صدای من را از اینجا دانلود کنین
خلاصه ای از آنچه خواهید شنید:
آدمهای معتبر
آیا آدم امنی هستیم؟معتبریم؟ حرف مون حرف هستش؟ قول مون قول؟
آدمای امن و معتبر، باعث میشن که ما حس امید به زندگی و خوشبختی بیشترین کنیم …متاسفانه جامعه به سمتی رفت که ارزش و ضد ارزش جاهاش برخی مواقع عوض شد…
چند مثال
۱) مثل وقتی لایی میکشه و حس پیروزمندی داره …در حالیکه داره به بقیه استرس میده و حق بقیه را از بین میبره …
۲) یا وقتی ترافیک در جاده چالوس هست و در اون دو سه لاین حرکت نمی کنه و لاین چهارم جاده خاکی را ایجاد می کنه و به ترافیک دامن میزنه…از کنار دستی اش جلو میزنه ولی در واقع کل جمعیت از حالت معمول دیرتر میرسن…هم هوش عقلی و هم هوش اجتماعی اش کمه و حس پیروزی و زرنگی داره …
۳) این اواخر یه معامله ای را در شرکت مون داشتم با یه شرکت حقوقی…پیش فاکتور دادم و پول واریز کرد ولی پیش فاکتور را باید طبق قانون مهر و امضا میکرد…براش قرار بود محصول “ساختنی” بفرستیم…نیاز به مهر و امضاش داشتیم که اگر فردایی روزی معامله را فسخ کرد و گفت پولم را پس بدین، محصول “ساختنی” رو دست ما نمونه…
۴ روز صبر کردیم و امضا نکرد و گفت که مدیر عامل نبوده و نشده و …گفت ولی همه در جریانن و مدیرمون گفته اوکی هست و محصول را بسازید…
عصبانی شد که ما ۴ روز منتظر امضاش بودیم و با عصبانیت گفت: من پول دادم و ۴ روزه پولم را نگه داشتین و محصولم را ندادین!
ما هم کوتاه اومدیم و محصولش را ساختیم …
ولی طرف پشیمون شد و کنسل کرد!!!
باهاش تلفنی صحبت کردم…گفت مهر و امضا نکردم و میتونم پولم را بخوام…گفتم حرف زدی!
گفت برای قانون، سند مهم هست نه حرف…
چند روز بعد یه اتفاق شخصی براش افتاد و فکر کرد چون من را رنجونده خدا گذاشته تو کاسه اش…ولی حقیقتا چیزی نبود که بخوام گلایه ای به خدا کنم و تصور خودش بود …محصول را گفت براش بفرستیم!!!
فکر کرده بود کارما رخ داده…
شایدم رخ داده بود نمیدونم …خیلی از گره های زندگی هامون همین هاست ..وقتی حرفی میزنیم و اعتباری نداره و به دیگران ضرر مالی و روحی و جسمی و … میزنیم …یادمون رفته که “حرف ما” درجه اول هست و قانون بعدش اومده تا بی اعتباری ها را رفع کنه …یعنی اونقدر بی اعتباری کردیم که قانون براش اومده!!! این کمبود اخلاقی ما بوده …
نیاکان ما آدم های معتبری بودند …
کسانی که یه سبیل گرو میذاشتند و پای حرفاشون می ایستادند…
نیاکانی که طبیعت را تکریم میکردند و روز آب و خاک و کوه و طبیعت داشتند و از خدا شاکر بودند…قدردان بودند…براشون خیلی چیزها مهم بود …
همون نیاکانی که شهر نوش آباد در کاشان را ساختند…چقدر فکرشون بزرگ بوده…
چقدر مهم بوده براشون که مراقب زن و کودک در زمان جنگ باشند و فضایی برای نگهداری آب داشتند چون آب براشون اهمیت داشته …
الان چقدر ارزشها برای ما مهمه؟ چقدر آدم های با عیاری هستیم و آدم با عیار داریم اطراف مون؟
این ویس شاید تلنگری باشه برای تویی که با عیاری ولی خسته ای و دلشکسته …
تویی که معتبر بودی ولی از بس بدی دیدی دیگه راه درست را رها کردی و باعث بشم برگردی به همون مسیر درست …
شاید باعث بشم جامعه ای بهتر داشته باشیم.
درخت امروزت را بکار
دیدگاه ها (10)
رویامی گوید:
۲۰ دی ۱۴۰۳ در ۲۳:۲۸سلام سلام، عدد سی و دو دو بار تکرار شده تو فهرست. این مطلب میشه سی و سه😜 تو مطلب سی و یک هم اون بالا هاش پست گذاشتم اگه وقت کردی ببین بیزحمت،🥰😘
مهشیدمی گوید:
۲۱ دی ۱۴۰۳ در ۰۹:۵۱سلام سلام 😍
چشم
مهتابمی گوید:
۲۱ دی ۱۴۰۳ در ۰۸:۰۳سلام گرانبها جان
ممنون خیلی هشدار به موقعی حداقل به من بود
منی که وسط بدها هستم و ناامید از خوب بودن
ما باید از خودمون شروع کنیم
منیرهمی گوید:
۲۱ دی ۱۴۰۳ در ۱۱:۲۵بغض کردم با متنت نازنین چقدر عالی بیان کردی عزیزم،جامعه هر جور هست آدمها هرطور رفتار میکنند تو خوب باش…تو یکی نه ای هزاری تو چراغ خود برافروز❤️❤️❤️
آتنامی گوید:
۲۱ دی ۱۴۰۳ در ۱۲:۳۵مهشید جان
ممنونم عالی بود
😍
فهیمهمی گوید:
۲۱ دی ۱۴۰۳ در ۱۳:۰۴این روزها خااااالی شده از آدم امن
راست میگین مهشید جان واقعا یکی از خوشبختی های اجتماعی همین آدم های معتبری هستند که کنار ما باشند
کوروشمی گوید:
۲۱ دی ۱۴۰۳ در ۱۴:۱۴خیلی خوب بود
صداتون برای گویندگی خیلی خوبه
سپنتامی گوید:
۲۱ دی ۱۴۰۳ در ۱۵:۱۰مهشید جان😍
امروز تمام مراقبت از رابطه را گوش کردم و بسی لذت بردم
خدا نگهدارت باشه دختر خوش قلب
آفِرِه دُخْتمی گوید:
۲۱ دی ۱۴۰۳ در ۱۶:۰۱بعداز مدت ها غیبت طولانی سلام می کنم به مهشید بانو عزیز 😍❤️🌹.
امیدوارم که حال تون خوب باشه 💕🙂🌷.
من تو این مدت اتفاقات زیادی برام افتاده که اگه فرصت شد برای شما و بچه های وبلاگ تعریف می کنم 🙂🎀✨.
من میخوام از این به بعد بیخیال انرژی و آرکیتایپ ها بشم و سعی کنم با انرژی ناخودآگاهم زندگی کنم تا ۱۱سال دیگه خودش معلوم میشه 😂🤭.
مهشید جون 😍❤️ یه سوال دارم که برام عجیبه 😐🤔.
من تا جایی که یادم میاد از ازدواج و مرد و رابطه جنسی و بچه دار شدن خیلی بدم میاد(چون من فوبیای زایمان دارم و میترسم سرزایمان یا جونم رو از دست بدم یا اندامم رو)و این چیز احمقانه میدونم اینارو و اینجور چیزا رو دستاورد برای یه زن نمیدونم و شاید براتون عجیب باشه ولی یه خورده افکارم خاصه و فمینیستی طورم و خیلی چیزا رو درست نمیدونم .
من مثلاً درسته که درس نمیخونم و ازدواج نمی کنم ولی کار می کنم و مستقلم ولی به نظرم کسی که ازدواج کرده کار خاصی نکرده چون ازدواج کردن مهم نیست و نگه داشتن ازدواج که مهمه .بچه دار شدن مهم نیست و درست تربیت کردن بچه است که مهمه و درس خواندن و مدرک گرفتن مهم نیست و استفاده درست و کار کردن با اون مدرکه که مهمه .
حالا بقیه رو نمیدونم ولی اینا نظرات من بود .واقعا مهشید جون ❤️ 😍 چرا از عشق و رابطه و ازدواج و بچه دار شدن و زایمان متنفرم و برام عین مرگ میدونن این موارد 🥺☹️😭🤔؟
ممنونم بانو🙏🏻🪷💕🌹❤️.
آفِرِه دُخْتمی گوید:
۲۲ دی ۱۴۰۳ در ۱۵:۲۹صدای قشنگی دارید مهشید جون❤️🎀😍☺️.