در دنیای امروزی، چیزای زیادی هستندکه نگاه خریدار دارند مثل:
۱) خرید گل برای زنها توسط همسرشون: باعث میشه عده ای استوری کنند از ذوق؛
۲) خرید یا داشتن ماشین گرون قیمت مثل بنز و گذاشتن عکسش در فضای مجازی؛
۳) خونه بزرگ و زندگی لوکس و نمایش آن به دیگران؛
و…
اما چند درصد مردم گل از همسرشون میگیرند؟
چند درصد خونه های بزرگ دارند و بنز سوار میشن؟
مردم ذوق های کوچیک و عمومی را فراموش کردند و دیگه لذتی هم از دارایی های با ارزش روزمره نمی برن…
هیچ وقت ایرادی به نمایش زندگی لوکس و بنز و گل ندارم و نگرفتم…اما سبک زندگی من خیلی فراتر از دارایی های این مدلی است …
چون قبل از اینکه پول بیاد تو زندگیم، شوق زندگی اومد…تو محدودیت ها، فهمیدم که دارایی های با ارزشی در جهان هست…
بزرگترین دارایی من، فرصت زندگی بود که از خدا بهم داده شد
اینکه هر بار زندگی را با ذوق چشیدم و شاکر شدم، بیشتر دریافت کردم…عشق بیشتر، آدم حسابی های بیشتر، محیط گسترده تر …دوستان بهتر و …
مثلا خوردن یک چای در محیط کار، بعد از حل کردن و یا انجام یه سری کار مهم، خودِ خودِ زندگی است…حل بشی در لحظه چای، و اون لحظه دیگه به مانیتور نگاه نکنی و فقط چاییت را بخوری
دیدن لبخند مریم همکارم بعد از چند روز، خود خود زندگیست
شیشه زیتون دست همسرم وقتی میاد تو خونه …زیتون برای من خریده چون عشق زیتون دارم
همراهی همسرم موقع مریضی و درماندگی ام
ذوق شنیدن صدای اوپرا و نازنین و فاطمه در تلگرام …شنیدن صدای محیطشون در بکگراند صدای خودشون
چند روز قبل، با نازنین و اوپرا صحبت میکردم، نازنین داشت پیاده روی میکرد و نفس نفس میزد و برام صحبت میکرد چون مهم بود ویس بده بهم…حسی که ازش گرفتم عالی بود…جالبه اوپرا هم گفت صدای پیاده روی چه عالی بود…صدای خود اوپرا در شنبه ای که گذشت باعث اشکم شد از اون اشکای داغ و شادی آور که گوشه آشپزخانه محیط کارمون ریختم …
صدای ماشین لباس شویی وسط حرفای فاطمه ای که تازه باهاش آشنا شده بودم
خود خود زندگی بودند …
وقتی میرم سرکار، به آرایش و لباس همکاران توجه می کنم و لذت می برم…به ست کردن مریم خیلی توجه دارم…به اینکه هر رنگ مانتوش یه اکسسوری (گل سر و دستبند و انگشتر و …) داره و هر روز صبح بهش میگم: مریم دوباره دوباره؟ و میخندیم …بهش میگم یه تشت پر از اکسسوری داری مطمئنم!
لباسش و اکسسوری هاش خیلی ساده است ولی سلیقه اش در ساختن ترکیب و رنگ ها عالیه…مریم میاد که زندگی را قشنگ تر کنه…
ذوق می کنه و منم ذوقش را میکنم …اکسسوری هاش طلا نیست ولی اونقدر جذاب سِت میکنه که تماشا کردنش عین خوردن چای و کیک یه روز زمستونی حالت را جا میاره…
ذوق خوردن چای های دو نفره با مسیح
ذوق رنگ های جذاب کاسه های لوبیا در کوه صفه
این بالکن ما در طبقه ۱۲ است …عکسش را گذاشتم و عده ای مسخره کردند…
من زندگی از این زاویه در بالکن را خیلی دوست دارم…برای همین هست هر کسی مسخره کنه و یا عادی براش جلوه کنه مهم نیست برام…چون وقتی شما ذوق چیزی را دارید و حظش را بردین ، عالم و آدم نفهمندش، خب چه اهمیت؟
آرامش اینجا باعث شد انتخاب من و همسرم باشه…
برای من این بالکن جایی هست که وسط آشپزی و کار، میام یه سر اینجا و به تمام فراز و نشیب های این خاک ها و کوه نگاه میکنم و لذت خیلی زیادی می برم …چون دقیقا جایی هست که همیشه آرزوش را داشتم…ویو ابدی و رو به خاک و کوه و تپه! بدون اینکه انسانی یا خونه ای ببینم …طبیعت محض!
شبهای خنک و سرد، صدای قورباغه میاد…تا به حال با لالایی قورباغه خواب تون برده؟ 😍
پاورقی:
۱)کامنت محدثه عزیز، زیر پست دایی محسن بود که منتشرش نکردم…اونجا میخواستم فقط برای دایی محسن باشه و ریپلای نشه…
۲)دکتر شیری عزیز ویدئوتون حق مطلب را ادا کرد…
برای اونایی که با تدوین هاتون آشنا نیستند بگم که ویدئو، تصاویر فیلمهاست ولی صدای شاگردتون زهرا، تو پس زمینه بود.
جمله قشنگ تون را تکرار میکنم:
آدمهایی ک رنج های زندگی را کیمیاگری میکنند و تبدیلش می کنند به خلق های زیبا…
من برای ذوق شاگردتون فاطمه، هم اشک شوق ریختم؛
۳) عکس اصلی این پست نکته داره که انتخابش کردم…همه لبخند دارند بدون اینکه قرار گذاشته باشیم …حتی لباس سبزه که همیشه عبوسه هم این منتهای لبخندشه:) خیلی خیلی سرد بود ولی ما داشتیم بهترین لحظه ها را زندگی میکردیم در دامنه کوه کرکس با کلی برف…بهترین عکس از روزهای صعودم در کوه های مختلف هست…
هر جایی هستی همان لحظه زندگی کن…
دیدگاه ها (163)
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۴ آبان ۱۴۰۳ در ۰۹:۰۰چند وقت پیش داشتم با خودم فکر میگردم
ما خیلی درگیر این هستیم به دست بیاریم تا استفاده کنیم
ولی آیا واقعا به استفاده میرسه؟
دیدیم خیلی ها تلاش میکنن توی وسایل برسن به مدل های بالاتر
توی خونه به خونه پر متراژ تر
توی ماشین به مدل بالاتر
و کی استفاده میکنیم؟و لذت میبریم
تصمیم گرفتم یه سقف بذارم برای بدست آوردن هام
و همیشه به این فکر کنم اگر یروز نبود چی میشد؟
من برای وسایلام از جمله کفش و کیف و گوشی خیلی خیلی ارزش قائلم
معمولا تا چندسال نگهشون میدارم
من کفشی داشتم تا ۵ سال نگه داشتم و بارها دوختمش
چون وقتی ازشون استفاده میکنم و لذت میبرم حس میکنم زنده میشن
حتی وقتی وسیله ای میگیرم
دوست دارم دست دوم باشه چون میدونم توش خاطره و لذت هایی بوده
و وقتی میخوام باهاشون خداحافظی کنم حس غم من رو میگیره
انگار خواهر و برادرام رو میخوام بدم
گوشی ای داشتم که خراب بود ولی فقط خودم میتونستم ازش استفاده کنم
و میدونستم کسی غیر من نمیتونه بره سمتش و امانت دار منه😁
وقتی میخواستم تعویضش کنم خیلی خیلی دلم گرفت
چون ازش لذت برده بودم و جان گرفته بود
میدونی من این کارو ولی در افکار و اطلاعاتم نمیکردم
از یه جا به بعد یاد گرفتم این کارو کنم
توی ذهنم هم سعی کنم اطلاعاتی که دارم رو قدر بدونم
و ازشون لذت ببرم و زنده اشون کنم🤗🤗
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۳۶عه کامنتم اومد
منیرهمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۰۰:۳۱درود مهشید جانم حقیقتا تحسینت میکنم بااین نگاه زیبایی که به زندگی داری…برای من هم لذتهای کوچیکزندگی بی نهایت ارزشمندند هیچ وقت تجملات جذبم نکرده من عاشق دلخوشی های کوچیکم ذوق بچه ها طبیعت بی نظیر پروردگار غذا دادن به گربه هاو…..باعث شادی من میشن…همیشه شاد و سلامت باشی نازنینم🥰🫶😘
مهشیدمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۰۹:۳۹ای جان عزیزم 😍😍😍
پایدار باشین😍
دریامی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۰۱:۵۰😍😍
مهشیدمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۰۹:۳۹😍😍
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۰۸:۰۰اتفاقا مهشید دیشب وقتی داشتم باهات حرف میزدم
با خودم میگفتم ای کاش بازم ویس بده
بازم توضیح بده
چون خیلی لذت میبردم از صدات و حرف هایی که میزدی😍
یه لحظه بنظرم عجیب اومد ولی این رو که گفتی فکر میکنم باید قدرش رو بدونم چون من رو شاداب کرد اون لحظه🤗🥰
وای اون ویو عالیه مهشید😍😍😍
من دقیقا از این عکس ها از کوه شهرمون گرفتم و گذاشتم توی گوگل مپ😂😁
خیلی خوبه چون سکوت مطلق
وقتی چشمات رو میبندی انکار داری مدیتیشن میکنی😍
مهشیدمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۰۹:۳۹عزیزم 😍😍😍
مهسا گلمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۲:۲۲کاربر گرامی:
متاسفانه نظر شما قابل انتشار نبود
از بازدید شما متشکریم🌷
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۲:۲۳عهههه کامنتت دومم کو
مهشیدمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۲:۵۷دیشب مشکل سخت افزاری داشت میزبان سایت…برای همین فکر کنم کامنت شما در همون تایم بوده و ثبت نشده
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۴:۴۹😑😑عههه ای بابا یعنی دیگه نمیاد؟
مهشیدمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۴۸بله دیروز اطلاع رسانی شون را دیر دیدم وگرنه زودتر اطلاع میدادم…
مهشیدمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۹:۰۹برگشت فلفلی
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۳۶آره آره دیدم😁❤️
شالیمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۲:۴۸یه نفر تو این عکس را میشناسم.از سمت راست دومی تو کار هنر و خوانندگی نیست؟
مهشیدمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۲:۵۶بله دستی در هنر هم دارند
شالیمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۲:۵۰سلام ادمین جان
چه پیج باحالی داری.خوشمان آمد.
این خانم تو عکس شمایی؟ عکس از چه سالیه؟
مهشیدمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۲:۵۶سلام به روی ماه تون
بله خودمم …
از سال ۴۰۱
شالیمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۰۲فکر کردم با این همه تجربه دهه ۵۰ باید باشی
اینجا که خیلی کم سنی😮دهه هشتادی؟هفتاد؟
مهشیدمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۰۸وایب مادربزرگ داشتم یعنی؟😂
دهه ۶۰ هستم😁
شالیمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۴۲اینجا یه کم سخته پیدا کردن نظرات.ثبت نامی بود خوب میشد
مهشیدمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۵۸به زودی میشه 👌👌
ممنونم از شما
افسانهمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۲:۵۴پیامام چرا نمیاد؟
مهشیدمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۲:۵۶سلام آی پی تون با دو تا اسم بود برای همین تفکیک نمی شد…به اسم افسانه و یه اسم دیگر…
مهسا گلمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۴۸سلام چرا نظر من تایید نشد پس؟
مهشیدمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۳۹سلام مهسای عزیز
حقیقتا متن نظرتون را نتونستم ببینم چون تبدیل شده بود..برخی کلمات اگر در جمله شما باشه، کل نظرتون را سیستم حذف میکنه و متن “کاربر گرامی…. ” جایگزین آن میشه…
لطفا بدون آن کلمات اقدام کنین🙏
ستارهمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۳۸سلام مهشیدجون ❤️😍.
منم عاشق لذت بردن از تک تک اجزای طبیعت و زندگی و ذوق کردن برای کوچکترین چیزها 😍🤤.
مثلاً ذوق کردن برای یک چیپس سرکه نمکی یا ذوق کردن برای یک ترشک و لواشک یا ذوق کردن برای یک گلدون کوچک آلوورا یا ذوق کردن برای یک نقاشی سیاه قلم 😍🤤.
من این حس و حال رو این ذوق کردن برای همه چیز رو و این کیمیاگری خاص رو زیاد تجربه کردم مهشید جون ❤️😍 و جزوی از وجودم شده 🌹💋.
مهشیدمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۹:۰۹سلام عشق سلام نور❤
🤗🤗🤗🤗
ستارهمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۲۰:۲۰😍❤️🌹🙏.
مهشیدمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۰۸:۳۷❤🙏🥰
رویامی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۰۱خیلی حس خوبی داد ممنونم از همه تلاشی که داری میکنی که حال ما رو خوب و خوب تر کنی،🌈تو هم کیمیا هستی مهشید جانم هم کیمیاگر،🌺بمونی برامون،💝دوست دارم،❤️
مهشیدمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۹:۰۹خدا رو شکر🥰🥰🥰
ستارهمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۰۸ببخشید مهشید جون از دیشب تا حالا نبودم 🙂✨.چون خیلی کوزتی مشغول کار کردنم و دارم روی برنامه هام کارمیکنم مهشید جون ☺️❤️🌹.
از پست خیلی خوبت ممنونم بانو جان 🙏❤️.
مهشیدمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۹:۱۰خواهش میکنم…
خدا قوت عزیزم🙏❤
ستارهمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۲۰:۲۰مرسی بانو جان 🙏❤️🎀🌹.
مهشیدمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۰۸:۳۸❤🙏🥰
hanaمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۲۷چه حس و حال خوبی داشت این مطلب🥺😍❤
مهشیدمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۹:۱۰😍😍😍
مهسا گلمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۹:۰۷فهمیدم چی بوده ببخشید😂😂😂
گرانبها ازت ممنونم برای زحماتی که این مدت کشیدی برام.
خدا سر راهم قرارت داد.دست به خاک بزنی زر بشه عزیزم😘
مهشیدمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۹:۱۱عزیزم خواهش میکنم🤗🙏
مهسا از کیش؟
مهسا گلمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۱۹:۵۸بله خود خودمم😍❤😅😅
مهشیدمی گوید:
۱۵ آبان ۱۴۰۳ در ۲۰:۱۰ای جان 😍😍
عزیزم دو سال قبل فکر کنم صحبت کردیم🤩
مهشیدمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۰۸:۳۷مهسا😍😍😍😍
کبوتر سپید عشقمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۱۰:۱۹سلام مهشید خانم عزیز🩵🐣
من به تازگی یکی از تاپیک های شمارو خوندم و خیلی برام حس خوبی داشت انگار درهای جدیدی به روی من باز شد
انشاءلله خیرش به زندگیتون برگرده🥰
یک سوال هم داشتم از خدمتتون اگر کسی تله رها شدگی و کمال گرایی داشته باشه بهترین راه برای مقابله باهاش چیه؟ آیا کتاب یا دوره ی خاصی میتونید معرفی بفرمایید؟🩵💙
مهشیدمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۰۴سلام مجددا عزیزم 😍
ای جان 😘😘
آیا شما بخش نیمه تاریک وجود و سایه ها را خوندین اینجا یا هنوز نه؟
کبوتر سپید عشق🕊می گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۲۷خیر متاسفانه هنوز نخوندم🥲
لیلا جانمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۱۲:۴۰مهشید مهیشد وای از دست متن های تو
نمیدونی چه غوغایی تو دلم برپا کردی
امیدوارم همه مردم جهان مثل تو حال دلشون خوب باشه و راه زندگی رو یاد بگیرن من الجمله خودم
ازت خیلی سپاسگزارم
حال خوبت مستدام❤️
مهشیدمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۱۶:۳۰لیلا جان پایدار باشی❤️❤️❤️❤️
Mahsaaaمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۱۴:۰۶سلام دختر گرانبهای عزیز…حقیقتا من از زمانی که راهنمایی بودم تا الان که دانشجو ام تمام تاپیک هاتو میخوندم و هی چک میکردم که نکنه مطلب جدیدی گذاشته باشی و من ندیده باشم. الان هم که دیدم وبلاگ داشتی و من نمیدونستم کلی خوشحال شدم که ایولللل الان کلی مطلب نخونده از آدم مورد علاقم دارم ! فقط یه چیزی. من مشکلی دارم که دوست داشتم ازت راهنمایی بگیرم. من تو ارتباط گیری اصلا خوب نیستم. تو اکثر جمع ها تنهام .توکللل سه سال دبیرستان تنها بودم و هیچ دوستی پیدا نکردم. تو خوابگاه با اینکه چند تا دوست داشتم اما اونا دوستای دیگه پیدا کردن و من بازم تنها بودم. این تنهایی داره تو همین ترم اول هم تو دانشگاه تکرار میشه. همه دارن دوستای خودشونو اکیپ شونو پیدا میکنن و…..من باز هم تنهام. نیمفهمم مشکل از کجاست. هبچ حرفی با هیچ کس ندارم. ارتباطاتات اجتماعی ام به شدت افتضاحه. میدونم تخصتت روانشناسی نیست، ولی میخواستم بدونم منبعی میشناسی که بفهمم چرا واقعا هیچجا هیچ دوستی پیدا نمیکنم ؟ مشکل از چیه ؟ کتاب یا مبحثی میشناسی….
مهشیدمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۱۶:۱۶مهسا جان سلام عزیزم😍
به خونه مهشید خوش آمدی❤️
اینکه ما نتونیم با دیگران ارتباط بگیریم، به جملات و روابط عمومی و نوع رفتارمون برمیگرده …
مثلا شاید شنونده خوب نیستیم…یا موقع شنیدن، میمیک صورت مون یه جوری میشه که دیگران فاصله میگیرند و …
باید کشف کنین که دقیقا مشکل کجاست …خودتون فکر میکنین چی باعث میشه افراد باهات نزدیک نمونن؟
ستارهمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۲۷سلام خدمت مهشید جون 😍❤️ فلفلی جون ❤️😍 وسحرجون❤️😍.
براتون کلی خبر خوب دارم☺️🩷🌸.
من رفتم و درباره شخصیتم مطالعه کردم و عکس و فیلم های بچگی ام رو نگاه کردم و علایقم رو روی یک کاغذ نوشتم .
بله مهشید جون ❤️😍 تشخیص شما درباره من درست بود ☺️.من آفرودیتم البته ترکیب آفرودیت و آتنا هستم یک ملکه هتایرایی و انرژی درونی ام زن دلبره❤️😍.
این همه سال زن دلبر بودم ولی خودم خبر نداشتم و به صورت غریزی و ناخودآگاه ازش استفاده کردم ولی پرسفونم کمترشده خداروشکر چون افسردگیم خوب شده بانو جون☺️🌸.
تازه الان که به علایق و فیلم و عکس های بچگی ام نگاه می کنم میبینم که یک آفرودیت تمام عیار بودم ولی به خاطر فشاری که از سمت خانواده ناسالمم تحمل کردم . نتونستم جنبه آفرودایتی خودم رو بروز بودم بانو😍❤️.
تازگی ها دارم مقاله درباره عزت نفس ،اعتماد به نفس،والدین سمی مطالعه می کنم.
تازه فهمیدم که یک آفرودیتم ولی یک آفرودیت متعادل و از شما بابت اینکه من رو کشف کردید ممنونم و امروز روز خوبی برام چون من خودم رو خیلی خوب شناختم بانو😍❤️🌹🎀💋.
مهشیدمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۱۶:۳۱سلام به روی ماهت عزیزم
ای جااااان خوش خبر باشی❤️😍😍😍😍
Saharمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۰۱سلام عزیزم خوشحالم برات 🥰❤️
منم فکر کنم یکی از بچه های کلاسمون دلبره !
یکی از بچه ها بهش گفت که خیلی عشوه میای!! و این دوستمون تنهاس کلا تو هیچ اکیپی نرفته
ولی من انرژی دلبرشو حس کردم😃
و هیچ گاردی نسبت بهش نداشتم😁
منم واقعا دوست دارم بعدا وقت بزارم انرژی درونی اصلیم رو پیدا کنم ولی برنامه هام خیلی فشرده شده 😬
ستارهمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۴۵ممنون عزیزم😍❤️.
مثل منه اون همکلاسیت 😍🥺.
اتفاقا این حرف رو که عشوه میای و دنبال جلب توجه هستی رو من خیلی زیاد شنیدم سحرجان 😍❤️.
منم توی دوران تحصیلم تنها بودم و توی هیچ اکیپی هم نرفتم 😞🥺.
توی فک و فامیلم همین جوری ام سحرجان 😍❤️ توی بحث هاشون و دورهمی هاشون نمیرم و کلا تنهام🥺😞.
عزیزم🍯✨.
زن دلبر توی ایران خیلی کم پیدا میشه و اگه باشه خیلی عذاب میکشه مثل من و همکلاسیت 😍🥺.
آخی عزیزم 💕🌸.
مطمئنم یه روز انرژیت خودش ،خودبه خود کشف میشه و میاد و بهت میگه:سلام سحر💕من اومدم😎.
اگه خواستی ویژگی های اخلاقی خودتومثل علایق و سلایق و روحیات رو زیرهمین کامنت بگو تا بهت بگم کدوم انرژی ات بولد تره ☺️❤️.
شاید اینجوری تونستم بهت کمک کنم عزیزم❤️🎀🌹.
Saharمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۳۴خیلی مرسی از اینکه بهم راهکار میدی 😍❤️🦋❤️❤️ و بهم کمک میکنی ❤️
تااازه اون دوست دلبرمم من باهاش برنامه ی سفر بعد کنکورو ریختم 😍😃 حس میکنم خیلی همسفر خوبی باید باشه ❤️
دوست دارم ک توی خصوصی باهات حرف بزنم ای کاش میشد خصوصی بهت آیدی تلگرام بدم ❤️😍
ولی نمیدونم چجوری بدم بهت که فقط خودت ببینی 😂🤦🏻♀️
ستارهمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۹:۳۰متاسفانه تلگرام ندارم عزیزم ☺️😞🤦.
ولی توی نی نی سایت ثبت نام میکنم توی خصوصی اونجا بهم بگو عزیزم ☺️❤️.
ستارهمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۴۷شاید تلگرام و اینستاگرام ریختم باهم در ارتباط بودیم ولی اینجا متاسفانه نمیشه آیدی داد چون همه میبینن .
حالا با این دوستت برنامه سفر به کجا رو ریختید گوگولی💕😍؟
ستارهمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۵۲اگه همکلاسیت دلبره مثل من 😍❤️.درباره انرژیش براش بگو شاید مثل من که تا همین چند وقت پیش نمیدونستم، اونم خبر نداشته باشه و منتظر کشف خودش باشه 😍❤️.
درباره منم بهش بگو❤️🩷. بگوکه یه دختر شیرازی ۱۹ساله میشناسی که اسمش ستاره است و انرژیش دلبرهتا احساس تنهایی نکنه و بهش بگو منم این حال و روزو زیاد تجربه کردم ❤️🌹.از قول منم بهش بگو که:درسته که تنهایی ولی این تنهایی می ارزه به دوست داشتن خودت و زنانگی داشتنت😍❤️☺️🌹.
Saharمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۳۵چشممم زیبا 😍❤️
ستارهمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۲۱حالا این عشوه میای خوبه سحرجون ❤️😍.
میدونستی برای من تا تهمت هرزگی و قضاوت کردنم حتی پیش رفته هم توی فامیلم هم توی همکلاسی هام 😐😑😬.
باورت میشه 😐ولی من تا حالا طوریم نشده و حرفاشونو به خودم نگرفتم و زنده هستم الان به نظرم خیلی پوست کلفتی داشتم 😂چون اگه مث بقیه دخترا لوس و نازک نارنجی بودم الان باید زنده نباشم والا😐😎💪.
Saharمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۳۷تو تا الان ادامه دادی چون ستاره ای 😍😉❤️
ستارهمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۴۷مرسی کیوتم 😍💕🩷❤️.
ستارهمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۵۸سحر😍❤️. بهم یه حس نازه گوگولیه عروسکی کیوت دخترانه میدی حس می کنم پرسفون باشی و انرژی درونی است زن ساده دل باشه 😍💕🩷🪷❤️🌹🎀.
ستارهمی گوید:
۱۸ آبان ۱۴۰۳ در ۰۰:۱۴سحر💕💋 من چه حسی بهت میدم 🥺؟
تو که حس پرسفونی و زن ساده دل و کیوت و دخملونه میدی🩷💕🌸🌷🪷.
من چه جور حسی رو بهت منتقل می کنم گوگولی💕🥺؟
ستارهمی گوید:
۱۸ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۳۰منم یه دوست بوشهری محجبه کلاس یازدهمی دارم هم اسم خودته سحر جون 😍❤️.
اون دوستمم بهم حس پرسفونی میده خیلی گوگولی مثل خودت ☺️🩷🌸🌷💕🪷.دوستم پرسفونه ولی ترکیب پرسفون و آتناست و یه ملکه ای واسه خودش 🩷🌸🌷💕.
حس می کنم تو هم پرسفون باشی ولی ترکیب پرسفون و آتنایی یعنی پرسفون ملکه ای یه نموره دلبرم داری 🩷🌸🌷💕☺️.
من تو رو دوست سحر😍🤤.کلا دخترای کیوت و گوگولی میدوستم 😍🤤💕🩷🌷🌸.
ستارهمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۴۶مهشید جون 😍❤️.
یه شعر خوب خوندم درباره کیمیاگری عشق گفتم برای شماهم بفرستم☺️🩷🌸.امیدوارم جالب باشه و دوست داشته باشید❤️🌹💋.
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب می شود دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هيچ وقت نريخت
لبخندی که محو شد و هيچ گاه نشکفت دوست می دارم
تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم
برای پشت کردن به آرزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خيال دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به خاطر بوی لاله های وحشي
به خاطر گونه ی زرين آفتاب گردان
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که نديده ام دوست می دارم
تو را برای لبخند تلخ لحظه ها
پرواز شيرين خا طره ها دوست می دارم
تو را به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم ديد دوست می دارم
اندازه قطرات باران، اندازه ی ستاره های آسمان دوست می دارم
تو را به اندازه خودت، اندازه آن قلب پاکت دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام… دوست می دارم
تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زيسته ام… دوست می دارم .
این شعر تقدیم به شما و فلفلی جون ❤️😍 و سحر جون 😍❤️.
الهاممی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۰:۲۵چرا یه خانم باید بین این همه مرد باشه؟ البته اول اصلا زنی ندیدم فک کردم همه مردند. بعد دقت کردم دیدم یه زن هست. حس بدی گرفتم.
مهشیدمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۰:۲۸دلیلش مشخص هست…
چون شما دوست داشتین یه چیزی بگین و یه انگی بچسبونین..ولی من این وقت ها اولا قضاوت نمیکنم…دوما شاید اینها فامیل و برادر و …باشند…سوما سوال کردن را عاقلانه میدونم نه قضاوت رو …
عزیزم دنیات را وسیع کن اونقدرا تنگ نظری خوب نیست:)
من امثال شماها را بلاک میکنم و به خونه ام برای بار دوم اصلا راه نمیدم که بخواین اظهار فضل کنین…جوری هم بلاک میشین که کامنت بعدی تون میره تو حذفیات اتوماتیک…
بای بای 😘
تاجمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۲:۱۹اومدی کل تاپیکو ندیدی چشات کور بود؟فقط همین یه عکسو تحلیل ***کردی؟ تو همونایی که شوهرت تو خونه زندونیت میکنه نمیذاره تا سر کوچه بری.برف هم به عمرت ندیدی چه برسه مرد و زن.
************
کبوتر سپید عشق🕊می گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۰:۵۷حس میکنم کامنت منو ندیده باشید چون خیلی مهربون و با حوصله همه ی کامنت هارو از روی لطفتون پاسخ میدید با اجازتون یکبار دیگه کامنتمو قرار میدم😁🕊🩵
سلام مهشید خانم عزیز🩵🐣
من به تازگی یکی از تاپیک های شمارو خوندم و خیلی برام حس خوبی داشت انگار درهای جدیدی به روی من باز شد
انشاءلله خیرش به زندگیتون برگرده🥰
یک سوال هم داشتم از خدمتتون اگر کسی تله رها شدگی و کمال گرایی داشته باشه بهترین راه برای مقابله باهاش چیه؟ آیا کتاب یا دوره ی خاصی میتونید معرفی بفرمایید؟🩵💙
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۳:۳۸سلام عزیزم
بزن توی آپارات طرحواره درمانی کلیپ های مونا چراغی عالیه/برای کمالگرایی انسان در جستجوی معنا و جز از کل و کتاب هایی در این رابطه خیلی خوبن
کتاب های مدیریتی و معنادرمانی خیلی عالی هستن برای کمالگرایی
Saharمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۱۹سلام مهشید جان 🥰
منم یه عادتی دارم اونم اینه ک دوست دارم لحظات خوب و خوشایندو سیو کنم 🥰😃
مثلا لواشک میگیرم دوست دارم با قیچی خوشگل بِبُرَمشون و تویه ظرف بذارمشون و هر چند وقت به خودم جایزه بدم 😁❤️
یا مثلا چیپس هایی ک میخرم همه رو با هم نمیخورم هر وقت ک فیلمی ک دوست دارم میبینم یه دونه شو باز میکنم
دوست دارم همیشه چیزایی ک دوست دارم رو داشته باشم
وقتی عکس ماگت و بادوم زمینی رو دیدم یاد یه لحظه ای افتادم : 😃💕
امسال اوایل پاییز هوا یه دفعه سرد شد و بارون شدیدی میومد 😍 منم یه لیوان چایی نبات ریختم و پنجره رو نیمه باز کردم و از صدای بارون و بوی خاک خیس خورده اش لذت بردم 😍🦋❤️
مهشیدمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۴۲شما معنای زندگی را درک کردین 😍😍😍😍
👏👏👏👏
ستارهمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۴۷مهشید جون ❤️😍.
دقیقا منم مث سحرم 😍❤️🌹.
عاشق همین چیزای کوچیکم و دل خوش به همین چیزای کوچیکم😍❤️🌹🎀.
Saharمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۳۸عزیزمممم😍❤️❤️
Saharمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۳۹مرسی ک حس خوب بهم میدیدننن❤️😍😍😍
ستارهمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۴۵گوگولیم 💕🩷😘.
Saharمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۲۰چه جالب ! شما و مصی یه ویژگی مشترک دیگه هم دارین
ایشونم همیشه سعی میکنه از لحظات قشنگش عکس بگیره واسمون و ازش لذت ببره😍😃
مهشیدمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۴۲مدل رفتاری مصی را خیلی می پسندم و دوست دارم…حتی موقع جواب دادنش هم تصور میکنم با یک خانم بالغ و بالنده طرفم…با صبوری و زیرکی و آرامش و زنانگی پاسخ میده و یه آرامشی منتقل میکنه…خوش به حال اونی که کنارش زندگی میکنه😍😍😍
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۲۲آخ آخ گفتی👌
من اگر مرد بودم مصی رو میدزدیدم😁
دوست دارم اون فقط حرف بزنه من نگاش کنم
خیلی خیلی باشخصیت و صبور و متین و بامحبت و خوش طینته
برعکس من خیلی عجول و تکانشی😵💫😵💫
بعدا آیدی تلش رو بگیرم باهاش حرف بزنم شاید بشه الگوبرداری دقیق تری کرد ازش😁
ستارهمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۳:۱۸به به چه عجب فلفلی خانم 😍❤️.
مشتاق دیدار خانم😍🤨.
دیگه دلت برای من تنگ نمیشه🥺؟دیگه از ما یاد نمیکنی فلفلی🥺❤️؟
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۳:۳۱سلام قشنگم🥰❤️
نه گلم تست که میزنم هم سرم درد میگیره هم چشمم
چون برای تحلیل کلمات کوچیک میشن و باید تحلیل کنم
از طرفی یه کانال توی تل زدم اون هم اومده توی لیستم
از طرف دیگه یه مشکل توی خانوادمون ایحاد شده درگیر اون هم هستیم
مهشیدمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۲:۰۸یه کانالی زدی 🥰❤️
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۳:۳۲خلاصه حوصله ام کمتر شده
ستارهمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۳:۳۷خوب فلفلی جون 😍❤️.
ایشالا موفق باشی و مشکلت زودتر حل بشه برات آرزوی موفقیت می کنم عزیزم ❤️😍🌹.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۳:۳۹همچنین قشنگم
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۲۵یه کانالی😁😂❤️
مهشیدمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۲:۰۹الگوی رفتاری خوبی هست ..اینا تو مجازی نعمتن …قشنگ میشه حسی که ازشون میگیری را درک کنی و خودت صاحب اون حس بشی…یعنی چی ؟
یعنی حس ارامش و زنانگی را بگیری ازش و همین مدلی را تمرین کنی …یادش بخیر…یه نفر سالها قبل در مجازی بود که وقتی کامنت هاش را میدیدم همین حس را میکردم ..ازش چقدر یاد گرفتم ..
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۴:۴۸آره واقعا،وقتی به چیری علاقه مند بشی یعنی اون رو درک کردی یا خود اون ویژگی در وجود تو هست و لازمه به عمل نشون داده باشه یا اینکه نیاز و کمالی در تو ایجاد شده و اون رو میخواد
و این طور آدم ها چراغ هستن
که تو رو به مسیری که میخوای بری راهنمایی میکنن
و من واقعا دلم اون آرامش و صبوری و خوش طینتی مصی رو میخواد
خیلی اوقات که دلیل و ارزشی داشته باشم این کارو میکنم
صبوری میکنم
اما وقت هایی که آدمی غریبه و مزاحم هست اونم از جنبه کنترلگری موجب میشه دو کار انجام بدم
یا بگذرم و انرژی صرف نکنم
یا خاموشش کنم و اعصاب خط خطی شده منم خاموش بشه
من فحش نمیدم
ولی ممکنه قضاوت های قشنگی هم نکنم
البته فکر میکنم حالا که متوجه شدم بهتره همون سکوت رو انتحاب کنم
چون من واقعا دلشکسته و ناراحت نمیشم
اگر بشم هم موجب آگاهیم میشه و باز هم خیلی کم پیش میاد کینه کنم
اما به این فکر میکنم شاید اون شخص از من آسیبی رو حس کرده کع اینطور واکنش نشون داده
و طبیعتا خس خشم و استرس اون از حس اینکه یه مگس دور و برم داره تمرکزم رو میبره عمیق تر باشه
شاید واقعا سکوت بهترین گزینه باشه
تا اون شخص آروم بشه و دیکه مگس مزاحمی در محدوده تمرکز من نباشه😁
hanaمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۴۳من با ایشون آشنا نیستم مهشید جان میشه ی راهنمایی کنید بیشتر با مصی آشنا شیم؟
مهشیدمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۴۵مصی همون معصومه نی نی سایت هست عزیزم .
این صفحه مجازی شون هست
https://www.ninisite.com/user/discussion/235e4172-607f-4cb3-9ff5-bccf7230f266/masoomehh
hanaمی گوید:
۱۸ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۳۶ممنون بابت معرفی چه تاپیک های پر انرژی داشتن😍❤
مهشیدمی گوید:
۱۸ آبان ۱۴۰۳ در ۱۴:۳۶ای جان 🥰🥰😍😍
Saharمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۴۲دقیقااا 😍❤️❤️
علاوه بر اینکه مصی خیلییی صبوره
خیلی هم قشنگه 🥲❤️
واای مژه ها و موهاش ، بدنسازی هم که دیگه میره و…😁🤭❤️
ستارهمی گوید:
۱۶ آبان ۱۴۰۳ در ۲۳:۵۴مهشید جون 😍❤️.
امروز یک کامنت جالب خوندم که قشنگ زد وسط هدف.
«تو دنیای زیبایی داری😊 پر از دخترانههای قشنگ و جینگیلی»
من از این دست کامنتا زیاد دریافت میکنم یا زیاد از این حرف میشنوم که بس کن دختر دنیای واقعی که مثل قصه هاو سریال های تلویزیون نیست و…
یک سوال بانو❤️😍.کدوم انرژی ها این دنیای قشنگ رو دارن💕🎀؟یک دنیای قشنگ پراز دخترونه های جینگولی ☺️🎀شامل کدوم انرژی ها و آرکی تایپ ها میشه💕🩷🎀؟
مرسی بانو 🩷❤️🙏.
مهشیدمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۲:۰۷جونت سلامت 😍❤️
آفرودیت ها یا همون دلبرها + پرسفون ها یا همون ساده ها…
ستارهمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۰۷منم که آفرودیتم و انرژی ام زن دلبره☺️🤭❤️.
پس این تعریف ازم همچین عجیب و غریبم نیست بانو😂🩷💕🎀🤭.
مهشیدمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۰۹آره زده تو هدف❤️❤️
ستارهمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۲۱🙏❤️🎀☺️👌.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۰۲چی گلم؟
ستارهمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۰۸مهشید جون ❤️😍.
کاش یه موقعیتی پیش میومد میتونستیم توی سایت تون ثبت نام کنیم و عضو سایت بشیم 🥺😍🤦.
ستارهمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۲۲راستش فلفلی جون 😍❤️.
توی یه چیز دیگه ام دو دلم 🥺.
از وقتی نتیجه کنکورم بد شد و رشته مورد علاقه ام رو نیاوردم.
نمیدونم برم سرکار یا برم جهاد دانشگاهی.چون اونجا هر مدرکی که با استعداد جورباشه میتونی توی دوره هاشون بگیری.
راستش فلفلی درباره تیپمم ازت مشورت میخواستم خواهر🩷.
من تیپ الانم مانتویی معمولیه نمیدونم چادری بشم یا همینجور مانتویی بمونم؟
گیجم🙁 .سردرگمم 🥺.نمیدونم میخوام چیکار کنم 🤦.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۵۱ستاره جان خودت تصمیم بگیر چی میخوای دقیقا؟
_چه نیازی توی تو خیلی شدیده؟
_چقدر از زمانت رو میگیره؟
_به چه مدل کارهایی علاقه داری؟
_نیاز پشت کارهای بلند مدت و هدفمندت چیه؟
_انگیزه ات چیه؟
_استعدادت چیه؟
_ایا رسالتت رو توی اون میبینی؟
_آیا رسالتی داری که بری سراغش؟
مثلا من دلم میخواد پرستاری بیارم تا برم سراغ کارهای هنری
چرا میخوام برم پرستاری؟
چون اولا از نظر حقوق و شرایط خوبه و پشتوانه مالی و به نسبت کوتاه برای دختریه که شرایط مالی خوبی نداره
از طرفی به محل کارهایی که با آدم ها در ارتباطه خیلی علاقه دارم
و من آدمی نیستم که به اینطور چیزای بلند مدت علاقه داشته باشم ولی انگیزه ای که پشتش دارم اینه
و راحب پوشش
بازم بستگی به خودت داره
_اعتقادت چیه؟
_چه میزان اعتقادی داری؟
_برای چی میخوای فلان تیپ رو داشته باشی؟
_چه ارزشی پشت تیپت مخفی شده؟
_راحتی برات مهمه؟یا مد بودن؟
_چه مدل تیپ رو میپسندی؟
_میخوای شخصیتت رو به نمایش بذاری؟
الان برای من یکی راحتی توی اولویته
یکی پوشش داشتن
و یکی سنگین بودن و موقر بودن
و در آخر اینکه تیپم با جامعه کمی جور باشه
یعنی تا جایی که میشه محجبه ام
لباسم گشاده و همچنین شلوارم
اما چادر ندارم و ممکنه مانتوهام تا حدی کوتاه بشه
اما نگاه هم میکنم این مانتو با فلان شلوار جوره؟
این شال صورتم رو بزرگ نشون میده؟
سفید نشون میده؟
این لباس چی رو از من میخواد معرفی کنه؟
اینکه یه شخص متفکر و باشخصیت و آروم و این قسمت بیشتر نمایان بشه؟یا رنگ و وارنگ بودن کل سر و پام؟
خب قطعا وقتی میخوام معرفی یشم اول از لباس معرفی میشم
من فقط از بالم لب و کرم ضد آفتاب استفاده میکنم اونم چون صورتم رو سرحال نشون میدن
اگر لاک بزنم کرمی یا صورتی میزنم
اکر آکسسوری استفاده کنم
از ساعت یا نهایت دستبند ظریف استفاده میکنم
ببین این ها همه بستگی به ملاک های منه
ببین ملاک های تو جیه
ستارهمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۹:۵۱خب فلفلی جون 😍❤️
برای کار.
_نیاز به زیبا دیده شدن.
_خیلی کم.
_کارای هنری.
_علاقه و استعداد.
_عشق به کارم.
_هنر.
_بله رسالتی میبینم.
_رسالتی دارم.
برای پوشش.
_دختر مذهبی نیستم ولی به یه سری چیزا اعتقاد دارم مثل حلال و حرام و مثل عدالت خداو…
_اعتقادم معمولیه و بی طرفم .نه اینوری ام و نه اونوری.
_میخوام مانتویی باشم ولی معمولی .چادری بودن برام سخته چون خیلی کارا با چادر نمیشه کرد.
مثلاً من عاشق رژ قرمزم که با چادر نمیشه زد تضاد داره با چادر.
_زیبایی و خاص بودن.
_هم راحتی برام مهمه و هم مد.
_مینیمال ،کژوال و اسپرت.
_بله دوست دارم شخصیتم رو نشون بده.
من آرایش خیلی دوست دارم ولی آرایشام ملایمه.تیپم ساده است ولی شیکه .دوست دارم زیبا و خاص و هنری دیده شم .
الان به نظرت چه تیپی انتخاب کنم فلفلی جون🤔😍؟
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۰:۱۲خب پس یه جمع بندی کن و اگر میتونی برو شعل های موقت مربوطه رو تجربه کن
یا برو مطالعه کن و ببین
اینطوری میتونی بفهمی جی دوست داری
هر کدوم رو انتخاب کن ببین با کدوم ارتباط بیشتری برقرار میکنی
و اینکه فکر نکن حتما باید یه امضای دائم داشته باشی
ما حتی گاهی میریم کارهای اداری میکنیم مهر میزنیم جای امضا
اگر جایی برای موقت و در شرایط خاص بخوای متفاوت باشی میتونی و باید این اتفاق بیوفته
مثل حضور در مگان های رسمی
یا ورزشی
یا مذهبی
یا فرهنگی
یا متناسب با دما
من الان یه تیپ دیگه ای دارم بشدت راحته برام
مانتوی لی و شلوار گشاد و بلند
ببین شاید چندساله هر جا هوا متناسب باشه و بخوام جای خیلی دور که پیاده روی نیاز یا جای خیلی نزدیک برم اون رو میپوشم
و اون موقع است که شاید شخصیتم یه دختر فقیر و تنبل بنظر بیاد😑😂😂
ولی خب دارم میگم نیاز نیست در اون حد هم وسواس بخرج بدی
اگر دوست داری جاهایی اسپرت باشی خب اسپرت باش
جاهایی رسمی باشی خب باش
مهم اینه یسری اولویت ها پشتیبانیش کنن
ببین من نظر نمیدم چون ممکنه اکر تصمیمی گرفته بشه از طرف من مسئولیتش با خودمه و از اونور تو درسی نمیگیری
پس با سوال سعی میکنم تو رو هدایت کنم به چیزی که فکر میکنی مناسبه و اگر نبود برگردی و درستش کنی
ستارهمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۰:۱۹فکر کنم از سردرگمی دراومدم ممنونم فلفلی جون جوابمو گرفتم 😍❤️🌹❤️.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۴:۵۵ستاره جان جدیدا حس میکنم دارم بزرگ میشم
از وقتی که ترس هام رو پذیرفتم و با این وجود میرم تو دلشون
از وقتی که سعی میکنم از هر کدوم از انرژی هایی که میخوام استفاده کنم میکنم
به این فکر کردم نیاز نیست بسیج بشم تا کل انرژی ها رو به تعادل برسونم
گاها یسری چیزا اولویت هستن در یک دوره و اون ها ارجحیت دارن
واقعا از پرسفون بودن استفاده میکنم و به خردهای خوبی دست یافتم
متوجه شدم مسئله این نیست تو جه انرژی داشته باشی
مسئله اینه چه استفاده ای میکنی
دیدم خیلی از پرسفون ها بیخیال و عاطل باطل هستن و درسته گاها ممکنه در جاهایی خیلی دلنشین و خوب باشه
اما اینکه تو منفعل باشی یا فاعل خیلی فرق داره
و اینکه من از پرسفون به خردهایی میرسم همه اش بخاطر آگاهی و اختیار خودم بوده
من از پرسفون برای توقف شدن در زمان استفاده کردم
برای اینکه نسبت به مسائلی بیخیال باشم و بتونم اون قسمت های افراطی خفته در خودم رو بیدار کنم و آرومشون کنم
شاید پرسفون منفی در رشد من وجود داشته
ولی دارم ازش در جای مناسب استفاده میکنم
قبلا دنبال این بودم بسازم
آفرودیت رو بسازم
هستیا رو بسازم
اما دیگه نمیخوام بسازم
میخوام هدایت کنم
هر چقدر که دارم رو
استفاده کنم
و نیازهایی که دارم رو برآورده کنم
ستارهمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۱۴من این حسی که تو گفتی فلفلی 😍❤️.
نسبت به پرسفون داشتم 😍❤️.
اتفاقا من آفرودیتم ولی از نوع متعادل و هتایرایی اش ☺️💕🎀.
همیشه آفرودیت بودم و آتنا و هرا ولی هیچ وقت پرسفون نداشتم هروقت افسردگی ام میاد بالا به جهان زیرین میرم و پرسفون میشم ☹️🙁😭.
در واقع مامانم پرسفون هست فلفلی☹️🙁🤦.
اونم یه پرسفون منفی که ملکه نشده 🙁🤦.
منم دیگه دلم نمیخواد آرکیتایپ دیگه ای باشم دلم میخواد همون آفرودیت بمونم 🙂🪷✨.
نمیخوام پرسفون و هستیا و اینا رو بالا بیارم چون با آفرودیت بودنم اوکیم 🙂✨🩷.
برات خوشحال شدم فلفلی امیدوارم که موفق باشی عزیزم 😍❤️🌹.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۲۵خیلی خوبه عزیزم
ولی فکر نکن یه انرژی داری
همه انرژی ها هستن ولی کم و بیشن
مثلا من انرژی دیمیتر رو استفاده میکنم
اما قبلا خیلی بیشتر بود
چرا میگم دیمیتر رو استفاده میکنم
بماند که دوست داشتم حمایت گر و طبیب این و اون باشم
من خالقم و از کوچک ترین چیزا بهترین استفاده ها رو میکنم
یا هرا بخاطر مدیریت و زیرکیش
من میتونم احساسات و افکارم رو در حدی که لازم دارم مدیریت کنم و با زیرکی بتونم فاعلشون باشم نه مفعول
یا آفرودیت
بخاطر علاقه ام به طبیعت
من انرژی زندگی رو خیلی اوقات حس میکنم
و شورش رو با خودم میارم توی خیلی قسمت های ریز زندگیم
هستیا هم که مشخصه
معنوی بودن و اتصالش به خالق هستی
و آتنا که بخاطر کمالگرایی و ایده آل گراییش در زندگیم باعث شده بخوام تلاشگر باشم
و آرتمیس که
موجب میشه اراده و استقلالت رو حفظ کنی و با وجود شرایط سخت مسئولیت پذیر باشی
ببین همه ی ما این ها رو کمالبش داریم
و مطمئن باش د تعادل خاص خودمون هستیم
مثال میزنم اگر کسی آتنا و هستیا رو ۱۰۰ داره قطعا بقیه آرکتایپ هاش میرسن به ۲۰
ولی اگر دو تا رو ۸۰ داشته باشه بقیه میشن ۴۰
ما که یک شکل و یک حالت نیستیم
ما انسانیم و میتونیم در هر جا آدمی مشخص باشیم
ستارهمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۳۸نه عزیزم منظورم این نبود منم همه شونو دارم به اندازه هم دارم ولی اونه غالبه تاثیرش توی من بیشتره همین ☺️❤️.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۶:۱۷درسته عزیزم
میگم ستاره تو تلگرام داری؟.نظرت رو راجب یه چیزی میخوام
ستارهمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۶:۳۵نه عزیزم ❤️😞.
متاسفانه تلگرام ندارم😞🖤.
موضوع اگه خیلی شخصی نیست همینجا میتونی بهم بگی اگه که خیلی شخصیه که هیچی 🙁🤦.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۶:۴۲نه عزیزم
میخواستم نظر تو رو راجب این کانالی که زدم بدونم
چون طبیعتا تو خوش ذوق تر هستی
ستارهمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۶:۵۱آها که اینطور فلفلی جون 😍❤️.
منم میخواستم درباره یه موضوع باهات مشورت کنم که میدونم میتونی کمکم کنی چون راست کار خودته 😍❤️☺️🌹.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۰۳چی ستاره جان
ستارهمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۱۲راستش فلفلی جون 😍❤️.
این رمانی که نوشتم داره تموم میشه 🥺.
منم یه ایده جدید تو سرمه ☺️.
نمیدونم درسته یا نه ؟ولی میخوام از زندگی خودم رمان بنویسم ولی نمیدونم ژانرش چی میشه یا اصلا اسمش رو چی بذارم؟
میتونی بهم کمک کنی🥺؟
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۲۲ای جانم😁
اون اسمی که پیشنهاد کردم خوب نبود؟
و خب اینجا چندتا سوال باید از خودت بپرسی
چرا میخوای بنویسی
چیو میخوای بخ نمایش بذاری
از جه ابزارهایی میخوای استفاده کنی؟:
_استعداد
_دانش
_توانایی
_تجربه
_علاقه
_مخاطبت کیا میخوای باشن؟
_میخوای چیو انتقال کنی؟
_ارزش؟
_اخساس؟
_علم؟
_تفریح؟
و چی هست؟
_گفتی برای ژانر سوال داری؟
میتونی از این ها قالب بندی کنی که چطور باشه؟
و اونوقت هم میتونی به نتیحه برسی کا میخوای راحب زندگیت بنویسی یا نه؟
ستارهمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۲۵خوب بود اسمه عزیزم ولی تکراری بود ☺️😞.
میخوام درباره احساس و نوع زندگی ام که سختی کشیدم و دارم از سختی ها عبور می کنم بنویسم .میخوام با این فاکتور از زندگیم بنویسم و میخوام این موضوع صفرتاصد رشدم رو به نمایش بذارم☺️🪷💕❤️.
با این وجود ژانر رمان چی میتونه باشه🤔؟
حتی اسم رمان چی میتونه باشه🤔؟
ستارهمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۱۷چه ایده ای داری برام فلفلی جون 😍❤️؟
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۳۰_خب کدوم قسمت زندگیت رو میخوای نمایش بدی؟
_چی توش داره؟
_کدوم قسمت هاش پررنگ تره؟
_میخوای اول شخص باشه یا سوم شخص؟
_میخوای چه رشدی رو به تصویر بکشی؟
این ها رو خواهشا عزیزم تک تک جواب بده و روی هر کدام فکر کن
سوال های بالایی هم همین طور نصفه جواب دادی
ستارهمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۴۱چشم عزیزم 😍❤️.
کامل جواب میدم امیدوارم ژانرش معلوم بشه بریم سراغ اسم .ولی ژانر رمانم هرچی باشه عاشقانه نیست چون تا حالا عشق به جنس مخالف رو تجربه نکردم و اگر عشقی هم بوده عشق به خودم و زندگی و طبیعت بوده و شامل رمان نمیشه 💕😍❤️.
دوست دارم از توانایی ،استعداد،تجربه و علاقه ام استفاده کنم .
مخاطبم همه است اما بیشتر هم سن های خودم (دهه هشتادی ها)است.
دوست دارم ارزش و احساسم رو منتقل کنم.
دوست دارم از نوجوانی تا الانم رو بنویسم.
اینکه توش چی بوده برام سختی رشد و بلوغ و بالندگی برام بوده .
میخوام بشتر اول شخص قصه رو روایت کنه بعضی جاها راوی یعنی سوم شخص.
میخوام رشد درونی و بیرونی ام رو به تصویر بکشم .
ممنون فلفلی جون 😍❤️.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۵۳خب پس درام یا زندگینامه میشه عزیزم
اگر نخوای توش یسری چیزا رو تغییر بدی
ستارهمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۹:۲۷میخوام یه سری چیزا رو تغییر بدم اتفاقا.
مثل اسم شخصیت ها و مکان ها .
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۹:۳۵همچنان زندگینامه به حساب میاد
اسمش هم باید معرفی کننده باشه
میتونی از یه نماد استفاده کنی که به زندگی ات مربوط باشه
و اون مفهوم رو برسونه
من گل ها
مثل یه واقعه توی طبیعت
یه روی یه قسمت که خیلی زوم میکنی اون رو روش اسم بذار
مثلا من یه کتاب میخوندم روانشناسی طور و درام بود
راجب زن روانشناسی که شوهری داشت و خیلی هم عاشقش بود
البته این خاتم ازدواج رسمی نکرده بود و بچه هم دوست نداشت
شوهرش هم از اون طرف خیانت میکرد ولی زنش رو ول نمیکرد
اما همیشه توی سکوت این کارو میکرد
اما زن این رو میدونست
و برای همین اسم اون رمان شد همسر خاموش
یا کتاب کیمیاگر
شخصی که توی زندگی اش از سختی ها عبور میکنه و یه زندگی عالی میسازه
و برای همین بهش میگن کیمیاگر
یا اون گلی که گفتم
یه نمای کلی از زندگیت رو پیدا کن بعد با یه چیزی توی دنیای اطراف تطبیقش بده
میتونی کارتون ها و فیلم های و رمان های متفاوت ببینی و بتونی الگو برداری کنی
مثلا من یمدت یه رمان جنایی ترسناک نوشته بودم
اسمش این بود
۳۰ دقیقه به وقت مرگ
راجب یه قاتل سریالی روانی بود
که چون مقتول هاش رو شکنجه میکرد و نمیذاشت بیشتر از نیم ساعت طول بکشه و خیلی این مسئله توش نمایان بود این گذاشتم
ستارهمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۲۰:۵۹فلفلی جون 😍❤️
اسم اون گلی که گفتی خیلی خوبه و خیلی به شخصیت من میخوره ❤️😍.
ازت ممنونم عزیزم 😍❤️.
فریمامی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۲۸سلام مهشید خوبی
میگم اگه گروه دارین تو تل میشه منم اد کنی من هیچ دوستی ندارم 😊 فقط اگر دوشت نداشتی این پیامو پاک کن مرسی
مهشیدمی گوید:
۱۷ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۳۳فریما جان سلام عزیزم 🥰
نه تو تل گروهی ندارم من …یه کانال زدم برای همین مطالبم فقط
فریمامی گوید:
۱۸ آبان ۱۴۰۳ در ۰۰:۱۵سلام عزیزم پس ادرس همون کانالو اگر دوست داشتی بده مرسی 🥰🥰❤❤
مهشیدمی گوید:
۱۸ آبان ۱۴۰۳ در ۱۰:۳۰https://t.me/dgbaha
سلام به روی ماهت عزیزم 🥰🥰
فریمامی گوید:
۱۸ آبان ۱۴۰۳ در ۱۳:۱۱ممنوم عزیزم لطف کردی :))
ستارهمی گوید:
۱۸ آبان ۱۴۰۳ در ۱۶:۵۴سلام مهشید جون 😍❤️.
من امروز خیلی اتفاقی رفتم سر وسایلام و یک از جعبه هام که توش پاستیل خشک کرده بودم دیدم 😍❤️.
آنقدر ذوق کردم برای پاستیل های خشک شده درون ظرف 😍🤤.
چون من یه عادتی دارم پاستیل خشک می کنم میذارم توی ظرف 😍 بعد میشینم نگاشون میکنم و ذوق شون می کنم😍🤤🥺.
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۸ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۳۶من این کارو برای سنگ و گلبرگ و برگ و شیشه خورده و تیله و نوار و پلاستیک های رنگی و پاکت های فروشگاهی میکنم😁
البته همه رو خشک نمیکنم ولی عاشق کلکسیون جمع کردنم
ستارهمی گوید:
۱۸ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۴۲وای چه باحال😍🤤.
ولی من چون پاستیل دوست دارم پاستیل خشک میکنم😍🤤.
فلفلی 😍❤️.
خیلی حس گوگولی بودن بهم میدی 🩷💕🎀.
یه حس ملیح دخترونه😍❤️🤤.
فلفلی ❤️😍.
من چه حسی بهت میدم 🥺؟از من چه حسی میگیری؟
(بدون توجه به دلبر بودنم بگوالبته🤭)
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۸ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۱۰ای جانم🥰❤️
تو مرکز بودن
حس میکنم در مرکزی و بقیع رو میاری اونجا
حالا بخواد توجه باشه
شوق باشه
تحرک باشه و …
ستارهمی گوید:
۱۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۵۲ممنونم عزیزم ☺️❤️🙏
این گفته ات منو یاد خورشید میندازه❤️😍.
چون هم خورشید مرکز توجه و مرکزآسمونه وبا مرکز توجه بودنش نور و گرما و زندگی به زندگی بقیه میاره ☺️😍❤️.
درست میگم 😐؟
فلفلی_قلقلیمی گوید:
۱۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۵۴بیشتر مثل منشا بودن میمونه
ببین خورشید مثل مادریه که هر روز هست
اما منشا جلوتر که میره فقط امضاش میمونه
مثل مشوق
مشوق ها تا یه جایی باهاتن از یه جا به بعد فقط اون نتیجه ای که مهرشون روش خورده میمونه
ستارهمی گوید:
۱۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۱۳منظورتو نمیفهمم فلفلی😐🤦.
یعنی من همچین اثری روی بقیه دارم😐🤦؟
سحر 💕🩷 خیلی دلم برای بچه تنگ شده🥺💋.
سحر کلا یه حس خاص بهم میده فلفلی ❤️😍.
یه حس گوگولی و دخترونه 🌸🌷🩷.
سحر از اوناست که ازبس خوشمزه و گوگولیه میشه لای نون باگت گذاشت خوردش😍☺️😋🤭.
قبول داری فلفلی 😍❤️ ؟
Saharمی گوید:
۱۹ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۲۰سلاااامممم قشنگم 💕🥰
چطورییییی؟
قلبمممم با حرفت اکلیلییییی شددددددددددد 🤧❤️❤️❤️❤️😍😍😍🐦🐦🐦🐦🐦🐦🐦❤️❤️
وااااااای 😁😁😁🥰❤️
میدونی یاد چی افتادمممم؟؟
یکی از همکلاسی هام خیلی مهربونه دو قلو ان و یکی شون ک باهاس بیشتر صمیمی ام بهم گفت ک چه چشمای قشنگی داریییییی
اون موقع هم همینجوری اکلیل شدمممممم 😂😍😍😍❤️
وااای اون شب موقع خواب هی یاد حرفش میافتادم ذوق میکردم 😂😍
راستیییی قرار بود ک من آیدی تو بگیرم باهم بیشتر حرف بزنیم
روبیکا داری من بهت آیدی بدم؟
ستارهمی گوید:
۱۹ آبان ۱۴۰۳ در ۲۱:۲۰ووووش تو گوگولی منی سحری 💕🌷🎀☺️.
ستارهمی گوید:
۱۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۲۸فلفلی ❤️😍.
میتونم یه سوال ازت بپرسم 🥺؟
اسم آنیه قشنگه☺️😍 ؟
ستارهمی گوید:
۱۸ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۳۸فلفلی 😍❤️.
الان دارم به یه چیزی فکر می کنم اگه گفتی چی 😂😅؟
فلفلی درباره اونایی که اسمشون مرضیه است چی فکر می کنی من هروقت بهش فکر می کنم یاد مریم کاویانی میفتم چون توی چندتا سریال اسمش مرضیه بوده😂🤣😅🤦.
Saharمی گوید:
۱۹ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۳۸وااااای ستاره جونم چقدر برام اون بالا نوشتی ولی من ندیدمشون الان دیدمممم 😅😓🥲 ببخشیدددد🥲❤️
+شاید تلگرام و اینستاگرام ریختم باهم در ارتباط بودیم….
من اینستا ندارم ولی تلگرام و روبیکا و و …. دارم هر کدوم داری بگو آیدی نی نی سایتمو بدم بهت بعد پیدات کردم واست شماره مو بفرستم عزیززمم🥲🥲🥲❤️
+سحر😍❤️. بهم یه حس نازه گوگولیه عروسکی کیوت دخترانه میدی حس می کنم پرسفون باشی و انرژی درونی است زن ساده دل باشه 😍💕🩷🪷❤️🌹🎀.
عزیززززمممممم 💕💕🥺 واقعیتش اینه ک اسمایی ک ارکتایپ ها گذاشتن رو یادم نمیمونه 🤦🏻♀️😁😅همونایی ک مهشید بهمون گفته رو حفظم 😁🤦🏻♀️ اونجوری میگم بهت : انرژی دلبرم کمه ولی خیلی فکر افتصادی دارم ( ولی ولخرجم😂🤦🏻♀️) حتی الانم به فکر درامدم حتی یه وقتایی فکر میکنم اگه همین الان بچسبم به این کار بیشتر رشد میکنم تا توی درس و درمورد اون کیوت بودنه و اینا قیافم از نزدیک و حضوری بیبی فیسه 😂😅🤦🏻♀️ تعریف از خود نباشه
بابابزرگم میگه تو الان میخوای بری دانشگاه ؟؟ میگم آره میگه اصلااا بهت نمیاد 😅😂
ولی ساده دل هستم و یه جورایی واسه ی اون دانشمندم خوب شده چون زیاد به خاطرش به خودم فشار نمیارم ولی جنبه های منفی دیگه ام دارم از ساده دل ک دوست دارم درستش کنم 😆❤️
سحر💕💋 من چه حسی بهت میدم 🥺؟
من ندیدمت خببب ولی یه حسی میدی ک خیلی صبوری و آدم دلش میخواد باهات حرف بزنه
وحس میکنم نقاط مشترک زیاد داریم باهم جوری ک دوست دارم بیام شیراز و پیش اون کافه های خوشگلش عکس بگیریم باهممم ❤️
و یه حس آروم بودنو بهم میدی حتی وقتی هیجان زده ای ولی من اینجوری نیستم وقتی هیجان زده ام هی میپرم وسط حرف و دوست دارم تایید کنم طرفو 😁😆❤️
و حس اینکه قرتی هم هستی یه کم 😂🥲
Saharمی گوید:
۱۹ آبان ۱۴۰۳ در ۱۵:۴۹ستاره حس میکنم صورت ملیح و ظریفی داری درسته؟
من اینایی ک بهت گفتم ازت تصور کردم توام اگه خواستی منو تصوررکنی بدون ک موهام بلنده 😂😂🥲
همین دیکه فقط دلم میخواست بدونی موهام بلنده 💕😂😂😂
ستارهمی گوید:
۱۹ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۱۴دیگه فکر کنم داری کدملی منو هم در میاری سحر😂🤦.
درباره ام درست گفتی همونجوریم که گفتی ☺️🩷💕🌸.
چشم هروقت خواستم تصورات کنم با موی بلند تصورات می کنم گوگولیم💕🌸🥺.
ستارهمی گوید:
۱۹ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۱۱پس همچین بی راه نگفتم ☺️پس واسه خودت یه پا ملکه ای 🤭.
سحر جون💕🎀.
حس ششم داری؟
چون درباره ام همش رو درست گفتی 😅☺️💕🎀.
قلبم اکلیلی شد❤️💕🎀🥺.
چشم عزیزم حتما یه روز سر فرصت آیدی نی نی سایتت رو بده تا منم برم اکانت نی نی سایت درست کنم ☺️❤️💕.
قلب منی سحر❤️💕🎀🌹💋❤️.
Saharمی گوید:
۲۰ آبان ۱۴۰۳ در ۱۸:۰۹واقعاااااااااا؟😂😍😍😍😬
تقریبا یه چیزایی حس میکنم دارم 😬
خب پسسس منم میتونم ازین به بعد تاپیک حس ششمی هستم بزنم 😂😂😂😂😂😂😅❤️
ستارهمی گوید:
۲۰ آبان ۱۴۰۳ در ۲۰:۰۶آره عزیزم میتونی 😍❤️
چون فقط ساده دل ها هستن که شهود و حس ششم فعالی دارن خوش به حالت سحرجان😍🥺.
مریلامی گوید:
۱۹ آبان ۱۴۰۳ در ۱۷:۱۰سلام مهشید عزیز.🧡 من سه سالی هست خواننده خاموش مطالب شما هستم و خیلی استفاده میکنم…پی دی افی که از شما و بانوآرتمیس منتشر شد رو بارها مطالعه کردم. یک هفته ای هست که با وبلاگتون آشنا شدم. من مطالعه در زمینه روانشناسی خیلی داشتم اما نمیدونستم چطور باید به شکل عملی ازشون استفاده کنم. وایب این وبلاگ انقدر خوب بود که من هم مثل فلفلی، ستاره و خیلی های دیگه چند روزیه چمدونمو بستم و تو سفرم… این مطلب کیمیاگری هم انگار همون چیزی بود که نیاز داشتم تا به تلاش هام توی این روزهای سخت ادامه بدم…
همیشه براتون بهترین آرزوهارو میکنم. پایدار بمونید با قلب بزرگتون🧡
مهشیدمی گوید:
۱۹ آبان ۱۴۰۳ در ۲۰:۱۳سلام مریلای عزیزم🧡
ممنونم از همراهی تون 🧡
برای ما از سفرهاتون بنویسین …اینجا تجارب شما ماندگار میشه و اگر خانمی رد شد از اینجا، میتونه از تجارب شما استفاده کنه …
یه درخت در این سفرتون برای آیندگان بکارید…شاید بچه هامون باشند اون خوانندگان💕💕🥺
Saharمی گوید:
۱۹ آبان ۱۴۰۳ در ۲۰:۲۷اخییییی چه تفسیر قشنگیییی کردی 😍😍💕 مهشید 😍
مهشیدمی گوید:
۱۹ آبان ۱۴۰۳ در ۲۰:۲۹سحر جانم ❤😘
ستارهمی گوید:
۱۹ آبان ۱۴۰۳ در ۲۲:۳۱واقعاً تفسیر قشنگی بود مهشید بانو❤️😍🥺💕.
مهشیدمی گوید:
۲۰ آبان ۱۴۰۳ در ۱۰:۰۳❤️💕
مریلامی گوید:
۲۰ آبان ۱۴۰۳ در ۰۸:۵۲با کمال میل حتما. 🧡
دستاورد هام تا به امروز این بوده که تونستم انرژی ها و سایه هامو بشناسم. هر روز ساعتی رو در کنج خلوتی میگذرونم تا حسابی خودکاوی کنم و این یه قدرتی به من داده…باعث
میشه رفتار های خودم و دیگران رو تحلیل کنم و دارم یادمیگیرم تمرکزم رو از زندگی دیگران(عیب ها یا ویژگی های مثبت) بردارم و نور رو روی زندگی خودم بندازم. توانایی دیگه ای که این مدت کسب کردم اینه که سعی میکنم آدم هارو درک کنم.نه اینکه بهشون بابت رفتاراشون حق بدم، اما وقتی رفتاری باهام میشه که دلمو میشکنه فکر میکنم که من تو سفرم… کار های مهم تری دارم از ناراحت شدن. و رفتار اون آدم رو میگذارم پای تموم تجربیات بد و ناآگاهی ای که داره.
مهشیدمی گوید:
۲۰ آبان ۱۴۰۳ در ۱۱:۱۴مریلا 🧡
خیلی خیلی تجارب قشنگی هستند…اینا را من نگه میدارم و در قسمتی از وبلاگم منتشر میکنم🧡
نوشتین :وقتی رفتاری باهام میشه که دلمو میشکنه فکر میکنم که من تو سفرم!
چه قشنگ
مریلامی گوید:
۲۰ آبان ۱۴۰۳ در ۰۹:۰۳البته منظورم این نیست در برابر دلخوری ها منفعل هستم و ابراز نمیکنم؛ فقط در زندگیم مسائلی هست که پذیرفتم و از جنگ بیهوده دست برداشتم. مثلا تلاش برای تغیبر دادن یا به نوعی تربیت کردن والدین…این جنگ بسیار بیهوده ای بود که از من انرژی زیادی میگرفت. الان که پذیرفتم راحت تر عبور میکنم… مطالب رو که به همراه کامنت ها میخوندم متوجه شدم من چه حس همذات پنداری با فلفلی جان دارم🥲. بزرگترین چالشم رابطه ام با پدرم و کمال گرایی افراطی هست. البته در کنارش اهمال کاری هم مدتیه ظهور کرده… وقتی مطالعه کردم متوجه شدم این دو از طرحواره ها هستن…یعنی من هم کمال گرا هستم و هم چون احساس بی کفایتی میکنم کاری انجام نمیدم با وجود اینکه وظایفم رو میدونم. انگار یک صدایی درون من میگه: تو که نمیتونی…تو که هیچوقت نتونستی…
اما اینکه بهش آگاهی دارم خیلی کمک میکنه. از روز اول شروع این سفر سخت درگیر این دو هستم. برای چالش هایی هم که با پدرم دارم فعلا راهکار فاصله رو پیش گرفتم…نمیدونم چقدر قراره موثر باشه اما با وجود اینکه در یک خونه هستیم من تا حد ممکن دور میشم تا چالش جدید و بزرگتری حین این سفر دامنمو نگیره🤦🏽♀️ ایشون خیلی حس حقارت و بی ارزشی رو به من القا میکنند. مدام انتقاد دارند.
مهشیدمی گوید:
۲۰ آبان ۱۴۰۳ در ۱۱:۱۷خوبی فضاهای مجازی که بی پرده صحبت میکنن کاربرها همین هستش…
میتونن متوجه بشن که مشکلات و سایه های مشترکی دارند و تنها نیستند و راه حل ها و تلاش های دیگرانم به کارشون میاد…
خوشحالم کشفش کردین.من کمالگرا نبودم ولی سفر قهرمانی کمالگراها برام خواندنی هست.دوست دارم بشنوم…
فلفلی هم خیلی راحت در موردش حرف زد و من را با روحیات خودش آشنا کرد.این خیلی خوبه.
مریلامی گوید:
۲۰ آبان ۱۴۰۳ در ۰۹:۲۹فرایندش رو بخوام براتون توضیح بدم اینطوری هستش که : هر چند روز یکبار منو صدا میزنه میگه باید صحبت کنیم. حالا در مورد چی رو من اصلا نمیدونم! بعد شروع میکنه یادآوری درست آورد های خودش و شماتت کردن من به این شکل. اینها که تموم شد میره سراغ دیگران.موفقیت های دختر فلانی، جایگاه پسر بهمانی و… ته همه این ها هم نتیجه میشه اینکه پس خاک بر سر تو که نه موفقی نه زیبایی نه خوش هیکلی نه پولی جمع کردی و کلا باید بری بمیری. در حالی که اگر اینطوری نگاه کنیم من نسبت به خیلی از همسن و سالان دستاورد های بیشتری دارم. حتی یکبار بهم گفته شد که: زندگیت توی خونه من صدقه سری خواهر و برادرته! من اون موقع اصلا ربط خواهر و برادرم به زندگی خودم رو نفهمیدم! اما خیلی آزاردهنده بود. ( در پرانتز اضافه کنم مجال صحبت کردن به من داده نمیشه تا میخوام دفاع بکنم کلمات خفه شو و از این دست حواله میشه بهم…)
خلاصه دیکتاتوری محض هست…
جالب اینه که با وجود این مسائل همیشه همه اعضای خونه در تلاش برای جلب رضایتش هستن. و خود من تا قبل از شروع این سفر همیشه هرکاری برای جلب توجهش انجام میدادم…
در مورد حل یا گاها سازش با این چالش ممنون میشم اگر دوستان راهکاری به ذهنشون میرسه من رو راهنمایی کنن🧡🍁.
خیلی شتاب زده هستم که زودتر پرونده این رسالت کنکور رو ببندم تا شاید فاصله بیشتر از خونه چاره برای این چالش باشه…
مهشیدمی گوید:
۲۰ آبان ۱۴۰۳ در ۱۱:۲۰عزیزم چه راه سختی دارید!
دست از جنگ بیهوده برداشتین با پدر…
انشاله کنکور موفقیت آمیزی داشته باشین و بهترین ها براتون رقم بخوره عزیزم🧡
مریلامی گوید:
۲۰ آبان ۱۴۰۳ در ۱۹:۲۵مفتخرم که بخشی از کامنت هام براتون جالب بوده مهشید عزیزم🧡. این جمله که مدام با خودم تکرار میکنم که : من تو سفر هستم. خودش یادآور خیلی چیز هاست برای من. توی سفر آدم وقتی یه اتفاق ناخوشایندی میفته مثل جریمه شدن یا خدای نکرده تصادف جزئی، با لبخند میگذره و میگه عیب نداره تا سفری رو که براش برنامه ریخته و هزینه داده بیشتر از این خراب نکنه و به یک موضوع کوچیک دامن نزنه🙂.این دو کلمه ” سفر قهرمانی” که ازتون آموختم رو خیلی دوست دارم. همیشه با من خواهد بود چون تفسیر زیبایی ازش یاد دادید بهم.دقیقا یکی از ویژگی های مثبت فضای مجازی همینه. از وقتی خونه مجازی شمارو پیدا کردم اعتماد به نفسم برای اینکه پاشم و یه اقدامی برای خروج از این زندان انجام بدم رفته روی ۱۰۰X 🙂.
و اینکه یادآوری کردید که از جنگ بیهوده دست برداشتم… خود این جمله دقیقا راه حل بود. پس طبیعتا قرار هم نیست فعلا دنبال راه دیگری باشم و انرژیم رو باز هم براش بگذارم.
ممنونم که با صبوری یکی یکی کامنت هارو میخونید و راهنمایی میکنید🧡🍁.
مهشیدمی گوید:
۲۱ آبان ۱۴۰۳ در ۱۹:۴۰مریلا جان خوشحالم که مطالبی که یاد گرفته بودم و منتقل کردم، تماما به دست شما رسید و ازش برای سبک زندگی تون استفاده کردین…مثل آدمی هستم که ثمره کارش را دیده و خیلی خیلی خوشحال شدم😍❤️😍❤️😍❤️😍❤️
مریلامی گوید:
۲۲ آبان ۱۴۰۳ در ۰۹:۴۱از خوشحالیتون خیلی خیلی خرسندم مهشید نازنین، لطف شماست…🫂🌱🤍
حالا حالا ها هستم من… بالاخره باید این ویرانه درون رو قصر بکنم 🥲