ESC را فشار دهید تا بسته شود

۹) متن سازی، یک نسخه نیست

یه چیزی که متن سازی را به شکست منجر می کنه اینه که بخوای یه سری رفتار را دقیقا مو به مو اجرا کنی و تقلیدگر باشی…
دقیقا مثل عشوه یاد گرفتن می مونه…مثلا اونایی که عشوه بلد نیستن و بهشون میگی برو مرلین مونرو را ببین و یاد بگیر…
میره می بینه که مونرو گوشه لبش رو گاز میگرفته و این یعنی عشوه …
همین را میره اجرا می کنه و تو ذوقش می خوره چون عشوه اش دل انگیز نشد بلکه شتری شد 🙂
در مورد تکنیک متن سازی هم همین هست…مثلا تو یه مدیری داری که  همیشه ساز مخالف میزنه…شما هم به نشانه تایید هر حرفی مدیر زد دیگه مقاومت نمی کنی و دل به دلش میدی(تکنیک مهشید و مامان)…
یه دفعه می بینی مدیرت تا دیروز نمی خواسته اینقدر مخالفت کنه ها…با رفتار تو دیگه تا ابد مخالف میشه و خر بیار و باقالی بار کن! و تکنیک متن سازی ات به شکست میخوره!
پس باید چیکار کرد؟ 
باید تایپ شخصیتی افراد را شناخت … در تعریف متن سازی گفتم که باید “گیرهای ذهنی” افراد را بشناسیم و در راستای همون ها متن سازی کنیم …
خیلی مهمه که مخاطب تو کیه ؟ 
خودشیفته است؟
درونگراست؟
برونگراست؟
عاشقه؟
بی منطقه؟
احساسیه؟
قدرت طلبه؟
فرمانده س؟
تایید طلبه؟
تشویق طلبه؟
باج گیره ؟
و…
اینها خیلی مهمه …
مثلا اگر بخواید جایی استخدام بشین که حجاب الزامی هست و شما با حجاب کم تو مصاحبه حاضر بشین، نتیجه چی میشه؟ قطعا رد می شین…
کاری به حجاب ندارما، در کل نتیجه کار اینجا مهمه …متن سازی هم این هستش که متوجه باشی در چه محیطی و چه جَوی و با چه مخاطبی قراره نتیجه مثبت بگیری…
شاید بگین این کار خیلی سخته و نیاز به تحلیل و بررسی و شناسایی افراد و مطالعه و دانش داره…
بله درسته! همین که ذهن شما الان روشن بشه که میشه برای حل مشکلی کاری کرد، خودش یعنی یه قدم رو به جلو …آدم وقتی در مشکلی قرار گرفته، باید بلاخره راه ها را امتحان کنه …خیلی افراد با همین شناخت و مذاکره ها، نتیجه گرفتن …
مثال:
من قبلا یه مدیر داشتم که روی یه کاری به شدت متمرکز بود و اون کار را یکی از پرسنل شرکت رهبری می کرد و انصافا کار خوبی بود ولی چون اون رهبر، به فکر خودش بود و منفعت طلب بود، باعث شده بود مشکلاتی ایجاد بشه…
مدیر ما متاسفانه لایه های تاریک اون کار را اصلا نمی دید…همه افراد بهش تذکر می دادند و دلسوزی می کردند تا مدیر ببینه …ولی مدیر چی کار میکرد؟ بهشون میگفت شما حسن نیت ندارید! شما چون با شخص ایکس مخالفین، با کارهاشم مخالفید! 
و جالبه که افراد هر روز بازم تلاش می کردند مدیر را روشن کنند (جنگ بیهوده)  چون شرکت را دوست داشتند و کارشونم دوست داشتند و مدیرمونم دوست داشتند و دلسوزش بودند ولی مدیر، همه این ها را نمی دید…
حتی افرادی که دلسوز بودند را هم توبیخ و شماتت می کرد…
تا اینکه تکنیک رفتاری مون را تغییر دادیم …موافقت مون را با اون کار اعلام کردیم و رفتیم جلو…بین راه مشکلاتی پیش اومد و مثل قبل تو بوق و کرنا نکردیم! بلکه خیلی عادی به مدیرمون خبرش می رسید بدون اینکه ما خمی به ابرو بیاریم …و چی شد؟ مدیرمون متوجه شد که ما راست می گفتیم!
اصل کار تکنیک متن سازی این هستش که اینقدر روی روشی که بارها شکست خوردی مانُور ندی؛ شاید راه دیگه ای باشه که بهتر نتیجه بگیری…

پاورقی: 

من دوست دارم اول همه مفاهیم که بلدم را براتون تعریف کنم …مثلا متن سازی تعریفش اینه، جنگ بیهوده اونه و …

مثال هم میزنم تو تعاریفم…اما من و شما میدونیم که خیلی باید مثال زد و موارد مختلف را تحلیل کرد تا بشه حرفه ای شد…

بعد از گفتن مفاهیم، با مثال های خودم و اطرافیانم و خوانندگان وبلاگم، موضوعات را می شکافیم و همفکری میکنیم…

امید به خدا

کلمات کلیدی:

#سیاست_زنانه #مذاکره #متن_سازی #جنگ_بیهوده 

مهشید

مهشید هستم.یه دختر دهه شصتی که نرم افزار کامپیوتر خوندم. dgbaha برگرفته از عبارت "دختر گرانبها" است.در این جا کنار هم هستیم تا بالنده و گرانبها بشیم.

دیدگاه ها (35)

  • آواتار فلفلی_قلقلی

    فلفلی_قلقلیمی گوید:

    ۱ مهر ۱۴۰۳ در ۱۹:۱۷

    یه چیزی توی متن سازی مهمه هیچ وقت هیچ وقت هیچ زمان مخاطب رو مقصر جلوه ندی
    وگرنه هر چی که بخواد دلسوزی یا غیر دلسوزی باشه دود میشه میره هوا
    و یه چیزی که جدیدا خودم متوجه شدم سعی کنیم واضح صحبت کنیم
    من متاسفانه از جمله کسانی هستم که حرف هام پراکنده میشه چون در لحظه فکر میکنم و و هم طوری میشه که موجب ایجاد هر نوع برداشتی میشه
    سعی کنیم قالب بندی درستی کنیم
    در حد اندازه کوتاه باشه و بتونه هدف و مفهوم رو برسونه نه بیشتر نه کمتر
    متاسفانه خودم تو این زمینه خیلی ضعیفم
    چون دائم در حال فکر کردن و پیدا کردن جمله بهتریم و در نتیجه ۱۰ تا جمله میگم آخریش شاید خوب بشه?
    ولی جمله های قبلی تاثیر این جمله ی آخر رو میبرن
    پس فکر میکنم همین که پیش خودمون جمله های ۳ ام و ۴ ام رو بگیم و ۵ امی رو به مقصد برسونیم تاثیر گذارتر باشه تا اینکه کلا تاثیر رو دود کنیم بره هوا?‍?

    • آواتار مهشید

      مهشیدمی گوید:

      ۲ مهر ۱۴۰۳ در ۱۴:۱۳

      فلفلی ذهنت خیلی خیلی فکر توشه و متمرکز نیست …یکی از بزرگترین لذت های دنیا، بی فکری در دقایق هست …بشینی و به هیییچ چی فکر نکنی…
      بعدشم همیشه قرار نیست بهترین ها را به مخاطب بگی …کافیه سنجیده ولی ساده بگی…هی مدام جملاتت را کات و اصلاح نکن …

  • آواتار فاطمه کیا

    فاطمه کیامی گوید:

    ۱ مهر ۱۴۰۳ در ۱۹:۳۰

    سلام گرانبها جان.خواننده خاموش مطالب شمام.
    خیلی استفاده میکنم.خدا بهتون قوت بده ??

  • آواتار دریا

    دریامی گوید:

    ۲ مهر ۱۴۰۳ در ۰۱:۵۱

    خیلی خوب بود
    منم تصمیم گرفتم یه مدته دست از جنگ های بیهوده بردارم . ۴ ساله نتیجه نگرفتم از جنگ های بیهوده
    کمترین مثبتش اینه ذهن خودم آرومه

  • آواتار رویا

    رویامی گوید:

    ۲ مهر ۱۴۰۳ در ۰۸:۰۳

    منم متاسفانه اونطوری که باید نمیتونم مفاهیم رو انتقال بدم خیلی وقتا از صحبتم سو برداشت میشه تو ذهنم کلی حرف آماده میکنم وقتی می‌خوام بگم اصلا همش یادم میره،? چندین بار دعواهای بدی بین منو همسرم صورت گرفته بخاطر همین توانا نبودنم در صحبت کردن الان دارم تمرین میکنم ولی کلا صحبت کردن برام سخته.یه چیزی فکرم رو درگیر کرده مهشید!تو میگی درونگرایی و کارت فروشندگیه!این خیلی تناقضه ها!!!چطور میتونی؟برای فروش همش آدم باید صحبت کنه این برای یه درونگرا خیلی سخته انرژی منکه پایین میاد!اصلا از حرف زدن با گوشی بدم میاد دوست دارم فقط تایپ کنم،?شاید مشکل همینجاست تو تایپ کردن خیلی راحتم چون بیان نمی کنم و دارم حرفهای ذهنم رو می نویسم ولی همینا رو بخوام بگم برام سخته

    • آواتار فلفلی_قلقلی

      فلفلی_قلقلیمی گوید:

      ۲ مهر ۱۴۰۳ در ۰۸:۱۹

      سلام گلم
      تایپ کردن اینطوریه که تو میتونی فکر کنی و حرف هات رو قالب بندی و بالا پایین کنی
      اگر میتونی برو کلاس های فن بیان
      چون باید اعتماد به نفست بالا بره
      اگر اضطراب داری راجب مسائلی اون ها رو باید رفع گنی
      چون ممکنه اون اضطراب ها ذهنت رو پراکنده میکنن
      خیلی مهمه که وقتی میخوای صحبت کنی بفهمی چی میخوای بگی
      برای مثال محبت میخوای
      ولی توی ذهنت احساسات مختلفی هست و یهو میای به شوهرت میگی تو خودخواه و بی توجهی
      تو بی مسئولیتی
      درسته این ها منجر شدن که شوهرت بهت توجه نکنه
      ولی باید این رو بدونیم که مقصر کردن دیگران ما رو از هدفمون دورتر میکنه
      پس لازمه بهش بگی من خیلی ناراحتم چون فکر میکنم بهم توجه نمیشه
      یا من نیاز به توجه دارم
      و حتما باید بگی چطور اون نیاز رفع میشه
      برای مثال دوست داری بوسیده شی
      و این ها رو با لحنی که بنظر کمتر دستوری میاد بگو
      مثلا بچگانه گفتن یا با ناز و ادا و …
      فکر کنم قبل تر چند تا کتاب و دوره معرفی کردم اگر شرکت کنی خیلی کمکت میتونه بکنه

      • آواتار رویا

        رویامی گوید:

        ۲ مهر ۱۴۰۳ در ۰۹:۰۲

        ممنون از نظرت،?حالا اینا که گفتی مثال بود ولی تو اینا مشکل ندارم تقریبا میتونم مدیریت کنم. وقتایی که ناراحتم کنه ابراز ناراحتی و درست بیان کردنش سخته مثلاً یه حرفی بزنه دیگه کلا افکارم پریشون میشه نمی تونم اونطوری که باید جواب بدم کلا اونی که منظورم بود هم یادم می‌ره.همسرم بر خلاف من خوب بلده صحبت کنه مسأله رو بپیچونه کلا به نفع خودش تموم کنه،??بعد می بینم عه من ناراحت بودم ولی آخرش خودم مقصر شدم که !!!و جالبه حرفاش رو که میگه تهش بهش حق هم میدم،?

        • آواتار فلفلی_قلقلی

          فلفلی_قلقلیمی گوید:

          ۲ مهر ۱۴۰۳ در ۱۱:۳۳

          اتفاقا این کار رو خیلی پیش اطرافیانم دیدم?مخصوصا خودشیفته ها
          که وقتی اشتباهی میکنن و میخوای بهشون بگی اون ها یه اشتباه توی تو می‌گردن و به جای اینکه معذرت خواهی کنن معذرت خواهی میگیرن?
          ببین اون موقع پس حرف نزن
          بذار بعدا بیانش کن
          مشخصه چون میدونی بعدش قراره معذرت خواهی کنی و یه قسمت معزت مطمئن نیست که اشتباه کرده نمیتونی حرفت رو درست و حسابی بچینی و با اعتماد به نفس بگی
          پس بذار بعدا که بتونی طوری بیانش کنی که موجب این نشه طرف مقابل بخواد دفاع کنه و تو هم به هدفت برسی
          البته مطمئن نیستم ولی
          تا ۵ عدد بشمر و این باعث میشه آروم بشی و بگو بعدا صحبت میکنیم یا به یه بهونه ای بحث رو ببند تا بعدا بتونی بازش گنی

    • آواتار مهشید

      مهشیدمی گوید:

      ۳ مهر ۱۴۰۳ در ۱۴:۴۱

      من فروشنده خوبی هستم چون با خریدار صادقم …راحت و بی شیله پیله بهش میگم اینو دارم اونو ندارم و گولش نمیزنم … فروشندگی اینجور جا افتاده که باید حقیقت را بپوشونی و یا حرافی کنی…اما من امضای مهشید درونگرا را زدم زیر کارم و موفق شدم …فروشندگی عزت نفس و اعتماد به نفس می خواد و از “نه” شنیدن مشتری نباید جا بخوری…وگرنه فروشندگی دروغگویی و حرافی نمیخواد

  • آواتار فریما

    فریمامی گوید:

    ۲ مهر ۱۴۰۳ در ۱۲:۳۹

    سلام عزیزم خیلی عالی میشه اگه حرفه ای تر به این موضوع پرداخته شه ما هم سعی میکنیم کمک کنیم نظرمونو بزاریم هر چن که دانش و اطلاعات ما به پای شما نمیرسه :)))
    با اجازتون من پادکست های جافکری رو هم به همه توصیه میکنم عالیه برا کله زندگی مخصوصا اونایی که میخوان هوش هیجانیشون بره بالا دوره های مریم مبارکی هم هم خوبه پادکستا رایگانه گوش کنید کیف کنید :))

  • آواتار Sahar

    Saharمی گوید:

    ۲ مهر ۱۴۰۳ در ۱۴:۳۵

    سلام مهشید ظاهرا سایت واسم باگ خورده چون من از جمعه چک میکردم که متن جدید گذاشتی یا نه الان دیدم اینو گذاشتی اون وسطم دیدم یه تاپیک راجب مامانت و اینا زدی نخوندمش
    و جواب کامنت هایی که قبلا تو تاپیک قبلی گذاشته بودمم واسم نیومده 🙁

    • آواتار مهشید

      مهشیدمی گوید:

      ۲ مهر ۱۴۰۳ در ۱۴:۵۷

      سلام عزیزم
      الان چک کردن در دو کامپیوتر و دو تا موبایل …مشکلی نداشته …ولی خب آلارم نمیاد برای کاربرها…من وبلاگم آلارم نداره هنوز متاسفانه

  • آواتار Sahar

    Saharمی گوید:

    ۲ مهر ۱۴۰۳ در ۱۵:۳۵

    مهشید نمیدونم سریال طوبی رو نگا میکنی یا نه ولی فخر الدین هر وقت میخواست کاری انجام بده که شیس دوست نداشت یا امکان داشت مخالفت کنه به طوبی میگفت باید یه کاری کنیم که حس کنده قدرت داره و احساس بزرگی کنه اینو خوندم یاد اون افتادم ?

      • آواتار Sahar

        Saharمی گوید:

        ۴ مهر ۱۴۰۳ در ۱۷:۴۸

        واقعا سریال قشنگیه ?❤️
        از روی یه کتاب ساخته شده که اون کتابه هم فکر کنم از زندگی واقعی یه خانوم
        حالا الان که ندیدی متوجه نمیشی من چی میگم ولی من
        اون وسط دنبال این بودم بفهمم کدوم انرژی زنانه انیه کمه که فخر دین عاشقش نشده ??‍♀️??
        میشه از داخلش درس های زیادی گرفت
        میشه هر وقت رفتی دیدیش بهمون درساشو بگی ??

  • آواتار فلفلی_قلقلی

    فلفلی_قلقلیمی گوید:

    ۲ مهر ۱۴۰۳ در ۱۵:۵۲

    بعد زدن سایتت خیلی پیشرفت شخصی داشتم
    چون انگیزه ی قوی ای بود تا رشد کنم
    وقتی میدیدم خیلی ها دارن رشد میکنن
    هر بار جلوتر میرم و یه مانع یا گیر رو پیدا میکنم و درست میکنم
    هر چی جلوتر میرم احساس آزادی بیشتر،توانایی بیشتر،قدرت بیشتر،ارزش بیشتر و دوست داشتنی بیشتری میکنم?

    • آواتار مهشید

      مهشیدمی گوید:

      ۲ مهر ۱۴۰۳ در ۱۵:۵۹

      خدا رو شکر عزیزم …فراموش نکن بهترین سن برای ترمیم هستی…شروع زندگی هستی…خیلی خوشحالم که رو به رشد و موفقیت هستی …یه چیزی هم من دیدم ازت…اینکه وقتی می نویسی، افکارت منظم میشه …

      • آواتار فلفلی_قلقلی

        فلفلی_قلقلیمی گوید:

        ۲ مهر ۱۴۰۳ در ۱۶:۱۳

        آره قبول دارم
        معمولا میگن جوان ها پر از انرژی ولی نادان هستن
        و پیرها پر از دانایی ولی بدون انرژی جوانی هستی
        و همین میشه که زندگی ها پر از اشکال و اشتباه و حسرته
        .ممنونم ازت?
        آره این کاریه که مدتیه میکنم
        شیوه ی ساده سازی رو از همین کار یاد گرفتم
        مشکلاتم رو میگم
        از جوانب دیگه بررسی میکنم
        که کجا اینطوریم
        چه زمانی؟
        چه مدت؟
        چه شدت؟
        به چه شکلی؟
        به چه علتی؟
        سوال هایی میپرسم و
        این ها که دسته بندی میشن
        مسئله ساده میشه
        و بعد با تجربیات و دانش الانم نگاه میکنم
        راه حلش رو؟
        اشتباه فکری رو؟
        کلا توان و دانش خودم رو میارم وسط واسه اون مشکل
        که اینطوری میشه که واسم قضیه ساده میشه و قابل حل
        برای هوش هیجانی خیلی کمک میکنه
        من خیلی جواب گرفتم
        حتی برای پیدا گردن اهداف و علایق و ارزش ها و توانایی ها خیلی خوب و مناسبه

        • آواتار فلفلی_قلقلی

          فلفلی_قلقلیمی گوید:

          ۲ مهر ۱۴۰۳ در ۱۶:۱۷

          اگر اشتباه نکنم به این روش در روانشناسی میگن تسهیلگری و کوچینگ
          همون مشاوری که باهاش جلسه داشتم از این شیوه استفاده کرد
          وقتی دیدم شیوه اش دقیقا همون راه و روش خودمه خیلی کنجکاو شدم برم شرکت کنم
          و این شد که من یه مشکل بزرگ رو توی یک جلسه حل کردم
          شیوه اش دقیقا اینطوریه
          سوال هایی هدف دار میپرسه و خودت جواب رو پیدا میکنی
          نیازهات رو با توجه به توانایی هات کشف میکنی
          البته شیوه های درمانی دیگه این چنینی با سوال ها هست
          که توی اون ها متوجه اشتباه فکریت میشی
          و من دقیقا این دو مورد رو با هم انجام میدم

          • آواتار مهشید

            مهشیدمی گوید:

            ۲ مهر ۱۴۰۳ در ۱۶:۱۹

            چه قشنگ …فکر میکنم روش سقراط هم همین بوده …سوال پشت هم می پرسیده و خود افراد وقتی جواب میدادند مشکل شون حل میشده …

          • آواتار Sahar

            Saharمی گوید:

            ۳ مهر ۱۴۰۳ در ۱۳:۱۵

            کاری که دیشب تو حموم کردم :
            نمیدونستم منو و سقراط از یه روش خودمون استفاده می‌کنیم ??

  • آواتار فلفلی_قلقلی

    فلفلی_قلقلیمی گوید:

    ۲ مهر ۱۴۰۳ در ۱۵:۵۵

    خیلی دوست دارم به جایی برسم که اراده مدیریت افکار و احساساتم رو داشته باشم?

  • آواتار کبوتر سپید عشق🕊

    کبوتر سپید عشق🕊می گوید:

    ۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۰:۵۳

    چهه قدررررر مطالبتون رو دوست دارم و درس میگیرم ازش🥰🩵🕊
    تا الان با عشق و علاقه خوندممم
    هر جا از مطالعه و دانشگاه خسته میشم میام این کلبه ی دنج و پر انرژی برمیگردم سر کاری که انجام میدمممم
    خیلی خوشحالم به جای تلف کردن وقتم دارم دونه به دونه تجربیات شمارو میخونم و سعی میکنم عبرت بگیرم برای زندگی خودم🩵🕊
    واقعا ممنونم که تجربیاتتون رو با ما به اشتراک میگذارید
    اینجا برای من حس یک خونه و کلبه ی دنج رو داره
    دورادور خیلی دوستون دارم حتی با اینکه نمیشناسمتون ولی چون آدمی هستم که زیاد تصور میکنم چیزهایی رو که میخونم انگار دارم باهاتون زندگی میکنم 🩵
    امیدوارم یک روز کتاب زندگیتون رو بنویسید تا افراد بیشتری بتونند ازتون درس بگیرند و با شما زندگی کنند 🕊🩵

    • مهشیدمی گوید:

      ۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۰۱

      سلام به روی ماه تون🥰
      لطف دارید دل عزیزم❤❤
      خوشحالم که مفید هست و حس خوب میگیرین ازش 🤗
      منم حس خوبی گرفتم ازتون مخصوصا اسم کاربری تون یه حس با رنگ سفید به من داد😍😍😍

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *