ESC را فشار دهید تا بسته شود

۳۳) مراقبت از رابطه(قسمت پنجم:آدم امن و معتبر)

صدای من را از اینجا دانلود کنین

خلاصه ای از آنچه خواهید شنید:

آدمهای معتبر

آیا آدم امنی هستیم؟معتبریم؟ حرف مون حرف هستش؟ قول مون قول؟

آدمای امن و معتبر، باعث میشن که ما حس امید به زندگی و خوشبختی بیشترین کنیم …متاسفانه جامعه به سمتی رفت که ارزش و ضد ارزش جاهاش برخی مواقع عوض شد…

چند مثال

۱) مثل وقتی لایی میکشه و حس پیروزمندی داره …در حالیکه داره به بقیه استرس میده و حق بقیه را از بین میبره …

۲) یا وقتی ترافیک در جاده چالوس هست و در  اون دو سه لاین حرکت نمی کنه و لاین چهارم جاده خاکی را ایجاد می کنه و به ترافیک دامن میزنه…از کنار دستی اش جلو میزنه ولی در واقع کل جمعیت از حالت معمول دیرتر میرسن…هم هوش عقلی و هم هوش اجتماعی اش کمه و حس پیروزی و زرنگی داره …

۳) این اواخر یه معامله ای را در شرکت مون داشتم با یه شرکت حقوقی…پیش فاکتور دادم و پول واریز کرد ولی پیش فاکتور را باید طبق قانون مهر و امضا میکرد…براش قرار بود محصول “ساختنی” بفرستیم…نیاز به مهر و امضاش داشتیم که اگر فردایی روزی معامله را فسخ کرد و گفت پولم را پس بدین، محصول “ساختنی” رو دست ما نمونه…

۴ روز صبر کردیم و امضا نکرد و گفت که مدیر عامل نبوده و نشده و …گفت ولی همه در جریانن و مدیرمون گفته اوکی هست و محصول را بسازید…

عصبانی شد که ما ۴ روز منتظر امضاش بودیم و با عصبانیت گفت: من پول دادم و ۴ روزه پولم را نگه داشتین و محصولم را ندادین!

ما هم کوتاه اومدیم و محصولش را ساختیم …

ولی طرف پشیمون شد و کنسل کرد!!!

باهاش تلفنی صحبت کردم…گفت مهر و امضا نکردم و میتونم پولم را بخوام…گفتم حرف زدی!

گفت برای قانون، سند مهم هست نه حرف…

چند روز بعد یه اتفاق شخصی براش افتاد و فکر کرد چون من را رنجونده خدا گذاشته تو کاسه اش…ولی حقیقتا چیزی نبود که بخوام گلایه ای به خدا کنم و تصور خودش بود …محصول را گفت براش بفرستیم!!!

فکر کرده بود کارما رخ داده…

شایدم رخ داده بود نمیدونم …خیلی از گره های زندگی هامون همین هاست ..وقتی حرفی میزنیم و اعتباری نداره و به دیگران ضرر مالی و روحی و جسمی و … میزنیم …یادمون رفته که “حرف ما” درجه اول هست و قانون بعدش اومده تا بی اعتباری ها را رفع کنه …یعنی اونقدر بی اعتباری کردیم که قانون براش اومده!!! این کمبود اخلاقی ما بوده …

نیاکان ما آدم های معتبری بودند …

کسانی که یه سبیل گرو میذاشتند و پای حرفاشون می ایستادند…

نیاکانی که طبیعت را تکریم میکردند و روز آب و خاک و کوه و طبیعت داشتند و از خدا شاکر بودند…قدردان بودند…براشون خیلی چیزها مهم بود …

همون نیاکانی که شهر نوش آباد در کاشان را ساختند…چقدر فکرشون بزرگ بوده…

چقدر مهم بوده براشون که مراقب زن و کودک در زمان جنگ باشند  و فضایی برای نگهداری آب داشتند چون آب براشون اهمیت داشته …

الان چقدر ارزشها برای ما مهمه؟ چقدر آدم های با عیاری هستیم و آدم با عیار داریم اطراف مون؟

این ویس شاید تلنگری باشه برای تویی که با عیاری ولی خسته ای و دلشکسته …

تویی که معتبر بودی ولی از بس بدی دیدی دیگه راه درست را رها کردی و باعث بشم برگردی به همون مسیر درست …

شاید باعث بشم جامعه ای بهتر داشته باشیم.

درخت امروزت را بکار

مهشید

مهشید هستم.یه دختر دهه شصتی که نرم افزار کامپیوتر خوندم. دیجی بها dgbaha برگرفته از عبارت "دختر گرانبها" است.در این جا کنار هم هستیم تا بالنده و گرانبها بشیم. تلگرام : t.me/dgbaha

دیدگاه ها (10)

  • آواتار رویا

    رویامی گوید:

    ۲۰ دی ۱۴۰۳ در ۲۳:۲۸

    سلام سلام، عدد سی و دو دو بار تکرار شده تو فهرست. این مطلب میشه سی و سه😜 تو مطلب سی و یک هم اون بالا هاش پست گذاشتم اگه وقت کردی ببین بیزحمت،🥰😘

  • آواتار مهتاب

    مهتابمی گوید:

    ۲۱ دی ۱۴۰۳ در ۰۸:۰۳

    سلام گرانبها جان
    ممنون خیلی هشدار به موقعی حداقل به من بود
    منی که وسط بدها هستم و ناامید از خوب بودن
    ما باید از خودمون شروع کنیم

  • آواتار منیره

    منیرهمی گوید:

    ۲۱ دی ۱۴۰۳ در ۱۱:۲۵

    بغض کردم با متنت نازنین چقدر عالی بیان کردی عزیزم،جامعه هر جور هست آدمها هرطور رفتار می‌کنند تو خوب باش…تو یکی نه ای هزاری تو چراغ خود برافروز❤️❤️❤️

  • آواتار فهیمه

    فهیمهمی گوید:

    ۲۱ دی ۱۴۰۳ در ۱۳:۰۴

    این روزها خااااالی شده از آدم امن
    راست میگین مهشید جان واقعا یکی از خوشبختی های اجتماعی همین آدم های معتبری هستند که کنار ما باشند

  • آواتار سپنتا

    سپنتامی گوید:

    ۲۱ دی ۱۴۰۳ در ۱۵:۱۰

    مهشید جان😍
    امروز تمام مراقبت از رابطه را گوش کردم و بسی لذت بردم
    خدا نگهدارت باشه دختر خوش قلب

  • آواتار آفِرِه دُخْت

    آفِرِه دُخْتمی گوید:

    ۲۱ دی ۱۴۰۳ در ۱۶:۰۱

    بعداز مدت ها غیبت طولانی سلام می کنم به مهشید بانو عزیز 😍❤️🌹.
    امیدوارم که حال تون خوب باشه 💕🙂🌷.
    من تو این مدت اتفاقات زیادی برام افتاده که اگه فرصت شد برای شما و بچه های وبلاگ تعریف می کنم 🙂🎀✨.
    من می‌خوام از این به بعد بیخیال انرژی و آرکیتایپ ها بشم و سعی کنم با انرژی ناخودآگاهم زندگی کنم تا ۱۱سال دیگه خودش معلوم میشه 😂🤭.
    مهشید جون 😍❤️ یه سوال دارم که برام عجیبه 😐🤔.
    من تا جایی که یادم میاد از ازدواج و مرد و رابطه جنسی و بچه دار شدن خیلی بدم میاد(چون من فوبیای زایمان دارم و میترسم سرزایمان یا جونم رو از دست بدم یا اندامم رو)و این چیز احمقانه می‌دونم اینارو و اینجور چیزا رو دستاورد برای یه زن نمی‌دونم و شاید براتون عجیب باشه ولی یه خورده افکارم خاصه و فمینیستی طورم و خیلی چیزا رو درست نمی‌دونم .
    من مثلاً درسته که درس نمی‌خونم و ازدواج نمی کنم ولی کار می کنم و مستقلم ولی به نظرم کسی که ازدواج کرده کار خاصی نکرده چون ازدواج کردن مهم نیست و نگه داشتن ازدواج که مهمه .بچه دار شدن مهم نیست و درست تربیت کردن بچه است که مهمه و درس خواندن و مدرک گرفتن مهم نیست و استفاده درست و کار کردن با اون مدرکه که مهمه .
    حالا بقیه رو نمی‌دونم ولی اینا نظرات من بود .واقعا مهشید جون ❤️ 😍 چرا از عشق و رابطه و ازدواج و بچه دار شدن و زایمان متنفرم و برام عین مرگ می‌دونن این موارد 🥺☹️😭🤔؟
    ممنونم بانو🙏🏻🪷💕🌹❤️.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *