تازه وارد شرکت جدید شده بودم و حقوقم کمتر از اون چیزی بود که انتظار داشتم و با مدیرم هم مذاکره کردم ولی موافقت نشد…شرح وظایفم مشخص بود و من تعجب کردم که چرا مدیر، این وظایف را با حقوق پیشنهادی ام منطبق ندیده…
تصمیم گرفتم صبورانه مذاکره کنم:
هر چند روز یک بار به مدیرم، از کارهایی که کرده بودم گزارش کار میدادم…
گزارش هفتگی و ماهیانه هم جدا می دادم…گزارشات به صورت آماری هم باید ارائه می شد، چون زاویه نگاه مدیران، زاویه جزئی نگر نیست(وقتی از تکنیک متن سازی استفاده می کنیم، باید از زاویه دید اون فرد ماجرا را رصد کنیم)
مدیران عدد و ارقام براشون مهمه …باید گزارش شسته و رُفته باشه نه یک طومار بلند بالا و ریز ریز …
خیلی از افراد نمی تونن با مدیران شون مذاکره کنند چون تایپ مدیران را نمی شناسن…
مدیرم بعد از دو ماه با افزایش حقوقم موافقت کرد…
این یه نوع استفاده از تکنیک متن سازی در محیط کار هست…
اینکه مدام بشینی و رصد کنی که همکارات چقدر می گیرند و به اونها حسودی کنی چاره کار نیست …
اینکه پشت مدیرت مدام صحبت کنی، حقوقت اضافه نمی شه …
جنگهای بیهوده نباید کرد و راه صحیح هر کار را باید پیدا کرد و حداقل تست کرد…
باید از زاویه دید مدیرت مسائل را ببینی و باهاش مذاکره کنی…
در محیط های بزرگ باید جلوی چشمش هم باشی و دیده بشی تا نامت در ذهنش ثبت بشه…خیلی از مدیران حتی نام اون کارمند را هم فراموش می کنن و شرح کارش را هم نمی دونن…من در شرکت هایی که کار کردم، کارمندانی دیدم که اتفاقا خیلی خوب هم کار می کنند ولی مدیرمون نمی دونه اینا دارند با چه کیفیتی کار می کنند…
ارائه گزارش باعث می شد که مدیرم بیشتر تو ذهنش نگهم داره و بعد از دو ماه، براش اون حقوق دیگه سنگین نبود بلکه آروم آروم به نتیجه ای رسیده بود که من در ذهنم داشتم و من را لایق دید…
آیا من از اول لایق نبودم؟ چرا بودم ولی مدیرم هنوز نمی تونست درست بشنوه و توانایی ام را عادلانه رویت کنه…
یه لینک خوبم پیدا کردم برای مذاکرات حقوقی:اینجا را کلیک کنین
کلمات کلیدی:
#سیاست_زنانه #وقت_طلایی#مذاکره #سانسور #متن_سازی#جنگ_بیهوده
دیدگاه ها (32)
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۲۹ شهریور ۱۴۰۳ در ۰۰:۲۸منی که از کارهای کارمندی بدم میاد قسمت مدیر رو کارمند رو حدف میکنم جاش پدر یا همسر با فرزند و همسر میذارم?
خوب قشنگ تر شد???
مهشیدمی گوید:
۲۹ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۱:۵۲ای جان …به این میگن ذهن تحلیلگر …مثال ها را تعمیم میدین و بومی سازی می کنین …این خیلی مهارت خوبی هست و دیدم آدم های زیادی بلدش نیستند
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۲۹ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۳:۳۱ممنونم از نکته یابیتون?
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۲۹ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۳:۳۶یه چیزی رو الان گفتید متوجه شدم
توی سفسطه میگن تعمیم دادن درست نیست
ولی توی گسترش مثال ها د استفاده شخصی اتفاقا کار درست و جالبیه?
کلا میگن توی سفسطه سازی ها نباید چیزی آغشته باشه چون حقیقت رو باید خالصانه بروز بدی
اما توی واقعیت مسئله فرق میکنه
کلا حقیقت با واقعیت خیلی متفاوته?
حقیقت یک اصل درست داره وای در واقعیت هزاران درستی و هزاران غلط ممکنه وجود داشته باشه?
حالا میفهمم چرا یسری ها با اینکه نظریه ها رو بیارن توی زندگی مخالفن
چون میگن حقیقت با تجربه فردی متفاوته
البته آدم های باهوش میتونن از این دو مسئله به زیرکی استفاده گنن
مهشیدمی گوید:
۳۰ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۶:۴۵???
ندامی گوید:
۲۹ شهریور ۱۴۰۳ در ۰۱:۱۱باهانون موافقم، منی ک کارفرما هستم پرسنل وقتی که همکاری عوض میشه و شخص جدید حقکق بیشتری قراره ددیافت کنه و اون شخص از سر حسادت اعتراض میکنه، حقیقتا میره رو مخ ادم، طوری ک ادم ترجیح میده اونم بذاره کنار و نفر دیگه ای رو با حقوق حتی بالاتر جایگزین کنه،
شاید خنده دار و همچنین تلخ باشه که گاها پرسنل ازهم سر تنقلات گلایه مند میشن?♀️ و خبرچینی همو میکنن،
نهایتا از چشم کارفرما میفتن،
بعضی هارم دیدم ب محض اینکه صاحب کارو میبینن تند تند کار میکنن?
در کل سابقه ای ک تو این حیطه دارم نباید به هر چیز کوچیک پرسنل گیر داد، گیر دادن باید کم و به جا باشه، زیاد بودنی پرسنل انگیره ش برا کارو از دست میده و همچنین تذکر اونطور ک باید نتیجه نمیده،
ولی کم و به جا تذکر دادنی باعث اصلاح میشه، حتی گاها نیاز هست بعد یه تذکر به یه نکته مثبت هم اشاره کرد.
خودمم قبلا کارمند بودم رفتار سنجیده و کنترل هیجان و پویا بودن تو جلسات باعث بولد شدن من در ذهن رییس میشد.
مهشیدمی گوید:
۲۹ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۱:۲۶خیلی خوشحالم مخاطب این پیج، یک “کارفرما” هم هست و نظرتون خیلی خیلی با ارزش هست ?
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۲۹ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۳:۳۰اصلا اخلاق منعطف و شوخ طبعت به کارفرما نمیخوره?
چقدر جالب
یکم بیشتر از خودت توی سرکار بگو?
ندامی گوید:
۲۹ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۵:۳۵عرضم ب خدمتت، قولی ب پرسنل بدم حتما انجام میدم و سر حرفم هستم، حتی اگه خودم تو ضرر باشم ریالی از حقوق پرسنل کم نمیکنم،
کاری هزشون بخام زمان تعیین میکنم که مثلا سه روزه اینو انجام بده و ب من فرقی نداره همین الن انجام بده یا روز اخر، به اختیار خودش و ازاد میذارم،
ارباب رجوع بیاد و گله متد باشه از پرسنل، دلجویی میکنم ولی بستگی داره به چند تا فاکتور که بخام ب پرسنل گوشزد کنم یا نه، گاها کسی از حسادت با هر چی میخاد منو علیه پرسنل پر کنه خیلی ریلکس گوش میکنم و نیاز ببینم تو دهن اون فرد هم میزنم، با فامیلی و احترام خطابشونومیکنم، اسم کوچیک به کار نمیبرم، از مسائل شخصی خودم صحبت نمیکنم و همچنین اجازهنمیدم از مسایل شخصیشون صحبت کنن، چون حالت صمیمی ایجاد میشه و اتوریته مدیریت پایین میاد،
یه بار سر موضوعی حس کردم بعم خیانت میشه ولی هودمو کنترل کردم تا یقین کامل پیدا کنم ک دیدم سوتفاهم شده،
موردی بوده طرف واقعا خیانت کرده با احترام ردش کردیم و جایی هم ازش صحبت نکردیم،
احیانا بخام کسی رم رد کنم یه ماه زودتر بهش اطلاع میدم،
اینا تجربه چند ساله منه و اروم اروم ب این درک رسیدم
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۲۹ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۶:۱۶چقدر جالب،چقدر فهمیده?
Saharمی گوید:
۲۹ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۳:۱۹??????????
Saharمی گوید:
۳۱ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۳:۱۸سلام عزیزم میشه بدونم کارتون تو چه حیطه ای هست ؟ البته اگه دوس دارین
اراممی گوید:
۲۹ شهریور ۱۴۰۳ در ۰۱:۲۱ننننن
اراممی گوید:
۲۹ شهریور ۱۴۰۳ در ۰۱:۲۹سلام به دختر گرانبهای عزیز که اموخته هاشو بی چشم داشت و سخاوتمندانه دراختیاربقیه میگذاره
واقعیتش من بعداز سالها زندگی پراز رنج باخانواده همسر الان به مدد همین متن سازی تونستم زندگیمو نجات بدم البته صبورانه و بعد از چندسال متن الان دارم به نتیجه میرسم
اینو بگم مادرشوهر من متن ساز قابلی هست خیلییییی قشششنگ طرفو خام میکنه و سریع به اونچه میخاد میرسه اصلا هم کسی فریبهاشو نمیفهمه چون با دقت تمام متن های قشنگی میسازه ومن قربانی هفت هشت سال این متن سازی ها شدم اما الان فهمیدم تنها راه مقابله متن سازی علیه متن سازیه و انصافا هم دربرابر همچین قدرتی تونستم تا حدودی موفق بشم
خلاصه که این تکنیک منو از جهنم به بهشت اورد
شوهرم بهم اطمینان کرد نقشه های مادرو خواهراشو فهمید خانوادشو شناخت البته باصبر و زمان زیاد
فقط یک نکته بگم سعی کنین تو متن سازی حقیو ناحق نکنین وفقط به حق متن سازی کنین چون درغیر اینصورت بالاخره یه روز دست ادم ناحق رو میشه ودیگه حتی متن سازی هاشم جواب نمیده
مهشیدمی گوید:
۲۹ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۱:۲۵سلام به روی ماه تون? ….متن سازی با چاشنی مکر و حیله بدترین نوع هست و تهش آدم آرامش درونی اش را از دست میده …
تذکر شما دقیقا درست بود که حق را با متن سازی ناحق نکنیم و بلعکس …
ممنونم از شمات و تذکرتون و خوشحالم از اون روزهای سخت اومدین بیرون عزیزم ?
فریالمی گوید:
۲۹ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۱:۵۸اینکه جلوی چشم مدیر باشی که همجنست نیست و هی خودی نشون بدی میشه تکنیک دیگه ای …خودت را گول می زنی؟ بگم چه تکنیکی؟
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۲۹ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۳:۳۰چقدر لحن صحبتت آشناست…
فریالمی گوید:
۲۹ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۳:۴۷لحن تو هم برای من آشناست.هرچند پشت یه دختر متفکر و دیوانه قائم شدی.کاربری دوم مهشید هستی.برای به شهرت رسیدن اومدی چند تا کاربری تو سایت زدی.با یکیش دیوانه بازی میکنی و بعد تکنیک میدی که اون دیوانه اجرا کنه و بعد با کربری دیوانه تبلیغ خودت میکنی.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۲۹ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۳:۴۸چرا میگی دیوانه؟
تعریفت از دیوانه چیه؟
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۲۹ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۳:۵۳چرا فکر میکنی من تبلیغ مهشید رو کردم توی کاربری هام؟
اتفاقا هر وقت خواستم با مهشید صحبت کنم توی یکی از تاپیک های متفرقه در خفا این کارو کردم
فریالمی گوید:
۲۹ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۳:۵۹چرا دائم اینجا پلاسی؟تا متن جدید میاد بالا تو زیرشی.اول متن میاد و چند دقیقه بعد دو سه تا نظر طولانی از تو میاد بالا.دیگه خیلی تابلو شدی
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۲۹ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۴:۱۷خب باشه قبول بگو چرا میگی دیوانه ام؟
و اینکه برای اینکه طرفدار بخری بهتر نیست کامنت های تشویقی بیشتر با کاربری های مختلف باید باشه
تا اینکه یک نفر با کلی تحلیل شخصی و استفاده های شخصی بخواد بیاد کامنت بذاره؟
اراممی گوید:
۳۰ شهریور ۱۴۰۳ در ۲۳:۲۱عزیز من واقعا چرا اینقد خودتو عذاب میدی بالفرض از دختر گرانبها و کامنتاش خوشت نمیاد خب اصلا پیگیرش نباش که اذیت بشی وهی بخوای از تو نوشته هاش اتو بگیری بابا اون داره راه خودشو میره طرفداراشم داره بعضیا قبولش دارن بعضیام مث شما نه
کاملا هم طبیعیه اما غیر طبیعیش اینه که چرا از کسی که خوشت نمیاد اینقد پیگیرشی
مهشیدمی گوید:
۳۱ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۸:۴۱گزینه لایک کامنت ندارم هنوز تو سایتم.
اول سلام میکنم و ارادت❤
دوم لایک روی کامنت تون ????
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۲۹ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۳:۳۶مهشید بیا توی تلگرام یه چیزی درست کردم ببین?
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۲۹ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۴:۴۱راستی مهشید اون روشی که بهت گفتم
مسئله رو مینویسی
به یه عنوان تیتروار تبدیلش میکنی
و جدول بندی میکنی یا ساده سازی میکنی
و مشگلات و راه حل ها و تاثیرات رو مینویسی و با راه حل اصلی پیدا میشه یا راه حل های کلی که پیدا کردی اجرا میکنی یا به یه نتیجه ی خاصی میرسی
البته شیوه ی دیگه هست سوال جواب
و میرسی به یه مسئله ی ساده و پاسخ های ساده
الان توی فیزیک دیدم بهش میگن مدل سازی
توی فیزیک این کارو میکنن که یه مسئله رو برای اینکه بتونن بررسی کنن
خیلی مسائل سطحی و بی تاثیر رو حذف میکنن و ساده میشه و از اون جهت میتونن خیلی راحت تحلیل و بررسی کنن
من بهش میگفتم ساده سازی ولی توی فیزیک میگه مدل سازی?
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۲۹ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۷:۰۱مهشید امروز یه قدم سمت ترسم برداشتم?
من یه دوره ای دچار تمرکز بشدت پایین شده بودم و نمیتونستم دروس تحلیلی و منطقی رو تحلیل کنم
دروسی مثل فیزیک و ریاضی و بشدت نمره هام پایین اومد در حد ۰ و ۳ و ۵ و …
وقتی توی مدرسه رقابت طلب استعدادهای درخشان باشی هم این مسئله خیلی شرم آورد به نظر میاد
خلاصه خیلی از طرف اطرافیان طرد شدم و مدام میشنیدم که میگفتن جای تو اینجا نیست و برو مدارس عادی و …
وقتی تلاش هم میکردم متاسفانه نتیجه حیلی داغون بود و این بیشتر باعث میشد احساس شرم و ترس کنم
یه دوست خیلی قدیمی و عزیز و باهوش رو چند روز پیش دیدم که هم مدرسه ایم بود
میگفت تو خیلی باهوش و تحلیل گر بودی و یادمه حتی اگر نمره ی خوبی نمیگرفتی ولی مشخص بود مطلب رو گرفتی و استفاده میکنی
اون جا با خودم گفتم باید امتحان کنم دوباره
امروز فیزیک رو آروم آروم مطالعه کردم و مشگلی نداشتم??اتفاقا دیدم یه بخش هاییش چقدر توی زندگی کاربردیه
و لذت بردم
امام علی درست میگن که حس ترس از خود مسئله ترسناک تره?و ما باید بریم توی دل ماجرا?
مهشیدمی گوید:
۳۰ شهریور ۱۴۰۳ در ۱۶:۴۸یه قدم دیگه به سمت رشد????
حامیممی گوید:
۲ مهر ۱۴۰۳ در ۱۲:۱۸سلام مهشیدجان ازت ممنونم بابت مطالب مفیدت من خودم بشخصه خیلی ازشون استفاده کردم
من یکی از همون کارمندهای زرنگی هستم که کارهامو خیلی بادقت و کیفیت و سرعت بالا انجام میدم (اینو همیشه مدیرهام میگن)اما همه جا حقم خورده میشه به لحاظ مالی و علاوه بر اون مدیرها هر روز تصمیم میگیرن که وظایف جدیدی رو بهم محول کنن بدون هیچ افزایش حقوقی و اعتراضاتمم کلا نابجا میدونن ازت میخام اگر برات امکان پذیر بود در مورد این موضوع هم صحبت کن و بهم یاد بده که چطور باید رفتار کنم در محیط کار ❤️
مهشیدمی گوید:
۲ مهر ۱۴۰۳ در ۱۴:۱۵سلام جان تون سلامت …چشم بیشتر میگم تو این زمینه …فقط یه سوال: آیا گزارش کار میدین به مدیر؟
حامیممی گوید:
۲ مهر ۱۴۰۳ در ۱۷:۳۰اینکه بخام به صورت منظم گزارش کار بدم نه چون ازم خواسته نمیشه اما هر دفعه که میخام در مورد افزایش حقوق صحبت کنم یه فهرست از کارهایی که انجام میدم رو میگم
و یه نکته دیگه اینکه خیلی ارتباط گرفتن با مدیر برام سخته و اکثرا مدیرها توی ذهنم شبیه یه غول یا دشمن هستن ?خودمم نمیدونم چرا
مهشیدمی گوید:
۲ مهر ۱۴۰۳ در ۱۸:۵۳دقیقا این طرز تفکر که غول هستند مشکل سازه …با اعتماد به نفس باید خودت را پرزنت کنی