه تا باگ اساسی و قرمز داره…خب این رابطه ارزش سرمایه گذاری اصلا نداره
ندامی گوید:
۱۱ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۵:۴۸??
بنام مادرم؛ فاطمهمی گوید:
۱۱ شهریور ۱۴۰۳ در ۰۲:۰۳توی نینی سایت بصورت رمان نوشته بودی
ولی اینجا همراه با نکات اون قضایا میگی
نگران تکراری بودن نباش، من که خودم برام یادآوری میشه
ممنون از تجربیاتت ❤️
اینستا رو هم خوب اومدی… خخخ?
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۱ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۲:۰۶چقدر شما متواضع و مثبت اندیشی??
بنام مادرم؛ فاطمهمی گوید:
۱۱ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۳:۵۱❤️
مهشیدمی گوید:
۱۱ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۲:۵۰ارادت ..بزرگوارید
بنام مادرم؛ فاطمهمی گوید:
۱۱ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۳:۵۲❤️