ESC را فشار دهید تا بسته شود

۱۵) حرکات انقلابی ممنوع

اگر داری خودشناسی و واکاوی می کنی حواست هست یه وقت به فنا نری؟
چیزی که خیلی زیاد میتونه ادمها را به فنا بده این هستش که برن روانشناس و درمانگر، یا وبلاگایی شبیه وبلاگ من را بخونند و اگاه بشن و بعدش به نتایج زیر برسن:
۱) وای من یعنی چقدر داغونم؟! کدوم دسته از داغونام؟
مهرطلبم؟
بی ارزشم؟
ساده لوحم؟
خودشیفته ام؟
کمال طلبم؟
اوف یکی دو تا نیست که …
فلان سکانس زندگی خیلی خودخواه رفتار کردم پس قطعا خودشیفته ام …
فلان سکانس امتیاز دادم به بقیه پس مهرطلبم هستم ….
فلان سکانسم جلوی همکارم حس کردم هیچی بلد نیستم پس بی ارزشم و …
۲) اوه راستی کجا از حقم دفاع کنم میشه منِ ارزشمند؟ کجا میشه خودشیفتگی؟
۳) چقدر ساده لوحم به همه تایید میدم…بلد نیستم نه بگم…از فردا با همه مخالفت میکنم حساب کار دست شون بیاد!
۴) حالا که فهمیدم همسرم خودشیفته است برم طلاق بگیرم …
۵) حالا که فهمیدم چقدر ساده لوح بودم، پس از کارم استعفا میدم …
۶) وای چه جنگایی کردما! دیگه کاری نمیکنم ….میشینم به امید خدا و ….
یه توصیه خواهرانه دارم براتون:
در زمانی که نسبت به مشکلی اگاهی کسب میکنین (هر مشکلی مدنظرمه حتی خدای نکرده خیانت)، از هر کار عجولانه و انقلابی ای پرهیز کنین.
فهمیدن مسئله، اولین و مهم ترین بخش درمان ماست؛
ولی فهمیدن، نباید باعث بشه که شما زندگی تون را دستخوش حوادث کنین و از فردا بخواید با اون حوادث کاسه چه کنم دست بگیرین…
مورد دیگه اینکه روی خودتون سریع برچسب نزنین:
مثلا من مهرطلبم!
میدونین چرا میگم برچسب نزنین؟
چون مهرطلبی یه واژه است و کلی چیز میز شاملش میشه …شما شاید رودروایسی داری و نمیتونی نه بگی و با اندکی مهارت مشکلت حل میشه … مهرطلب ها نه گفتن سخت شون هست درسته ولی هر کسی نه نمیگه، مهرطلب نیست …
وقتی ما میگیم مهرطلب، یعنی یه سری رفتارها زیر مجموعه ای از این واژه است و میتونه به مهرطلبی برسونتت پس مواظب باش…
مورد بعدی برای حل مسئله هاتون سه راه هست:
که ترتیبش خیلی خیلی مهمه:
۱) حل کردن
۲) هضم کردن
۳) حذف کردن
 
یه مثال بزنم:
با مادرم مشکل دارم چه کنم؟
اولین قدم این هستش که تمامی راه هایی که میشه مسئله حل بشه را انجام بدم‌…مثلا مذاکره و متن سازی بکنم…
اگر نشد باید هضمش کنم و جنگ بیهوده نکنم…
اگر ازدواج کردم و مادرم روابط من و همسرم را دائم به هم میزنه، پس باید حذف کنم!
حذف میتونه رفت و آمد کمتر باشه یا کلا حذف کردن دیدارها باشه …به حرکت آخر میگن انقلابی! این حرکت زمانی باید انجام بشه که دیگه چاره ای نداریم و اگر انجامش ندیم کل زندگی مشترک مون می پاشه… اگر مادرم را حذف نکنم باید زندگی مشترکم رو حذف کنم…اگر مادرم را حذف کنم میتونم بازم بعدا بهش سر بزنم و امید به بهبود باشه اگر خودش بخواد چون من تلاشم را کردم براش…
شما در این مواقع، اون بخشی که اهمیت داره تو زندگی و منطقی هست را باید حفظ، و اون قسمت دیگه را حذف کنی…
خب اینا را داشته باشین تا مطلب بعدی…

کلمات کلیدی: #مهرطلبی #بی_ارزشی #خودشیفته #جنگ_بیهوده #حذف #هضم #حل #کمال_طلب #برچسب  #تله #متن سازی  #مهارت

مهشید

مهشید هستم.یه دختر دهه شصتی که نرم افزار کامپیوتر خوندم. dgbaha برگرفته از عبارت "دختر گرانبها" است.در این جا کنار هم هستیم تا بالنده و گرانبها بشیم.

دیدگاه ها (21)

  • آواتار فلفلی_قلقلی

    فلفلی_قلقلیمی گوید:

    ۹ مهر ۱۴۰۳ در ۱۷:۰۹

    وای یاد چند سال پیش افتادم🤕
    یه دختری دوره های روان درمانی رفته بود
    تازه می‌خواست کار کنه
    من اون موقع ۱۸ سالم بود و عمیقا هیچ اطلاعات درست و حسابی راجب روانشناسی کودک یا طرحواره درمانی نداشتم فقط چیزلی سطحی میدونستم
    وقتی برام از تاثیر کودکی گفت انقددددر افسرده و ناامید شدم که نگو😮‍💨
    فکر میگردم قابل درمان نیست یا اگر باشه کلی هزینه باید بدم
    خیلی ها رو دیدم بعدش که میگفتن رفتن درمان ولی جوابی ندیدن
    خداروشکر بعدش با شیوه های درمان دیگه آشنا شدم😑
    فکر میکنم ناامیدی از بی تجربگی و نادانیه
    وگرنه هر چی بیشتر تجربه کسب میکنی متوجه میشی امیدی هست
    راه حلی هست
    نباشه قدرتی برای پذیرش هست
    انسان خیلی توانایی داره ولی لازمه با تجربه و شناخت و بینش کشف و تقویتش کنه

  • آواتار دریا

    دریامی گوید:

    ۹ مهر ۱۴۰۳ در ۱۸:۰۳

    چه جالبه
    متاسفانه همسرم وقتی مجبور به حذف میشه من رو حذف میکنه !
    نه هیچ یک از اعضای خانواده اش
    و من نمیدونم چطوری بگم اولویتم !
    و کسی که حذف باشه من نیستم
    اما خب اون باید خودش بفهمه

    • آواتار مهشید

      مهشیدمی گوید:

      ۱۰ مهر ۱۴۰۳ در ۱۱:۰۰

      بله باید اهمیت موضوع را درک کنه و تحلیل درستی بکنه …همسرتون ناآگاهانه شما را حذف میکنه چون می دونه حذف نمی شین و موندگارید

      • آواتار دریا

        دریامی گوید:

        ۱۰ مهر ۱۴۰۳ در ۲۰:۱۲

        اخه مهشید جان ازدواج مثل دوران دوستی نیست که برای این مسائل موندگار نباشم ، چاره چیه ؟ وقتی فرضا مادرشو انتخاب کنه من چیکار کنم ؟

      • آواتار دریا

        دریامی گوید:

        ۱۰ مهر ۱۴۰۳ در ۲۱:۰۹

        خیلی رو این حرفتون فک کردم ، اما مهشید جان اصلااا ترس از دست دادن همسرمو ندارم ، حتی خودشم میدونه موندگار نیستم ، چون چن بار که خیلی دعوامون شد و من بریدم رفتم خونه پدرم و بشدت اصرار داشتم برای جدایی یعنی همسرم پیر شد تا تونست منو برگردونه چون اصلا قصدشو نداشتم برگردم ، اما بازم نمیدونم چرا منو حذف میکنه

        • آواتار مهشید

          مهشیدمی گوید:

          ۱۱ مهر ۱۴۰۳ در ۱۰:۲۴

          منظورم این نیست که شما فیزیکی میمونین …منظور این هستش که چالشاش با شما کمتره چون همیشه سوختین و ساختین …همیشه پذیراش بودین

  • آواتار ماه ستی

    ماه ستیمی گوید:

    ۹ مهر ۱۴۰۳ در ۱۸:۱۳

    وقتی ما به ناتوانی ها و تروماهای خودمون پی میبریم برای اینه صرفا ریشه ش رو پیدا کنیم و بدونیم از چیه و درمانش کنیم؛
    ولی اکثر افراد وقتی میفهمن به فرض مادر یا پدرشون باعث فلان مشکل تو روانشون شده میرن تو فاز قربانی و مدام اینو سر اون شخص که احتمالا ناخواسته این اسیب رو زده ، بالا میارن؛ با جنجال؛با دعوا با دلخوری‌.
    این عین از چاله به چاه افتادن هست.
    غافل از اینکه هدف نهایی بهبود ما هست نه اینکه صرفا بفهمیم فلان مشکل رو داریم!

    • آواتار فلفلی_قلقلی

      فلفلی_قلقلیمی گوید:

      ۹ مهر ۱۴۰۳ در ۱۸:۲۱

      اتفاقا یه شیوه روان درمانی هست به اسم واقعیت درمانی یا تئوری انتخاب که میگه هیچ وقت به چیزی که توی بچگی اتفاق افتاده توجه نمیکنن و حال رو در نظر میگیرن که چکار میتونه بکنه تا نیازهاش به شیوه درست تامین بشه
      و فکر کردن به اینکه توی کودکی چی پیش اومده طبق گفته ی شما انسان رو منفعل و ناامید و بی مسئولیت میکنه.

      • آواتار ماه ستی

        ماه ستیمی گوید:

        ۹ مهر ۱۴۰۳ در ۱۸:۳۸

        قلقلی تو چرا روانشناسی نمیری؟
        بینهایت تحلیلگر خوبی هستی؛ حرفارو خوب میفهمی؛اهل مطالعه هم هستی😄

        • آواتار فلفلی_قلقلی

          فلفلی_قلقلیمی گوید:

          ۹ مهر ۱۴۰۳ در ۲۰:۵۱

          مرسی عزیزم از تعاریفت😍🥰این نکته بینی شما رو میرسونه❤️
          مسئله اینه دانشگاه ایران اطلاعات کافی و چندان کاربردی نداره و منم واقعا علاقه خوندن درس های انسانی رو ندارم😮‍💨
          اونم به شکل تخصصی و نظریه ای
          اما متوجه شدم آموزش های درمانی روانی هستن که نیاز نیست روانشناسی بالینی خونده باشی و از فنی حرفه ای میتونی مدرک معتبر بگیری
          و مشتاق شدم توی فرصت مناسب برم دنبال شاخه ای که توش استعداد دارم

      • آواتار مهشید

        مهشیدمی گوید:

        ۱۰ مهر ۱۴۰۳ در ۱۱:۰۷

        در پاسخ به فلفلی :
        در مورد تئوری انتخاب نوشتی:

        جواب مهشید :
        یه سوال: تئوری انتخاب آیا باعث میشه که ما به گذشته سر نزنیم؟
        میدونی چرا می پرسم؟ چون ادامه مطلالب وبلاگم در مورد ریشه یابی سکانسی از زندگی است که باعث شده ما بیوفتیم تو تله…
        گذشته، نگذشته! در خاطرات ما ثبت میشه …ما خود واقعه را یادمون میره ولی آثارش پا برجاست…
        در مورد تئوری انتخاب باید یه مطالعه کنم…

        • آواتار فلفلی_قلقلی

          فلفلی_قلقلیمی گوید:

          ۱۰ مهر ۱۴۰۳ در ۱۳:۳۴

          در تئوری انتخاب بخ شماخت نیازها به شیوه صحیح اشاره میشه
          البته من شروع تخصصیش رو نخوندم
          ولی برداشتی که داشتم این بود
          برای درمان لازمه مراجعه کننده با یه شخص یا با مشاورش ارتباط عاطفی سالم بر قرار کنه
          ارتباطی که توش تحسین و عشق و توجه به اندازه و لازم برقرار باشه
          و بعد از اون میریم دنبال پیدا کردن نیاز اون شخص
          برای مثال نیاز به عشق در اون شخص زیاده و این نیاز به عشق منجر به ایجاد نیازهای خاص شده و برای رفعشون دست به کارهای بی نتیجه زده و این کارهای بی نتیجه موجب ایجاد مشکل روانی دیگه ای میشه
          برای مثال تو برای گرفتن عشق وارد رابطه ناسالم میشی و اون شخص تو رو اذیت میکنه ولی همچنان برای گرفتن عشق میمونی
          خب ادامه میدی و ناامید میشی از روابط عاطفی
          میری بقولی وارد تن فروشی میشی
          و خب موجب میشه عزت نفست نابودتر بشه و این قضایا هم تو رو شکاک میکنه هم ناامید هم افسرده هم مضطرب و …
          ولی وقتی با شیوه سالم مثلا ارتباط عاطفی با مادر یا پدر ایجاد بشه دیکه نیاز به رفتن به این راه ها نیست
          البته من به حالتی دست و پا شکسته توضیحش دادم کتاب واقعیت درمانی و تئوری انتخاب و مدرسه کافی یا چیزی شبیه این میتونه بهت کمک کنه
          کلا متوجه شدم شیوه های درمانی زیادی هستن که خیلی روی گذشته سرمایه گذاری نمیکنن و تو حوزه هایی نتایج عالی هم کسب میکنن
          اما گاها بازگشت به عقب موجب میشه فرد بی مسئولیت و ناامید و قربانی دیده بشه و شاید درمانی صورت نگیره
          چون توی تصور بیمار این هست که من میتونم با این مسائل اشتباهات خودم رو توجیه کنم
          البته این ها رو به شیوه صفر و صدی نمیگما🙄

    • آواتار مهشید

      مهشیدمی گوید:

      ۱۰ مهر ۱۴۰۳ در ۱۰:۵۹

      در جواب به ماه ستی جان :

      دقیقا دقیقا …چقدر کامنت ها جالبن…میدونین چرا؟ چون مطالب بعدی در مورد ریشه یابی هستش و شما در این کامنت انگار تله پاتی به مطلب بعدی داشتین😍

  • آواتار رویا

    رویامی گوید:

    ۱۰ مهر ۱۴۰۳ در ۰۷:۵۲

    چه جالب،😁اتفاقا منم به همین فکر میکردم که به فلفلی بگم می‌تونه روانشناس خوبی بشه،😎

  • آواتار کبوتر سپید عشق🕊

    کبوتر سپید عشق🕊می گوید:

    ۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۳:۴۲

    چه خط فکری زیبایییی
    دقیقا چند دقیقه پیش داشتم همینارو به خودم‌میگفتم تا این مبحث رو مطالعه کردم🥰🩵🕊

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *